Menu

جناب استاد می فرماید: روزی شیخ با عده ای از شاگردانشان به باغ دولت آباد در نزدیکی حرم حضرت عبدالعظیم(ع) رفته بودند در نزدیکی آنجا عده ای جوان مشغول لهو و لعب و تنبک زدن و رقصیدن بودند

جناب استاد می فرماید: روزی شیخ با عده ای از شاگردانشان به باغ دولت آباد در نزدیکی حرم حضرت عبدالعظیم(ع) رفته بودند در نزدیکی آنجا عده ای جوان مشغول لهو و لعب و تنبک زدن و رقصیدن بودند ایشان از باب امر به معروف و نهی از منکر پیغام دادند که چون این کار منکر است لذا آن را ترک کنید و ساکت باشید ولی آنها گوش ندادند در میان آنها شخص تنبک زنی بود که مجلس را گرم می کرد و بقیه افراد مشغول لهو ولعب بودند، مرحوم شیخ جوان تنبک زن را نفرین کرد که خدایا همان طور که او دل ما را به درد آورد دلش را به درد بیاور. فردای آن روز وقتی ایشان به درس رفتند شخصی آمد و گفت: آقا پسری که شما نفرینش کردید از دیشب تاکنون به دل دردی شدید مبتلا شده به حدی که دکترها نمی توانند درد او را ساکت نمایند، و همچنان آه و ناله می کند و ظاهراً به خاطر این است که شما را ناراحت کرده است، لذا استدعا داریم که شما از او راضی شوید. مرحوم شیخ هم فرمودند: ما او را بخشیدیم و با این جمله بلافاصله آن جوان خوب شد.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا