Menu

منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-سيد عباس رفيعى پور علويجه تولد و زادگاه

در سال 1304 هـ .ق در تهران و در خانواده اى فرهيخته، كودكى ديده به جهان گشود. پدرش، مولى محمد آملى (1336 ـ 1263 ق.) و مادرش، دختر ملاّ محمد سيبويه هزار جريبى است آن ها نام اين نو رسيده را «محمدتقى» برگزيدند.

تحصيل

هنگامى كه استعداد آموزش در محمدتقى فراهم شد، پدرش او را به مكتب سپرد تا خواندن و نوشتن را فرا بگيرد. پس از آن، وى را به مدرسه علميه خازن الملك فرستاد. محمدتقى در سنّ ده سالگى، كتاب هايى چون: سيوطى و جامى را به خوبى فراگرفت و در اين راه به موفقيت هايى رسيد.

خاندان

آية الله جوادى آملى درباره جدّ استادش چنين نقل كرده است:

«آية الله شيخ محمدتقى آملى از قبيله «جوان» و «جوان» نام جدّشان بوده كه در زمان صفويه مى زيسته است.»([2])

در قديم مرسوم بوده است كه براى جاودان ماندن نام فردِ محترم و بزرگ خاندان، فرزندان آن شخص نام او را به عنوان فاميل انتخاب مى كردند و منظور از قبيله در اين جا، احتمالاً فاميل، خاندان، قوم و بستگان باشد.

پدرش، «ملاّ محمد آملى» در زمان مشروطيت مى زيسته و يكى از هم رزمان شيخ فضل الله نورى به شمار مى آمد. عوامل كودتا بعد از شهادت شيخ فضل الله، وى را نيز تا پاى چوبه دار بردند و لكن از آن جايى كه شهادت شيخ فضل الله، انعكاس منفى در جامعه داشته است، از دار زدن ملا محمد آملى منصرف مى شوند و حكم تبعيد وى را به هرات افغانستان صادر مى كنند اما دگرگونى اوضاع و اعتراضات مردمى سبب مى شود كه تبعيدش به هرات را به صلاح خود نبينند. آن ها براى اين كه از ردّ حُكمشان شكست سياسى نخورند، جستجو كردند كه در ايران ] كدام آبادى[ هم وزن با «هرات» است، تا اين كه «كَرات» از توابع نور مازندران، را يافتند و به مردم تلقين كردند كه حكم تبعيد ايشان به «كرات» بوده است نه هرات. دوره تبعيد وى در اين روستا، پنج سال طول كشيد.([3])

ملا محمد آملى در سال 1336 ق. خاكيان را بِدرود گفت و بدن مطهرش در كنار تربت استادش، ميرزا ابوالحسن جلوه(رحمه الله) و نزديك آرامگاه شيخ صدوق(رحمه الله) واقع در قبرستان ابن بابويه شهر رى مدفون گرديد.([4])

آثار ملا محمد آملى

از اين دانشور مبارز آثارى به جا مانده كه برخى از آن ها به شرح ذيل است:

1. حاشيه بر فرائد شيخ انصارى. 2. شرح بر كلمه شريفه «لا اله الا الله» (اين رساله به خطّ وى و اكنون نزد آية الله حسن زاده آملى نگهدارى مى شود) 3. حاشيه بر شرح مطالع. 4. حاشيه بر شرح شمسيه (اين اثر چاپ شده است) 5. رساله فتوائيه (تلخيص واجبات)، پيرامون عبادات، معاملات و احكام است كه به زيور طبع آراسته گرديده است.6. حاشيه بر اسفار، اين اثر را كه با خط ملا محمد آملى بوده است فردى به رسم امانت از فرزندش شيخ محمدتقى آملى برده است و ديگر برنگردانده است.([5])

خاطره تلخ

آية الله شيخ محمدتقى آملى در خصوص دستگيرى و تبعيد پدرش به مازندران، مى نويسد:

«سوء انعكاس مصلوبيت ] به دار آويختن [مرحوم شيخ ]فضل الله نورى[، دفع قتل از مرحوم پدرم و ساير محبوسين نمود. و در حقّ پدرم حكم به تبعيد بيرون آمد پس از هفته اى از صلب ]به دار آويختن[ شيخ مرحوم، پدرم را به «نور» مازندران تبعيد كردند و به حاكم آن جا ـ كه در آن زمان، مصدق الممالك نورى و پسرش كه در آن عصر، به معاضد الممالك ملقّب و از علمداران مشروطيت بود ـ سپردند.([6])

من در آن زمان كه اوّلِ جوانيم بود و سنين عمرم در حدود 23 يا 24 بود، مبتلا به عائله بزرگى و به فشار قرين شد. خود داراى عيال و اولاد بودم خانواده پدرم نيز بر آن ضميمه گرديد. وسايل و اثاث پدرم را هم از طهران مى بايست ارسال دارم. و از طرف مردم نيز به هيچ وجه تفقّدى از من نمى شد و بقاياى رجال قاجار ـ با وجودى كه مخالفت پدرم با مشروطيّت بالعرض به نفع آنان تمام مى شد و از چگونگى حالم مطّلع بودند مساعدتى نمى كردند بلكه اذيّت هايى از آنان ديدم. و مردم متفرقه هم كه لاف دوستى مى زدند، ترك دوستى كرده و با دشمن آميختند و من، احوالم مصداق فرمايش منسوب به مولى الموالى است كه فرمود:

«الناس فى زمن الاقبال كالشجرة و حولها الناس ما دامت بها الثمرة حتى اذا ما عَرَتْ عن حملها انصرفت فَرُبَّما لم يكن خبره خبره (صدق صلوات الله عليه)»([7])

در فقدان پدر

شيخ محمدتقى بعد از ارتحال پدرش، با وجود شرايط نامناسب اجتماعى و مشكلات زندگى، همچنان با جديّت به تحصيل پرداخت. او هم زمان با دروس حوزوى، به علوم جديد نيز توجّه داشت و مطالب منتشره در علم هيئت و نجوم را مورد مطالعه قرار مى داد.([8])

در جستجوى استاد

آية الله شيخ محمدتقى آملى در جستجوى استاد، بسيار زحمت كشيد تا سرانجام به محضر عارف فرزانه، ميرزا على آقا قاضى راه يافت و در مكتب معرفت، مقبول ارباب سلوك و عرفان گرديد.

به كوى عشق مَنِه، بى دليلِ راه، قدم *** كه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد

دريغ و درد كه در جستجوى گنج حضور *** بسى شدم به گدايى بَرِ كرام و نشد([9])

مرحوم ميرزا على آقا قاضى، در اين خصوص فرموده است:

«كسى كه به استاد رسيد، نصف راه را طى كرده است.»([10])

شيخ محمدتقى آملى در مسير رسيدن به استاد، چنين مى نگارد:

«تا سال 1348 هـ .ق. نه آن كه خود را مستغنى ديدم، بلكه ملول شدم چه آن كه طول ممارست از تدرّس و تدريس و مجالس تقرير تا جار حرم مطهر منعقد مى داشتم، خسته شدم. به علاوه كمال نفسانى در خود نيافتم، بلكه جز دانستن چند مُلَفَّقاتى، كه قابل هزاران نوع اعتراض بود، چيزى نداشتم و همواره از خستگى ملول در فكر برخورد با كاملى، وقت مى گذراندم. و به هر كس مى رسيدم، با ادب و خضوع، تجسُّسى مى كردم كه از مقصود حقيقى اطلاعى بگيرم. در خلال اين احوال، به ژنده پوشى برخوردم و شب ها را در حرم مطهّر حضرت مولى الموالى ـ ارواحنا فداء عَتَبَه ـ تا جار ]اذان صبح [حرم با ايشان به سر مى بردم و او اگر چه كامل نبود لكن من از صحبتش استفاداتى مى بردم. تا آن كه موفق به ادراك خدمت كاملى شدم و به آفتابى در ميان سايه برخوردم و از انفاس قدسيّه او بهره ها بردم...»([11])

آرى، آن عارف كامل همان «ميرزا على آقا قاضى» است.([12])

استادان

1. آقا شيخ محمدهادى طالقانى

محمدتقى آملى، معانى بيان و بخشى از شرح لمعه را نزد اين استاد بزرگوار فراگرفته است.

2. سيد على آقا قاضى طباطبايى

شيخ محمدتقى از جمله شاگردان اين بزرگوار است كه اخلاق و عرفان را از محضر ايشان فرا گرفته است.

3. ملاّ محمد آملى (متوفاى 1336 ق.)

ايشان پدر محمدتقى آملى است و آية الله آملى نزد پدرش، لمعه، قوانين، رياضى و كتاب شوارق را ـ كه از علوم عقليه است ـ فرا گرفت.

4. سيد جميل موسوم به جليل (متوفاى 1322)

محمدتقى در سال 1322 ق. كتاب مطوّل را نزد اين استادِ ماهر خواند. وى از استادش چنين ياد مى كند: «حقيقتاً خلاّق معانى و بيان بود!» و درباره اش مى سرايد:

اندر بيان، بيانِ معانى نموده اى *** واندر بديع، سخن پروريده اى

5. شيخ عبدالحسين هزارجريبى

شوق تحصيلِ علوم رياضى، محمدتقى را نزد دايى مكرّمش (شيخ عبدالحسين هزارجريبى) كشاند و خلاصة الحساب شيخ بهايى، هيئت قوشجى، شرح چغمينى، شرح بيست باب ملامظفر و بخشى از تحرير اقليدس را از او آموخت.

6. شيخ رضا نورى مازندرانى (متوفّاى 1355ق)

محمدتقى آملى كتاب فرائد از رساله برائت و همچنين رسائل را نزد اين عالمِ عامل فراگرفت.

7. شيخ على نورى

شيخ محمدتقى آملى درباره تحصيل، نزد اين استاد مى گويد:

«براى ديدن معقول به مجلس افادات مرحوم شيخ على نورى حاضر شدم و از سفله طلاب آن حوزه بس اهانت ها ديدم لكن شوق تحصيل مرا مدد نمود، از آن اهانت ها از پا نيفتادم و عواطف حكيمانه ]و [رحيمانه استاد نيز مرا كمك نموده، دو دوره امور عامه شوارق، كه آن مرحوم متخصّص در تدريس آن بود و او را بر آن حواشى است مطبوع، پيش ايشان ديدم.»

8. ميرزا حسن كرمانشاهى

محمدتقى در سال 1336 ق. كتاب اشارات و بخشى از الهيّات شفاء و سفر نفس اسفار و شرح فصوص الحكم قيصرى را در مدرسه سپهسالار نزد اين استاد فرزانه، خواند. با فرا رسيدن قحطى در همان سال و كهولت سنّ ميرزا حسن كرمانشاهى و عدم حضور ايشان در مدرسه، آشيخ محمدتقى همه روزه بعد از ظهر از ميدان مشق تهران (امام خمينى) به منزل استادش ـ واقع در دروازه غار ـ مى رفت و به تحصيل مى پرداخت.

9. حاج شيخ عبدالنبى نورى (1304 ـ 1254هـ.ق.)

علاّمه شعرانى گفته است:

«شيخ عبدالنبى مانند مرحوم حاج شيخ فضل الله نورى، مخالف مشروطه و مشروطه خواهان بوده است و تبليغات سوء عليه ايشان، كار را به جايى كشاند كه مردم درب مسجد واقع در سرچشمه تهران را به روى او بستند خانه او را ـ در حالى كه خود و خانواده اش در آن جا بودند ـ سنگ سار كردند و پس از شهادت حاج شيخ فضل الله نورى و وقايع ناگوارى كه در تهران و ساير بلاد از قتل، بى احترامى، زندان، رعب و وحشت و تبعيد رخ داد و هنگامى كه مردم فهميدند از ايادى اجانب چه زخمى خورده اند، كثرت جمعيت نمازگزار پشت سر حاج شيخ عبدالنبى در مسجد سرچشمه، ديدنى بود.»([13])

شيخ محمدتقى آملى در سال 1340 ق. به نجف اشرف هجرت كرد و از حوزه درسى آيات عظام بهره مند شد:

10. آقا ضياءالدين عراقى (متوفاى 1361 ق.)

وى يك دوره اصول و بخشى از فقه را از محضر اين فقيه فرزانه فرا گرفت. از اين رو، مى گويد:

«آنچه را شنيدم بنوشتم و آنچه نوشتم، مذاكره كردم و به تحقيق اندر شدم.»([14])

11. محمدحسين نايينى (متوفاى1315ش)([15])

شيخ محمدتقى آملى درباره درس آية الله نايينى مى نويسد:

«تا آن كه مرا شنيدن اَبحاث آقاى نايينى پيدا شده پس از تكميل دوره مباحثه آقاى عراقى، به درس ايشان حاضر شده از آخر مباحث استصحاب الى آخر تراجيح و از اوّل مباحث الفاظ (رساله برائت) خدمتشان استفاده كردم. و از بركات ادراك آن محضر، جلدين تقريرات نايينى بر مكاسب شيخ انصارى است.»([16])

12. سيد ابوالحسن اصفهانى (متوفاى

1325)([17])

وى از محضر اين مرجع بزرگوار، بهره مند شد و تقريرات درس ايشان را به رشته تحرير درآورد و به زيور طبع آراست.

اجازنامه هاى روايى

آية الله شيخ محمدتقى آملى از اساتيد خود، اجازاتى دريافت كرد مشايخ روايى وى عبارتند از:

1 ـ آية الله شيخ عبدالنبى نورى: اين اجازه نامه در سال 1340 ق. هنگامى كه آية الله شيخ محمدتقى آملى در سنّ 36 سالگى عازم نجف اشرف شد صادر گرديده است([18]) در فرازى از آن چنين آمده است:

«بسم الله الرحمن الرحيم. حمد و ستايش خدايى را كه فضيلت داد مداد علما را بر خون شهيدان و بر اساس همين برترى، آن ها را وارثان انبيا قرار داد... عالم فاضل، جامع معقول و منقول، آشيخ محمدتقى آملى تهرانى، بخشى از عمر شريف خود را براى تحصيل علوم دينى و معارف الاهى نزد اين حقير ـ صرف نمود و به حمدالله با كوشش فراوان به مهمّات مباحث عقلى و نقلى نائل آمد پس براى ايشان است ولايت شرعى بر انجام وظائف اسلامى و از طرف اين جانب اجازه دارند كه روايت نقل كنند از نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، كتب اربعه، وافى، وسائل الشيعه و بحارالانوار، با رعايت احتياط و همراه با تقواى الهى...».

الاحقر عبدالنبى نورى

شعبان المعظم 1340 هـ .ق.

2 ـ آية الله سيد ابوتراب خوانسارى نجفى، (ايشان پسر عموى سيد محمدباقر، صاحب روضات الجنات و سيد محمدهاشم چهارسوقى اصفهانى) است. اين اجازه نامه در 4 صفحه مرقوم شده و در سال 1342 ق. صادر گرديده است.([19])

3 ـ آية الله شيخ اسدالله زنجانى: وى در سال 1348 ق. براى آية الله شيخ محمدتقى آملى اجازه نامه روايى صادر كرده است.([20])

اجازه نامه هاى اجتهاد

1 ـ آية الله ميرزا حسين غروى نائينى

وى در سال 1353 ق. اجازه اجتهاد براى آية الله شيخ محمدتقى آملى را هنگامى كه از نجف اشرف عازم ايران بوده مكتوب و تقديم ايشان نموده است.([21])

2 ـ آية الله آقا ضياءالدين عراقى (متوفاى 1361 ق)

هنگامى كه آية الله آملى از نجف به تهران مراجعت كرد، آقا ضياءالدين عراقى براى ايشان اجازه نامه اى فرستاد كه قسمتى از آن عبارت است از:

بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله الذى فضّل مداد العلماء على دماء الشهداء و اختارهم من خلقه و جعلهم الانبياء و الصلوة والسلام على اشرف الانبياء محمد و آله الاصفياء و بعد فانّ حضرة العالم، الفاضل، الكامل، العدل، الورع، التقى، عماد العلماء الاعلام، كهف المجتهدين العظام حجة الاسلام والمسلمين الآقا شيخ محمدتقى الآملى دامة بركاته...».

ترجمه قسمتى از اين اجازه نامه اجتهاد بدين گونه است:

«... پناهِ مجتهدينِ بزرگوار، حجة الاسلام والمسلمين آقا شيخ محمدتقى آملى ـ دامة بركاته ـ به نجف اشرف هجرت كرد و بُرهه اى از زمان براى تحصيل علوم شرعيه و تحكيم مبانى نظرى با جديّت كوشش كرد و به مرتبه اجتهاد نائل آمد مجتهدى كه حرام است بر ايشان تقليد و واجب است كه عمل كند به آنچه كه استنباط مى كند از احكام و مسئوليت پذيرى از آنچه از وظايف مجتهدين عظام است و بر برادران مؤمن است كه از وى متابعت كنند... و از جناب ايشان مى خواهم كه اين جانب را از دعاى خير فراموش نفرمايند كما اين كه من به خواست خدا، ايشان را فراموش نمى كنم. والسلام. ضياءالدين العراقى.»([22])

3 ـ آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى

مرجع جهان اسلام در بخشى از اجازه نامه اش كه هم شامل اجازه نامه اجتهاد و هم اجازه نامه نقل روايت است چنين مى نگارد:

«شيخ محمدتقى آملى بعد از هجرت به نجف اشرف و تحصيل علوم شرعى ]در آن جا[، به حمدالله مجتهد با تقوايى شده است و تقليد بر او حرام است و در خصوص آنچه اجتهاد كرده واجب است بر ايشان عمل به آن ها. و من به ايشان اجازه مى دهم كه روايت كند از من، آنچه را كه صحيح بوده است براى من از رواياتى كه از كتب معتبره از متقدمين و متأخرين وارد شده است.»([23])

4 ـ آية الله شيخ اسدالله زنجانى

5 ـ آية الله سيد ابوتراب خوانسارى نجفى([24])

موضع گيرى هاى سياسى

آية الله شيخ محمدتقى آملى در مقاطع مختلف، در برخورد با جريان هايى كه بر خلاف مصالح اسلام و مسلمين بوده است همگام با ديگر علماى بزرگوار، علناً موضع گيرى كرده و طى صدور اعلاميه هاى فردى و جمعى به روشنگرى مردم پرداخته است. از نمونه هاى بارز اين جهت گيرى هاى اعتراض آميز عليه رژيم پهلوى در سال 1328 ش. است كه طى صدور نامه اى ـ از طرف هيأت علميه تهران، توسط 45 نفر از چهره هاى دينى و اعاظم از علما و مراجع، خطاب به شاه درباره مجلس مؤسسان و تغيير بعضى از مواد قانون اساسى، ابلاغ شد.([25])

در سال 1339 ش. آية الله آملى و جمعى از علماى ديگر طى اعلاميه شديد اللحنى اعتراض خود را ـ درباره شناسايى رژيم اشغالگر قدس از سوى رژيم شاه ـ به اطلاع جهانيان رساندند.([26])

در سال 1341 ش. اطلاعيه مهمى ـ كه حاوى بيش از يكصد امضاء است و در صدر امضاء كنندگان آية الله شيخ محمدتقى آملى مى باشد ـ خطاب به امت اسلامى درباره انجمن هاى ايالتى و ولايتى، صادر گرديد و در اين اطلاعيه مردم را ـ نسبت به مقدرات و سرنوشت آنان ـ كه توسط رژيم شاه رقم مى خورد، آگاه كردند و متذكر شدند كه طبق مصوبات شاه در انتخابات انجمن هاى ايالتى و ولايتى شرط اسلاميت را حذف و با اين عمل، مخالفين دين را مسلط بر سرنوشت مسلمانان نموده و با تبديل سوگند به قرآن مجيد، به كتاب آسمانى به دوران قبل از اسلام برگشته... و تا روزى كه ]رژيم شاه[ به خواسته هاى مشروع علماى اعلام و ملت مسلمان ايران توجه نكند از پاى ننشسته و اجازه نخواهيم داد كه احكام اسلام و قانون اساسى پايمال گردد...([27])

در خرداد 1346 طى صدور بيانيه اى به دفاع از مردم مظلوم فلسطين برخاسته و تجاوز نظاميان صهيونيست به سرزمينِ فلسطين را محكوم كردند.([28])

سلاح دعا

يكى از سلاح هاى برنده عليه رژيم شاه، دعاى دسته جمعى در مساجد بود كه مبارزه منفى با طاغوت محسوب مى شد. با طرح تصويب نامه انتخابات انجمن هاى ايالتى و ولايتى از ناحيه اسدالله علم (نخست وزير شاه) و موضع گيرى علماى شهرها به ويژه مراجع عظام در تهران با اين طرح و صدور اطلاعيه از طرف شخصيت هاى دينى و علماى تهران مبنى بر اجتماع مردم در مسجد سيد عزيزالله و اجراى مراسم دعا در ماه رجب سال 1341 ش. است كه آية الله شيخ محمدتقى آملى و تنى چند از علماى اعلام تهران طى صدور اطلاعيه اى به شرح ذيل چنين آوردند:

«نظر به اينكه از طرف جناب آقاى نخست وزير اعلام گرديده است كه موضوع تصويب نامه انتخابات انجمن هاى ايالتى و ولايتى طبق تصويب هيأت دولت اجرا نخواهد شد. بنابراين با تشكر از مساعى جميله عموم مسلمانان، اجتماع روز پنجشنبه اول ماه رجب كه بنا بود در مسجد سيد عزيزالله تشكيل شود، مورد ندارد.»([29])

آية الله آملى به مناسبت اظهار همدردى با ماتم زدگان زلزله خراسان در سال 1347، براى يادبود قربانيان مجلس عزا در مسجد ارك تهران برپا كرد.([30])

تلگرام آية الله شاهرودى و آية الله حكيم

در فروردين ماه 1342 آيات عظام شاهرودى و حكيم از نجف اشرف درباره فاجعه مدرسه فيضيه با علماى تهران از جمله آية الله شيخ محمدتقى آملى اظهار همدردى نموده اند و توصيه كرده اند كه به مفقودين و مجروحين رسيدگى كنند و ضمناً علما دسته جمعى به عتباب عاليات مراجعت نمايند تا بتوانند با رأى واحد، نظر خود را درباره رژيم شاه اعلام كنند.([31])

تلگرام آية الله خويى

در آذرماه 1342 ش. آية الله خويى درباره بازداشت جمعى از علماى آذربايجان، به آية الله شيخ محمدتقى آملى، طى ارسال تلگرافى ـ ضمن اظهار تأسف از اين موضوع، به ايشان و برخى از علماى ديگر چنين نوشت:

«انتظار اقدام لازم و اعلام نتيجه (استخلاص آنها) را داريم».([32])

اعلام عزاى عمومى در نوروز 1342

در اواخر اسفند 1341 ش حضرت امام خمينى(قدس سره) طى نامه اى به مرحوم آقاى محمدتقى فلسفى (خطيب معروف) مبنى بر صدور اطلاعيه از ناحيه ايشان و آية الله محمدتقى آملى و آية الله شيخ احمد آشتيانى ـ به مناسبت تلاقى عيد نوروز با شهادت حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) و اعلام عزاى عمومى و اين كه در آن اعلاميه با صراحت نوشته شود: به اين دليل عزاى عمومى اعلام مى شود كه: «صدماتى كه در اين سال به اسلام وارد شده است... و عمل دولت كه جديّت دارد مذهب را به اسم امام صادق(عليه السلام)بكوبد»([33])و آية الله آشيخ محمدتقى آملى متعاقب نامه امام خمينى(رحمهم الله)خطاب به مردم نوشت: «روحانيون امسال عزا دارند، جلوس ندارند.»([34])

تلگراف امام خمينى(قدس سره) به آية الله آملى

در پى ديدار حسن پاكروان (رئيس ساواك) با امام خمينى در زندان قزل قلعه، روزنامه اطلاعات در تاريخ 18/1/1343 ش خبر جعلى (توافق روحانيون و رژيم) را به چاپ رساند كه مورد اعتراض امام(قدس سره) و ديگر علما قرار گرفت و تكذيب شد. متعاقب اين قضيه حضرت امام خمينى(قدس سره) در تاريخ 22 فروردين 1343 خطاب به آية الله محمدتقى آملى چنين نوشت:

«حضرت آية الله آملى دامت بركاته ـ حسن آباد

پس از عرض اخلاص، مستدعى است مراتب تشكر اينجانب را به حضرات حجج اسلام علماى اعلام تهران ـ اعلى الله كلمتهم ـ ابلاغ فرموده و تذكر دهيد مطالبى كه در روزنامه اطلاعات با مقاصد دولت درج شده بود جدّاً تكذيب فرمايند و به ملت ابلاغ فرماييد كه هيچ روحانى نمى تواند با امور خلاف شرع موافقت كند و پس از اين به مندرجات مطبوعات راجع به روحانيون ترتيب اثر ندهند.» والسلام

خمينى([35])

نامه آية الله سيد محمدهادى ميلانى

ايشان در تاريخ 2/9/1343 ش. از مشهد مقدس به مناسبت تبعيد امام خمينى(قدس سره) و اعمال ضد اسلامى رژيم شاه نامه چند صفحه اى به آية الله شيخ محمدتقى آملى نوشت، در قسمتى از اين نامه چنين آمده است:

«بايد به مثل شما كه سال هاى متمادى اخلاص داشته و علاقه مندم، درد دل نمايم.

ـ... آيا امت اسلامى وظيفه ندارد بگويد: چرا حضرت آية الله خمينى دامت بركاته را كه يكى از مراجع تقليد و مصونيت قانونى دارند، به خارج كشور برده ايد و جمعى از علما و خطبا و دانشمندان و اساتيد دانشگاه و مردم بى گناه را زندانى نموده ايد؟... مترقب، آنكه مقرر فرماييد مردم مسلمان به ملاقات زندانيان بى گناه بروند و براى خدا به قدر امكان در اين زمستان سرد به فكر بينوايان باشند...»([36])

نامه آية الله گلپايگانى

ايشان در تاريخ 25/9/1346 ش. از قم به مناسبت دخالت اوقاف در امور مدرسه حاج ابوالفتح تهران به آية الله شيخ محمدتقى آملى چنين مى نويسد:

«حضرت آية الله آقاى حاج شيخ محمدتقى آملى دامت بركاته

به عرض محترم مى رساند روز گذشته به وسيله پست، جواب مرقوم شريف عرض شد. فعلاً ضرورت ايجاب نمود. ثانياً تصديع دهم مدرسه مرحوم حاج ابوالفتح بعد از عرايض و مكتوبات داعى و مرقومه حضرت آية الله حكيم مد ظله العالى بعضى از طلاب محصل آن ممنوع الورود و در خارج مدرسه زندگى مى كنند. مستدعى است لطفاً به آقايان متصديان تذكر بفرماييد كه از طرف حقير منزلى اجاره شود جهت مسكن آقايان طلاب كه اقلاً از در به درى راحت باشند».([37])

تلاش براى آزادى امام خمينى(قدس سره)

آية الله آملى پس از دستگيرى حضرت امام خمينى(قدس سره)، براى استخلاص ايشان اين نامه را به آية الله نجفى مرعشى نوشت:

بسمه تعالى

«محضر محترم حضرت مستطاب، آية الله على الانام آقاى مرعشى نجفى ـ دامة افاضاته ـ مشرف باد.

به عرض عالى مى رساند، به زيارت دستخطّ محترم عالى، مشرّف و از مضامين آن، تأسّف و تَحَسُّر و زيادتى حزن و الم حاصل انما اشكوبثّى و حزنى الى الله و عليه المشتكى، ديروز صبح (دوشنبه 4) در منزل آقاى ميرزا احمد آشتيانى، آقاى خوانسارى و تنكابنى، اجتماع داشتند و اين بنده هم شرف حضور داشت. آقاى وزير دربار آمد، مذاكره شد و در نتيجه استخلاص آقاى خمينى شد، با وعده رساندن مطالب و جواب آوردن، مجلس متفرق شد. تا چه شود و اين اوّلين اقدامى بود كه در اين موضوع شد. اينك دو روزى صبر بايد كرد، اگر خداى ناخواسته جواب مساعد داده نشود، همين امر را حضرت عالى با شركت آقايان قم بفرماييد و كسى را طلبيده با ملايمت درخواست را تجديد فرماييد. مى خواستم دستخطّ محترم را ارائه بدهم، بعضى از آقايان به جهت فى الجمله تندى كه داشت، صلاح نديدند.

صورت تقاضاى ديروز را بعضى از آقايان قم استنساخ كردند شايد به عرض عالى برسانند. از خداوند منّان فَرَج و عافيت خواهانم. ايّام سعادت مستدام.»

العبد محمدتقى آملى([38])

5/رجب/1384

خصوصيات اخلاقى

تواضع

يكى از شاگردان وى مى گويد:

«آية الله آملى مردِ وارسته و شايسته اى بود مردِ خاكى و در اوج تواضع و اخلاق بود. طلبه ها نه فقط استفاده علمى از محضر ايشان مى بردند بلكه استفاده اخلاقى به مراتب، بيشتر بوده است. بسيار مؤدب بود. هيچ به عناوين و القاب علاقه اى نداشت.

وقتى كتاب حاشيه بر «شرح منظومه، به نام دُرر الفوائد» را نوشت، نمى خواست اسم آية الله يا القاب ديگر روى كتاب بيايد. مى گفت: همان اسم «محمدتقى آملى» كافى است.»([39])

وى به حدّى متواضع بود كه مثل يك طلبه رفتار مى كرد اصلاً خودش را «استاد» به شمار نمى آورد حتّى نعلين آقايان را جفت مى كرد...([40])

اخلاق شايسته

يكى از نوه هاى پسرى ايشان نقل كرده است:

«اين جانب خيلى به آية الله آملى نزديك بودم با اين كه در قم مشغول تحصيل بودم، ولى مرتّب به خدمت ايشان شرفياب مى شدم و علاقه وافرى به ايشان داشتم. معظّم له نيز همه نوه هايشان را دوست مى داشتند و مورد تفقّد و مهربانى قرار مى دادند و هيچ سراغ نداريم كه ايشان كوچك ترين برخوردى ]ناپسند[ با كسى داشته باشد. بسيار بزرگوار بودند و من با خود فكر مى كردم كه ]وقتى[ ايشان رحلت كنند، من چه خواهم كرد و چگونه اين مصيبت بزرگ را تحمّل خواهم نمود؟! ديدار با ايشان غم و غصه را از دل ها مى زدود و هر وقت برايم ناراحتى پيش مى آمد، خدمتش مى رسيدم.»([41])

ايشان در محيط خانواده، سخت گير و ترش رو نبوده است و علاقه خاصّى به فرزندان و نوه ها، خصوصاً نوه هاى سيّد خود، داشته است. در امور منزل مداخله نمى كردند و بيش تر وقتشان به نوشتن كتاب و مطالعه، سپرى و يا ملاقات حضورى داشته و در اوقات فراغت به عبادت مشغول بودند. با همسايگان و اهل محل، بسيار مهربان و خوش برخورد بودند. از جمله نصيحت هاى ايشان اين بوده است كه: «نماز اوّل وقت را ترك نكنيد و خوش اخلاق باشيد و از مال حرام بپرهيزيد.»([42])

نظم

در كارهايش بسيار منظّم بودند حتى در جزئى ترين مسئله، نظم را رعايت مى كردند خواب، خوراك، درس، بحث، دعا و عبادتش همه روى حساب بوده است.([43])

مساوات

برخورد ايشان با فقير و غنى، يكسان بود تلقّى ايشان از مردم، بر اساس اين آيه قرآن (اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَالله اَتْقيكُم)بود.([44]) گرامى ترين شما نزد خدا باتقواترين شماست.

فرزندش آقاى دكتر آملى مى گويد:

پدرم اين ديد را نسبت به مردم داشتند و به غنى و فقير فرقى نمى گذاشتند و با هر دو گروه سر و كار داشتند...من يك دوست خيلى صميمى داشتم و ايشان مورد علاقه پدرم بودند، با اين كه ايشان كارگر بودند و يك گارى داشتند و با آن كار مى كردند ولى چون اهل تقوا بودند و شخصى پارسا و خوش عملى بودند لذا ايشان هر وقت خدمت پدرم مى رسيدند، پدرم احترام خاصّى به آن دوستم مى گذاشتند.([45])

مناجات

نوه پسرى ايشان مى گويد:

«بعضى شب ها كه در اتاقش مى خوابيدم، مى ديدم بسيار آرام از رختخواب بلند مى شوند و به مناجات و عبادت مى پردازند.»([46])

تحمل مصائب

ايشان در خصوص مشكلات و مصائب مى فرمودند:

«هر چقدر اين مصائب به ما بيشتر وارد مى شد، احساس مى كرديم كه بهتر ساخته مى شويم.» و بعد هم اين شعر مولوى را مى خواندند:

اين جفاى خلق با تو در جهان *** گر بدانى گنج زر آمد نهان

خلق را با تو چنين بدخو كند *** تا تو را ناچار رو آن سو كند([47])

و سپس فرمودند: «هر چه كه پيش مى آمد، مى ديديم كه همه اين مشكلات براى پيش بردن و پيشرفت معنوى ماست.»([48])

نماز شب

فرزند ايشان مى گويد:

«پدر هيچ گاه نماز شب را ترك نمى كردند. هر شب دو ساعت قبل از اذان صبح بيدار مى شدند و مشغول عبادت و تهجّد مى شدند. در زمانى هم كه نجف اشرف بوديم، دو ساعت قبل از اذان به حرم مطهر حضرت على بن ابيطالب(عليه السلام)مشرف مى شدند.»([49])

توجّه به امام زمان(عج)

آية الله جوادى آملى نقل مى كند:

«استاد شرح مفصّلى بر «عروة الوثقى» نگاشته است به نام «مصباح الهدى فى شرح العروة الوثقى» چاپ شده است زمانى كه ايشان كاغذهاى شرح عروه را به ما مى دادند تا پاك نويس و تنظيم كنيم، ديديم بالاى همه صفحات، بلا استثناء نوشته است: «يا مهدى! ادركنى.»([50])

ديدار با امام زمان(عج)

علامه طباطبايى مى نويسد:

«مرحوم قاضى مى فرمود: بعضى از افراد زمان ما، مسلّماً ادارك محضر مبارك آن حضرت را كرده اند و به خدمتش شرفياب شده اند.

يكى از آن ها در مسجد سَهْله در مقام آن حضرت، كه به «مقام صاحب الزمان» معروف ]است[، مشغول دعا و ذكر بود كه ناگهان مى بيند آن حضرت را در ميانه نورى بسيار قوى، كه به او نزديك مى شدند و چنان اُبهّت و عظمت آن نور او را مى گيرد كه نزديك بود قبض روح شود و نفس هاى او قطع و به شمارش افتاده بود و تقريباً يكى دو نفس به آخر مانده بود كه جان دهد آن حضرت را به اسماء جلاله خدا قسم مى دهد كه ديگر به او نزديك نگردند. بعد از دو هفته كه اين شخص در مسجد كوفه مشغول ذكر بود حضرت بر او ظاهر شدند و مراد خود را مى يابد و به شرف ملاقات مى رسد. مرحوم قاضى مى فرمود: «اين شخص، آقا شيخ محمدتقى آملى بوده است!».([51])

صحبت با امام زمان(عج)

آية الله شيخ محمدتقى آملى نوشته است:

«شبى در مسجد كوفه بيتوته داشتيم و در سحر ـ بعد از اداى نماز شب ـ به سجده رفته، مشغول ذكر يونسيّه (لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ) بودم و در آن اوقات، آن ذكر مقدّس را در سحر در حالت سجده، چهارصد مرتبه يا بيش تر به دستور استاد مى گفتم. در آن هنگام كه در مسجد مشغول بودم، حالتى برايم روى داد كه نه خواب بودم و نه بيدار به طورى كه سر از سجده برداشتم براى نماز صبح تجديد وضو نكردم ديدم حضرت ولى عصر ـ اروحنا فداه و رزقنا لِقاهُ ـ را و مكالماتى بين اين ذرّه بى مقدار و آن ولىّ كردگار شد، كه الان به تفاصيل آن آگاه نيستم. از آن جمله، پرسيدم كه: اين اصول عمليّه كه فقها در هنگام نقد و نيل اجتهادى به آن عمل مى كنند، مَرْضى هست؟ فرمودند: بلى، اصول عُذْريّه و عمل به آن مطلوب. عرض كردم: در باب عمل به اخبار، دستور چيست؟ فرمودند: همان است كه فقها به آن اخْذ و عمل به همين اخبار در كتب معموله، مُجزى است. عرض كردم: در مورد «مناجات خمسه عشر» چه دستور مى فرماييد با وجودى كه به سندى مأثور از معصوم نيست آيا خواندن روا است؟ فرمود: به همين نَهْجى كه علما معمول مى دارند، عمل كردن رواست و عامِل، مأجور است.

و اين ضعيف را چنان معلوم شد كه مى خواستند بفرمايند در عصر غيبت همين رويّه كه فقها در استنباط احكام دارند و به آن عمل مى كنند، مَرْضى است و اتعاب نفس براى ادراك واقع، ضرور نيست. و باز مسئله ديگر عرضه داشته بودم كه الان هيچ يك از آن ها در خاطرم نيست. والله الهادى الى سواء السّبيل.»([52])

اسوه شكيبايى

آية الله شيخ محمدتقى آملى، در حالى كه پدرش در تبعيد و اداره دو خانواده را بايد به دوش مى كشيد، شكيبايى خود را از دست نداد و همه سختى هايى را كه به سوى او روى آورده بود، نعمت مى دانست نه نقمت. وى در اين مورد مى گويد:

«چه از درى مطرود مى شدم، بابى به قاضى الحاجات بر خود مفتوح مى ديدم و چنان چه انسان سالكى مى بودم، طريق روشن و روش حُسنى براى سلوك خود مى ديدم و با همه اين احوال، شوق تحصيل مرا قائدى به خير بود و با هجوم فتنه ها و محنت ها، دست از طلب برنداشتم و در سال 1327 هـ .ق. به خود باز آمدم و به محضر «شيخ رضا نورى مازندرانى» به مدرسه منيره رفتم.»([53])

سير و سلوك

يكى از شاگردان اين فقيه فرزانه مى گويد:

«آية الله آملى در ميان علماى برجسته تهران، فرد شاخصى بودند: اهل سير و سلوك و عرفان بود و از شاگردان برجسته ميرزا على آقا قاضى به شمار مى آمد. البته قبل از مشرف شدن به نجف، دروس فلسفه و عرفان را در تهران خوانده و بيش ترش در محضر ميرزا حسن كرمانشاهى بوده است.»([54])

چيزى از عمر ما باقى نيست

يكى از فرزندانش مى گويد:

«در اواخر عمرشان، اتاق ايشان در تهران پرده نداشت ما خيلى اصرار كرديم كه: آقا! اجازه دهيد يك پرده تهيه كنيم و در اين جا آويزان كنيم. اصلاً اجازه نمى دادند و بسيار ناراحت مى شدند كه ديگر چيزى از عمر ما باقى نيست. در نهايت ما گفتيم كه آقا يك استخاره نماييد و نگفتيم براى چه از قضا، استخاره هم بد آمد و ما هم از تهيه پرده منصرف شديم.»([55])

الحمدلله

يكى از دوستان آية الله آملى مى گويد:

«اوايلى كه به تهران آمده بودم، شنيدم ايشان سخت مريض و بسترى هستند به عيادتش رفتم و احوالش را پرسيدم فقط گفت «الحمدلله»! و هيچ شكوه و صحبتى بيش از اين نداشت.»([56])

تدريس

آية الله آملى در منزل خود در تهران به تدريس، تأليف و خدمت به مردم موفق بوده است. درس ايشان در اتاق كوچكى برگزار مى شده كه ظرفيت بيست نفر را داشته و اهل محلّ، اين خانه ساده را براى وى تدارك ديده بودند و محلّ اقامت و تدريس او بوده است.([57])

آية الله آملى در اين مكان كوچك، مردان بزرگ و دانشمندى تربيت كرده است دروس اصلى فقه، اصول و فلسفه را در اين خانه تدريس مى كرده و درس اخلاق ايشان نيز در «مسجد مجد» بوده است. اين عارف وارسته، درس اخلاق را به روش علمى تدريس مى كرد.([58])

وى كتاب «مصباح الهدى فى شرح عروة الوثقى» را به شكل جزوه مى نوشت و در درس خارج، آن را مى خواند و بحث مى كرد.»

هنگامى كه از محضر ايشان درخواست درس معقول شد، خيلى مؤدبانه عذر مى آورد و مى فرمايد: «دلم مى خواهد فقه بگويم و در خلال آن، مسائل اصول را كاملاً متعرض بشوم.» در آن زمان، درس ايشان از شهرت به سزايى برخوردار بود.([59])

دعوت به تدريس در دانشگاه

از آن جايى كه آية الله آملى معلومات وسيع و غنى در زمينه فلسفه و عرفان و ديگر علوم داشتند، از طرف آقاى بديع الزمان فروزانفر (رئيس دانشگاه تهران)، براى تدريس معقول و منقول دعوت شدند اما ايشان با تصوّر اين كه ورود در دانشگاه و همكارى با آن ها، تقويت نظام ستم شاهى است نپذيرفتند([60]) و گفتند كه در منزل تدريس دارند و راست هم مى گفتند. در اين خصوص، آقاى دكتر مهدى محقّق (استاد برجسته دانشگاه) مى گويد:

«استاد بزرگوارم در مسجد مجد (واقع در خيابان امام خمينى تهران) نماز جماعت اقامه مى كردند و منزلشان در چهار راه حسن آباد، در يك كوچه باريك قرار داشت. شاگردان ساعت هفت صبح در آن جا حضور مى يافتند و از ايشان استفاده مى كردند. آية الله آملى يك درس فلسفه و يك درس فقه مى دادند فلسفه را از «شرح منظومه» مى گفتند. ايشان نه تنها تبحّر داشتند در آن موضوعاتى كه درس مى دادند، بلكه سعى مى كردند شاگردان را وارد آن كتاب نمايند تا آنان بعد از تمام كردن آن درس، بتوانند خودشان آن را تدريس نمايند. واقعاً در بيان مطلب و مسائل، سنگ تمام مى گذاشتند.»([61])

وى درباره تدريس فلسفه آية الله آملى مى گويد:

«صحبت از حكمت خُسروانى و فلسفه اى كه ايرانيان پيش از اسلام داشتند، شد و شيخ شهاب الدين سهرودى هم بر آن فلسفه تأكيد مى كند و از آن ها تعبير به «فهلويون» مى نمايد و قطب الدين شيرازى هم در «شرح حكمة الاشراق» گفته كه ايرانيان از قديم الايّام داراى فلسفه آزاد و مستقل بودند. آية الله آملى نيز به همين كيفيت، آن مطلب را در درس فلسفه شرح و بسط مى دادند. وقتى ما درس چنين استادى حاضر مى شديم، در حقيقت دو كتاب در برابر خود داشتيم: يكى كتاب تدوين (درسى) و ديگرى كتاب تكوين، كه وجود شريف خود آن بزرگوار بود كه سراسر آموزنده بود و بزرگوارى.»([62])

يكى ديگر از شاگردانش مى گويد:

«وى بعدها از گفتن درس فلسفه و معقول منصرف شدند از خدمت ايشان درخواست درس معقول كردم، ايشان خيلى مؤدّبانه عذر آوردند و شرح عروه و درس خارج را از كتاب «مياه» شروع كردند.»([63])

تأليفات

از اين عالمِ فرزانه و متألّه، آثارى گران سنگ به زيور طبع آراسته گرديده است كه برخى از آن ها در حوزه هاى علميه به عنوان كتاب درسى مورد استفاده قرار مى گيرد.

آية الله محمدتقى آملى، آثار مكتوبش را براى دوستان خود ارسال مى كرد احتمالاً اين آثار ارسالى، و دست نوشته ها منحصر به فرد نيز بوده است. ايشان در نامه اى كه به آية الله ميرزا على اكبر مرندى مى نويسد اين موضوع را چنين بيان كرده است:

«يك جلد شرح عروه كه در طهران نوشته شده و هنوز هم اشتغال دارم، از باب زيره به كرمان، ارسال خدمت خواهم داشت. براى آن كه به وسيله آن يادى از مخلصتان فرموده و از دعوات صالحه مستفيضم فرماييد. زياده التماس دعا دارد. ايام سعادت مستدام.»([64])

همچنين در خصوص تأليف برخى از آثارش، نگاشته است:

«در اين تاريخ ـ كه ساعت 11 صبح روز شنبه 15 شوال سال 1383 هـ .ق. مطابق با روز دهم برج اسفند سال 1342 هـ .ش. است ـ با حال ضعف و كسالت، به اوراق كه تاريخچه زندگانى اين ذليل است، مراجعه و اين كه تا كنون خداى متعال مرا باقى داشت، شكرگزارى كردم و قدرى مطالعه از گذشته نمودم و بسى تأسّف از عمر گذشته خوردم و در اين سال، مرا بيمارى پيش آمده و منتهى به بسترى شدن در بيمارستان شد... و خداى متعال مرا شفا بخشيد... در خانه بسترى هستم. اوقاتى را كه با دوستان به سر مى برم، به خوشى مى گذرانم و بقيه را كه تنها باشم، به نوشتن شرحى بر عروه، كه به آن مشغولم و مجلّداتى از آن منظم شده...»([65])

اين عالم فرهيخته علاوه بر تدوين، تأليف و تحقيق، بر آثار ديگران از جمله كتاب «سرّالبيان» بيگلرى تقريظ نوشته است. سرّالبيان درباره آداب تجويد قرآن است كه مرحوم آملى در سال 1338 ش. از اين كتاب بسيار تقدير و تمجيد نموده است.([66])

آثار آية الله شيخ محمدتقى آملى، بدين شرح است:

1 ـ حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى (2 ج).

اين اثر، حاصل تقريرات بحث آية الله نايينى است بر مكاسب شيخ انصارى كه چاپ و منتشر گرديده است.

2 ـ كتاب الصلوة (3 ج).

اين كتاب تقريرات دروس آية الله نائينى است كه به زيور طبع آراسته شده است.

3 ـ منتهى الاصول الى غوامض كفاية الاصول (1 ج).

اين اثر گران سنگ، تقريرات درس آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى است كه چاپ و منتشر شده است.

4 ـ شرح بر عروة الوثقى (12 ج).

اين كتاب، شرح مبسوطى بر عروة الوثقى (آية الله سيد محمدكاظم يزدى) است كه همه 12 مجلّد آن به طبع رسيده است.

5 ـ حاشيه بر بخش حكمت منظومه سبزوارى([67]) (2 ج).

اين اثر نيز چاپ و منتشر شده است.

6 ـ و چند اثر ديگر، از جمله جزوه و رساله هايى پيرامون: توحيد، مسائل اخلاقى، رهن، وقف، وصيت، رضاع، قاعده لاضرر، اصالة الصحة، صحيحة لا تعاد.

شاگردان

يكى از شاگردان ايشان مى گويد:

«تمام ملاّهاى تهران، ايشان (شيخ محمدتقى آملى) را به فضيلت و بزرگوارى قبول داشتند. مرد سالك و عارفى بود و شاگردان خوبى تربيت كردند كه الان در تدريس، تأليف و خدمت به مردم موفق اند.

برخى از پرورش يافتگان علمى و اخلاقى وى، عبارتند از:

1. آية الله آقا سيد رضى شيرازى

وى از سال 1342 ش. به مدّت 8 سال در درس فقه و اصول آية الله محمدتقى آملى شركت كرده است.

2. آية الله جوادى آملى

3. علاّمه حسن زاده آملى

4. آية الله سيد محمود طالقانى (1398 ـ 1329 ق.)

وى يكى از افرادى بود كه به طور خصوصى از محضر آية الله آملى درس مى گرفت.

5. آية الله انوارى

6. آقاى مسجد جامعى

7. شيخ محمدتقى شريعتمدارى

8. آقاى دكتر مهدى محقق

ايشان در تهران از دروس فقه، فلسفه و اخلاق استادش بهره مند بود.

استاد از زبان شاگرد

آية الله جوادى آملى درباره استادش مى گويد:

«با اين كه ارتباط ما با مرحوم شيخ محمدتقى آملى (رضى)، قبل از اين كه به صورت رسمى شركت منظّم در درس هاى ايشان باشد، به شكل هاى گوناگون برقرار بود و ايشان مشكلات و شبهات علمى و عقلى ما را حل مى كردند ولى شركت ما در درس هاى خارج فقه و اصول ايشان، زمانى بود كه سطوح عالى يعنى رسائل، مكاسب و كفايتين به اتمام رسيد. چون مرحوم آقاى آملى يك فقه و يك اصول تدريس مى كردند.

متن درس فقه ايشان، شرح عروه از كتاب طهارت بود و كتاب شريف مصباح الهدى فى شرح عروة الوثقى (از كتاب هاى ايشان) تازه به صورت دست نويس تهيه شده بود و بعدها پس از تدريس، به چاپ رساندند.»([68])

آية الله آملى از منظر ديگران

امام خمينى(قدس سره) نسبت به آية الله شيخ محمدتقى آملى ارادت خاصّى داشت و ديگران را به بهره مندى از محضر ايشان، دعوت مى كرد از جمله يكى از علماى تهران، مى گويد:

«من وقتى تصميم گرفتم از قم به تهران بيايم، رفتم خدمت امام خمينى(قدس سره) و هجرت خود را با ايشان در ميان نهادم امام فرمودند: مانعى ندارد ولى كفّاره اقامت در تهران، اين است كه هفته اى يك بار خدمت آية الله آقا شيخ محمدتقى آملى برسيد و از محضرش استفاده نماييد.»([69])

شخص حضرت امام(قدس سره) به ايشان اقتدا مى كرد در اين خصوص، يكى از طلاّب نقل مى كند:

«مى خواستم به مشهد مقدّس مشرّف شوم آمدم تهران تا بليت تهيه كنم. آن موقع، مركز بليت فروشى در ميدان توپخانه و اطراف آنجا بود. چون وقت مغرب بود، رفتم مسجد مَجد نماز بخوانم ديدم امام خمينى(قدس سره) كه آن زمان معروف به حاج آقا روح الله بودند ـ در صف چهارم نماز جماعت ايستاده و به آية الله آملى اقتدا كرده است.([70])

خطيب مشهور، حسينعلى راشد (ره) گفته است:

«آقا شيخ محمدتقى آملى، اَعْلَمُ مَنْ فِى الاَْرْض هستند.»([71])

آمادگى براى ارتحال

فرزند آية الله آملى مى گويد:

«سه يا چهار روز قبل از فوت پدر، شب در منزل ايشان بودم و در اتاق مجاور اتاق آقا، خوابيده بودم، نيمه شب بود كه ديدم پدرم با يك حالت عجيبى وارد اتاق من شد بيدار شدم و گفتم: آقا جان! چيزى لازم داريد؟ فرمودند: اين خادم چرا نيامده اين بخارى را روشن كند؟ مى خواهم نوشته هايم را تكميل كنم. گفتم: آقا الآن نصف شب است و خادم به اين زودى نمى آيند. و بعد ايشان را به اتاقشان بردم تا دوباره استراحت نمايند. تا اين كه در روز تشييع جنازه ايشان، حاج آقا اشرفى ـ كه از خطباى تهران بودند ـ رو به مردم كرده و گفته بودند: شما گمان نكنيد كه شخص عادى را از دست داده ايد ايشان (حضرت آية الله آملى) از اولياء الله بودند. بنده چند روز پيش، خدمت ايشان رسيدم تا از احوالشان جويا شوم فرمودند: حاج اشرفى! ديشب خواب ديدم كه حضرت بقية الله(عليه السلام) مرا خواندند و فرمودند: «مقدمات را فراهم كن كه چند روز ديگر بيش تر در اين دنيا نخواهى بود.» بعد، من متوجّه شدم كه پدرم همان شب كه سرآسيمه آمدند ]و سراغ خادم را گرفتند[ و خواستند نوشته هاى خود را به اتمام رسانند، همان شبى بوده است كه حضرت بقية الله(عج) خبر وفاتشان را داده بودند.»([72])

ديدار با معبود

فرزند آية الله آملى مى گويد:

«پدر در اواخر عمر بسيار ناتوان شده بودند و چند وقتى بود كه حمام نرفته بودند و خيلى وقت بود كه براى نماز، تيمم مى نمودند. روز قبل از وفات ايشان، به منزل شان رفتم و ديدم كه خادم حمّام را گرم نموده و پدر مى خواهند به حمّام بروند بسيار خوشحال شدم كه خدا را شكر، حالشان مساعد است! بعد از استحمام، تب و لرز شديدى ايشان را فرا گرفت و حدود 3 ساعت، به اين حالت بودند بعد حالشان بهتر شد، كمى استراحت نمودند و بعد آب خواستند تا وضو بگيرند. سپس مشغول ذكر و زيارت شدند و زيارت حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام)، كه بالاى سر حضرت على(عليه السلام) وارد شده، را به صورت بسيار زيبايى قرائت نمودند و در رختخواب دراز كشيدند و لب هاى مباركشان را تكان مختصرى دادند و جان به جان آفرين تسليم نمودند.»([73])

و بدين سان در روز شنبه 29 شوال سال 1391 ق. مطابق با 27/9/1350 ش. كتاب زندگى مردى از تبار پاكان و ابرار، بسته شد و روح جاودانه اش به ديدار معبود شتافت.

پيكر مبارك وى از تهران به مشهد مقدس حمل شد و در جوار منوّر ثامن الحجج حضرت على بن موسى الرضا(عليه السلام)در باغ رضوان در مقبره فقيه سبزوارى حاج ميرزا حسين (ره) به خاك سپرده شد.([74])

استاد بزرگوار مرحوم جلال الدين همايى در شأن و منزلت اين حكيم فرزانه، ماده تاريخى سروده است كه به اختصار چنين است:

آيت عظماى دين، شيخ تقى *** كز وى آيات خدا شد منجلى

پاسدار شرع پاك مصطفى *** افتخار شيعه آل على

خواستم تاريخ فوتش از سنا *** كش ارادت داشت در صافى دلى

بهر تاريخ اش شمسى گفت: «آه! *** رفت از دنيا تقى آملى.»([75])

[1]. مطالب، تلخيص شده از كتاب «در جستجوى استاد» (شرح زندگى عارف فرزانه آيةالله آقا شيخ محمدتقى آملى)، تأليف آقاى صادق حسنزاده.

[2]. همان، ص 26.

[3]. همان،ص 78.

[4]. همان، ص 79.

[5]. همان، ص 80.

[6]. همان، ص 86.

[7]. مردم در زمان اقبال و خوشبختى، مثل درختى هستند كه ديگران از سايه و ميوه آن استفاده مىكنند و هنگامى كه آن درخت بى بار و برگ شد، همه از اطراف آن پراكنده مىشوند و انگار كه خبرى نبوده و درختى وجود نداشته است. (مولى راست گفته است).

[8]. همان، ص 35 و 36.

[9]. ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 233.

[10]. اسوه عارفان، ص 18.

[11]. در جستجوى استاد، ص 92.

[12]. ر.ك: گلشن ابرار، ج 4، زندگينامه ميرزا على آقا قاضى.

[13]. درجستجوى استاد، ص 77.

[14]. همان، ص 90.

[15]. ر. ك: گلشن ابرار، ج 2، ص 547.

[16]. در جستجوى استاد، ص 90.

[17]. همان، ص 585.

[18]. همان، ص 101 و 26.

[19]. همان، ص 97.

[20]. همان، ص 97.

[21]. همان، ص 104.

[22]. همان، 105 و 104.

[23]. همان، ص 104 و 103.

[24]. همان، ص 99 ـ 93.

[25]. اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 17.

[26]. همان، ج 3، ص 19.

[27]. همان، ج 3، ص 54 و 53.

[28]. همان، ج 3، ص 210.

[29]. اسناد انقلاب اسلامى، جلد اول، ص 52.

[30]. همان، ج 3، ص 221.

[31]. همان، ج 3، ص 78 و 84.

[32]. همان، ج 3، ص 224.

[33]. صحيفه نور، ج 1، ص 155.

[34]. اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 58.

[35]. صحيفه نور، ج 1، ص 276.

[36]. اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 276 تا 278.

[37]. همان، ج 3، ص 324.

[38]. همان، ص 341 (ضمائم سند شماره 3)

[39]. در جستجوى استاد، همان، ص 43.

[40]. همان، ص 40.

[41]. همان، ص 37.

[42]. همان، ص 45.

[43]. همان، ص 37.

[44]. حجرات / 13.

[45]. همان، ص 36 و 37.

[46]. همان، ص 37.

[47]. مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ابيات 1521 و 1522.

[48]. در جستجوى استاد، ص 41.

[49]. همان، ص 47.

[50]. كليد خوشبختى، ص 97.

[51]. مهر تابان، ص 332، چاپ دوم.

[52]. در جستجوى استاد، ص 22.

[53]. همان، ص 87.

[54]. همان، ص 44.

[55]. همان، ص 45.

[56]. همان، ص 52.

[57]. همان، ص 43.

[58]. همان، ص 34.

[59]. همان، ص 35.

[60]. همان، ص 39 و 38.

[61]. همان، ص 39 و 38.

[62]. همان، ص 42 و 41.

[63]. همان، ص 35 و 34.

[64]. همان، ص 340.

[65]. همان، ص 106.

[66]. همان، ص 107.

[67]. همان، ص 91.

[68]. گلشن ابرار، ج 3، ص 567.

[69]. همان، ص 39.

[70]. همان، ص 34.

[71]. همان، ص 35.

[72]. همان، ص 47.

[73]. همان، ص 46.

[74]. همان، ص 92 پاورقى.

[75]. همان، ص 66.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا