Menu

منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-محمّد على رحيميان ولادت

ميرزا مهدى اصفهانى خراسانى در اوايل سال 1303 هـ .ق. در اصفهان به دنيا آمد. پدرش ميرزا اسماعيل اصفهانى از نيكان اصفهان بود.

تحصيل

وى در 9 سالگى سايه پرمهر پدر را از دست داد، ولى همچنان به تحصيل علم ادامه داد و مقدّمات، ادبيات، فقه و اصول را در حوزه علميّه اصفهان آموخت و در 12 سالگى، براى ادامه تحصيل عازم نجف اشرف شد. وى بنا به سفارش آية الله حاج آقا رحيم ارباب، نزد آية الله العظمى سيّد اسماعيل صدر (متوفّا: 1338 هـ .ق.) رفت و زانوى شاگردى به زمين زد.

ميرزا در محضر عالمى پارسا

آن فقيه پارسا علاوه بر تحصيل علوم متعارف حوزه، مبانى سير و سلوك را فرا گرفت.

وى علم اصول را نزد ميرزاى نائينى و فقه را نزد سيّد محمّد كاظم يزدى آموخت.

او پس از آشنايى با مبانى سير و سلوك، راه هاى سير و سلوك را از محضر سيّد احمد كربلائى (متوفّا: 1332 هـ .ق.)، شيخ محمّد بهارى همدانى، سيّد على قاضى و سيّد جمال الدين گلپايگانى بهره مند شد.

ميرزا مهدى پس از تكميل دروس متعارف حوزوى، همراه آية الله سيّد محمود شاهرودى، آية الله سيّد جمال الدين گلپايگانى و چند نفر ديگر كه جمعاً بيش از هفت نفر نبودند، در اوّلين دوره درس خارج ميرزاى ـ نائينى كه درباره اصولِ فقه بود ـ شركت مى كنند.

در اين درس، ديدگاه هاى اصولى و فقهى شيخ انصارى نقد مى شود. اين درس كه گاهى 3 ساعت طول مى كشيد، نزديك به 5 سال ادامه يافت. ميرزاى اصفهانى در آن ايّام، به موازات تلاش هاى علمى، به بُعد عملى و اخلاقى خود نيز ادامه مى دهد و درجات سير و سلوك را نزد استادانى مانند آقا سيّد احمد كربلائى به خوبى مى گذراند و مراحلى چون «معرفت نفس» و «خلع بدن»([1]) (تجريد) را پشت سر مى گذارد.

تشنه وصال

كم كم پژوهش در «فلسفه» وى را به سوى «عرفان» كشانده و در باب عرفان هم به بالاترين مرحله آن دست يافت، امّا با همه اين ها، دلش آرام نگرفت و اضطراب درونى اش روز به روز بيش تر مى شد زيرا مى ديد كه مفاهيم و مصطلحات فلسفى و عرفانى (مثل وحدت وجود، چگونگى علم و اراده، خلق از عدم محض، حدوث زمانى عالم، خلقت ارواح قبل از ابدان، معاد كامل جسمانى عنصرى، حقيقت خلود، حقيقت نفس، بداء و سعادت و شقاوت) با محكمات اسلامى و مبانى قرآنى و معارف معصومين(عليهم السلام) - چنان كه علاّمه طباطبايى در تفسير «الميزان»، ج 5، 305 و 306، تصريح كرده اند ـ تطابق تامّ ندارد. نگرانى روحى، او را به وادى ديگرى مى كشاند راه مسجد سهله را پيش مى گيرد و اشك هاى خود را بر ريگ هاى مسجد سهله گسيل مى دارد. او با زمزمه «دست از طلب ندارم تا كام دل برآيد»، به حضرت مهدى(عج) توسّل كامل مى جويد و سرانجام كام دل بر مى آيد و ديدار معشوق نصيبش مى شود. با ارائه لوحى روشن به اين عبارت: «طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانكارنا([2]) و قد اقامنى الله و انا الحجة بن الحسن»([3])، تشويش و نگرانى از او زدوده مى شود،، و به او القاء مى شود كه حقيقت معرفت را از كجا و چگونه بايد طلب كرد. او به سختى معتقد مى شود كه علمى كه به بركت قرآن كريم، در ليلة القدر نازل گشته، همان حقيقت «علم مصبوب»([4]) است كه بايد آن را برتر از آن دانست كه در سطح انطباق با تأويل علوم بشرى قرار گيرد. اين علم، علمى است الهى و بى نياز از همه چيز و همه جا و همه كس. و ميزان شناختى است مستقل و جامع و برتر و بالاتر از همه ميزان ها و دستگاه هاى شناختى كه در تاريخ بشر عرضه گشته است.

مكتب معارفى ميرزاى اصفهانى كه بايد به اعتبارى ايشان را در سده چهاردهم هجرى، مؤسّس آن دانست، از اين طرز فكر مايه مى گيرد و شكل مى پذيرد زيرا وى موفّق به شناخت هاى غنى و مستقل در ابواب مختلف معارفِ «مبدء و معاد» و «آفاق و انفس» و «قرآن و حديث» مى گردد و به سرچشمه زلال آن رو مىآورد و از آن بهره مند مى شود.

اقامت در مشهد مقدس

ميرزا مهدى اصفهانى در سال 1340 هـ .ق. به ايران بر مى گردد و در مشهد اقامت مى كند. وى از سال 1340 هـ .ق. تا سال 1365 هـ .ق. به تدريس تحقيقى خارج اصول، نشر معارف، تربيت نفوس و عقول، و دادن ديد اجتهادى در مسائل عقلى و معارفى و تشجيع بر اظهار نظر و داشتن درك استقلالى و انتقادى از فلسفه و عرفان پرداخت. بيش تر شاگردان ايشان از بزرگان حوزه علميّه خراسان بودند كه سال ها در درس آقا بزرگ حكيم شهيدى([5])، حاجى فاضل خراسانى، شيخ اسدالله عارف يزدى و ديگر استادان فلسفه و عرفان، شركت كرده بودند. پيش از آوردن شرحى درباره اين دوره از زندگانى ميرزاى اصفهانى، بايد اشاره كنيم به اجازه اجتهادى كه ميرزاى نائينى براى ايشان نوشته است اجازه اى بسيار تجليل آميز، آن هم از كسى كه كم تر اجازه اجتهاد نوشته است. ميرزاى نائينى در اين اجازه، درباره ميرزاى اصفهانى كه 35 سال بيش نداشت، نوشت:

«.. العَلَم العلاّم، وَالمهذّب الهُمام، ذوالقريحةِ القويمة، و السّليقةِ المستقيمة، والنّظرِ الصّائب والفكرِ الثّاقب، عمادُ العلماء وَصفوةُ الفقهاء، وَالوَرَعُ التّقي و العدُل الزّكيّ... فَلْيَحمَد الله ـ سبحانَه وَتعالى ـ على ما أولاة مِن جودةِ الذّهنَ وَحُسن النّظر.»

در حاشيه اين اجازه نامه، سه تن از مراجع تقليد تشيع مراتب مندرج در آن ومقامات بلند علمى و تحقيقى ميرزاى اصفهانى را تأييد كرده و ستوده اند. اين سه تن عبارتند از:

1. آقا ضياء الدين عراقى.

2. سيد ابوالحسن اصفهانى.

3. حاج شيخ عبدالكريم يزدى.

درس هاى ميرزاى اصفهانى

1. اصول نائينى

ميرزاى اصفهانى پس از ورود به مشهد، به تدريس خارج اصول در حوزه علميّه مشهد و نقد نظريات ميرزاى نائينى پرداخت. وى نخستين شاگرد ميرزاى نائينى بود و بر مبانى و نظرات استادش تسلّط كافى داشت. درس ميرزا در حوزه مشهد درخششى خاص مى يابد و سال هاى بسيارى ادامه پيدا مى كند.

2. معارف

ميرزاى اصفهانى به تدريس «مبانى خالص قرآنى» در معارف و اصول عقايد مى پردازد.

3. اصول آل الرسول

وى علاوه بر تدريس خارج اصول نائينى كه مفصّل بود، يك دوره اصول فشرده براى نخبگانِ حوزه علميّه مشهد مى گويد كه به «اصول آل الرسول» معروف شده است. اين دوره از مباحث زايد و تكرارى خالى بود و فقط به بيان اصول اصلى مى پرداخت و حدود 2 سال طول كشيد.

شاگردان

1. سيّد حسين حائرى كرمانشاهى (متوفّا: ح 1364 هـ .ق.).

2. سيّد صدرالدين صدر (متوفّا: 1373 هـ .ق.).([6])

3. شيخ مجتبى قزوينى خراسانى (متوفّا: 1346ش.).([7])

4. شيخ هاشم قزوينى (متوفّا: 1339).([8])

5. ميرزا على اكبر نوقانى (متوفّا: 1370 هـ .ق.).([9])

6. شيخ حسين وحيد خراسانى (دام ظلّه).

7. شيخ غلامحسين محامى بادكوبه اى (متوفّا: 1333ش).

8. شيخ محمّد كاظم مهدوى دامغانى (متوفّا: 1360ش).

9. شيخ محمّد حسن بروجردى (متوفّا: 1329ش).

10. شيخ هادى روحانى مازندرانى (متوفّا: 1378ش).

11. شيخ زين العابدين غياثى تنكابنى (متوفّا: 1336ش).

12. سيّد على شاهرودى.

13. شيخ على محدّث خراسانى (متوفّا:1370 هـ .ق.).([10])

14.شيخ على نمازى شاهرودى(متوفّا: 1364ش).([11])

15. سيّد محمّدباقر نجفى (متوفّا: 1366ش).([12])

16. استاد محمّدتقى شريعتى مزينانى (متوفّا: 1366ش).([13])

17. ميرزا جواد آقا تهرانى (متوفّا: 1366ش).([14])

18. شيخ عبدالله واعظ يزدى(متوفّا: 1371ش).([15])

19. شيخ محمّد رضا محقق تهرانى (متوفّا: 1373ش).

20. شيخ محمّدباقر محسنى ملايرى (متوفّا: 1374ش).

21. شيخ محمود حلبى خراسانى (متوفّا: 1376ش).

22. شيخ حسنعلى مرواريد(دام ظلّه).

23. شيخ محمّد باقر ملكى ميانه اى (متوفّا: 1377ش).([16])

24. شيخ عبدالنبى كُجورى (متوفّا: 1419 هـ .ق.).([17])

25. شيخ على اكبر صدرزاده دامغانى(دام ظلّه).

26. سيّد عليرضا قدّوسى.

27. شيخ اسماعيل معتمد خراسانى.

آثـار

1. مجموعه تقريرات: اين تقريرات شامل مباحث مهمّ اصول فقه، اصول عقايد (معارف) و قرآن شناسى است. بهترين نسخه از اين تقريرات، نسخه اى است كه توسط ميرزاى اصفهانى تصحيح شده است.([18])

2. معراج القُرب: از آثار بسيار ارزنده و سازنده ميرزاى اصفهانى درباره نماز، «غاية المُنى و معراجُ القرب و اللّقاء» است.

3. وجه اعجاز قرآن: يكى ديگر از تعاليم عظيم ميرزاى اصفهانى تأكيد بر اين موضوع است كه علّت اعجازقرآن، بيش تر از هرچيز جنبه علمى قرآن در شناخت حقايق هستى، تازه بودن علم قرآنى ونيزاين است كه قرآن كريم ازسنخ مفاهيم و معقولاتى كه در دست بشر بود، نيست.

4. معارف القرآن: در اصول اعتقادات.

5. ابواب الهدى: اين كتاب خلاصه «معارف القرآن» است، كه به آن اشاره شد.

6. مصباح الهدى: در اصول فقه.

7. المواهب السّنّية فى بيان المعاريض و التورية فى كلمات الأئمّة(عليهم السلام) لاستنباط الاحكام الشرعيّه:در روش استنباط احكام.

8. ابطال معارف اليونان: فلسفه انتقادى.([19])

9. كتاب القضاء و القدر.

10. رسالة فى الكُرّ.

11. معرفة العوالم.

آثار ميرزاى اصفهانى تا سال 1395 هـ .ق. كه نزديك به 30 سال از فوت وى سپرى شده بود، چاپ نشده بود. سيّد محمّد باقر نجفى يزدى در سال 1395 هـ .ق. مجموعه كوچكى از آثار ايشان را كه مشتمل بر رساله هاى ابواب الهدى، مصباح الهدى، مواهب السّنّيه، غاية المنى و رسالة فى الكُرّ بود، چاپ و منتشر نمود، ولى افسوس كه اين چاپ با روش علمى انجام نشد و نتوانست مقام علمى و معنوى ميرزاى اصفهانى را نشان دهد!

تأثيرهاى تربيتى

موفقيت هايى كه در علم و عمل نصيب ميرزا مهدى اصفهانى گشت، منحصر به او نماند، بلكه اشعه آن ها به بركت تربت پاك امام ابوالحسن علىّ بن موسى الرضا(عليه السلام) بر حوزه علميّه مشهدتافت و از آن عنايات به ديگران هم رسيد. هم اكنون كه 82 سال از ورود ميرزاى اصفهانى به مشهد مى گذرد، هنوز بركات آن دوران مشهود است. شاگردان مكتب وى به خوبى دريافتند كه راه وصول به حقايق، منحصر به طريق خالص قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) و توسّل عميق و معرفت جويانه و تعقّل مدار به ساحت قدس راسخان در علم قرآنى و حقايق الهى است. اين راه، راهى ويژه است و به دليل تمايز علوم الهى از علوم بشرى، سلوك الهى نيز از سلوك بشرى متمايز خواهد بود. از اينجاست كه در مسير سير و سلوك قرآنى و حركت به دلالت ولىّ الله الاعظم(عج)، نكات و رموزى از ميرزاى اصفهانى به شاگردان برگزيده ايشان رسيد (سپس به برخى از شاگردانِ شاگردان) كه به دليل حساسيت موضوع و باريكى راه و خطرهاى محتمل (و المخلِصون فى خطر عظيم) در انحصار اين بزرگان باقى مانده است.([20])

اخلاق و روحيّات

اخلاقِ نيك ميرزا مهدى اصفهانى همگان را به خود جذب مى نمود. او انسانى زاهد، وارسته و بسيار مهربان بود. وى احترام زيادى به سادات مى گذاشت و به كودكان سادات محبّت مى نمود و از آن ها درخواست شفاعت مى كرد. وى زاهدانه زيست و تا آخر عمر منزل ملكى نداشت. وقتى به او گفتند: منزل شما كوچك است و عائله زياد، خوب است منزلى براى شما تهيّه شود، مريدان شما دوست دارند منزلى براى شما تهيه كنند. ايشان گفت: همين منزل استيجارى براى من كافى است. اصرار مى كنند كه منزلى هست، بياييد و ببينيد. مى روند و منزل را مى بينند و مى گويد: دو روز ديگر صبر كنيد، جواب خواهم داد. بعد از دو روز، ميرزا فوت مى كند و خريد منزل هم منتفى مى شود.

او هيچ گونه علاقه دنيوى و مادّى نداشت. وى به فكر شاگردان خود بود و از آن ها دلجويى مى كرد. ميرزا مهدى اصفهانى در زمان خفقان رضاخانى، به حاج شيخ مجتبى قزوينى پيشنهاد مى دهد كه نيمى از شهريه 12 تومانى آية الله نائينى را به بدهد تا خداوند گشايشى فراهم فرمايد.([21])

كرامات

1. حجة الاسلام عباسعلى جوادى مى گويد:

در اوائل تحصيلم در مشهد مقدس، ميرزاى اصفهانى در حمّام سكته كردند. جنازه ايشان را به منزل منتقل كردند و به دستور پزشك، تشييع جنازه را يك روز تأخير انداختند. روز بعد عدّه اى از طلاّب حوزه علميّه مشهد به محل جنازه ميرزا آمدند و تختى گذاشتند و بدن ايشان را غسل دادند. برخى از علما و مدرسان حوزه علميّه مشهد، از قبيل آية الله نهاوندى، حاج شيخ مجتبى قزوينى، ميرزا جواد آقا تهرانى و آقاى صدرزاده حضور داشتند. بعد از آماده شدن جنازه، آية الله العظمى حاج سيّد يونس اردبيلى (متوفّا: 1377 هـ .ق.) - از مراجع تقليد خراسان -([22]) كه در بالاسر حضرت رضا(عليه السلام) نماز جماعت مى خوانْد، آمد و بر بالاى چهار پايه اى ايستاد و سخنرانى كرد و گفت:

آقايان طلاب! توجّه كنيد. من يك خاطره اى دارم از مرحوم ميرزا كه تا به حال حقّ ابراز و اظهار آن را نداشتم، امّا الان آن را براى شما مى گويم.

در يكى از شب هاى سرد زمستان، از منزل بيرون آمدم تا طبق معمول هر شب به حرم حضرت رضا(عليه السلام) بروم. از طرف بالا خيابان (خيابان شيرازى فعلى) مى رفتم، چون ساعت نداشتم، احساس كردم كه خيابان خلوت است و هنوز اذان صبح نشده است. مردّد بودم كه برگردم به منزل يا بروم به طرف حرم، كه ديدم آقايى عبا به سر كشيده به طرف حرم مى رود. با خودم گفتم اين آقا مى داند كه ساعت چند است و به حرم مى رود، من هم پشت سر آن آقا رفتم. ايشان به درِ بستِ بالا رسيد، درب باز شد من هم رفتم. به درِ صحن كهنه رسيد، درب باز شد من هم پشت سر ايشان رفتم. به درِ حرم رسيد، درب باز شد من هم پشت سر ايشان رفتم. ايشان وارد حرم شد و عبا را از سر برداشت و به دوش كشيد و كفش ها را برداشت، همين كه صورت را برگرداند، مرا ديد و گفت: سيّد يونس! تو اين جا چه مى كنى؟ گفتم: آقا! من از بالا خيابان پشت سر شما بودم. ايشان فرمود: تا من زنده ام، راضى نيستم اين راز را فاش كنيد. حالا دلت مى خواهد به مزارهاى ديگر ائمّه(عليهم السلام)بروى و زيارت كنى؟ گفتم: بله. مرا به مدينه، نجف، كاظمين، سامرّا و كربلا برد. در حرم سيّدالشهدا(عليه السلام) بوديم كه نزديك اذان صبح بود، مرحوم ميرزا رو كرد به من و گفت: برگرديم كه شما به نماز صبح برسيد. يك وقت نگاه كردم، ديدم در بالاى سر حضرت رضا(عليه السلام)قرار داريم و آقا ميرزا مهدى اصفهانى رفت و من هم نماز صبح را با جماعت خواندم.([23])

2. آية الله حاج شيخ مجتبى قزوينى خراسانى فرمود:

يكى از شاگردان ميرزا مهدى، به نام «سيّد محمّد باقر دامغانى»، مبتلا به مرض سل شده بود. آن روزها، اين مرض غير قابل علاج بود و همه از او مأيوس شده بودند. او بسيار نحيف و ضعيف شده بود. يك روز ديدم كه بسيار سرحال و سالم و با نشاط بدون هيچ كسالتى نزد ما آمد، همه تعجب كرديم و از او علّت شفا يافتنش را پرسيديم، گفت: يك روز كه خون زيادى از حلقم آمد و دكترها مرا مأيوس كرده بودند، خدمت استادم، حضرت آية الله ميرزا مهدى اصفهانى رفتم و شرح حالم را به ايشان گفتم، ايشان بعد از شنيدن سخنان من، دو زانو نشست و با قاطعيّت عجيبى به من گفت: تو مگر سيّد نيستى؟ چرا از اجدادت رفع كسالت را نمى خواهى، چرا به محضر حضرت بقية الله الاعظم(عليه السلام) نمى روى و از آن حضرت طلب حاجت نمى كنى، مگر نمى دانى آن ها اسماء حُسنى هستند؟ تو اگر مسلمان باشى، اگر سيّد باشى، اگر شيعه باشى، بايد همين امروز شفايت را از حضرت بقية الله - ارواحنا فداه - بگيرى! و خلاصه، آن قدر سخنان محرّك و تهييج كننده گفت كه من گريه ام گرفت و از جا بلند شدم، مثل آن كه مى خواستم به محضر حضرت بقية الله(عليه السلام)بروم. لذا بدون آن كه متوجه باشم، اشك مى ريختم و با خود زمزمه مى كردم و مى گفتم: «يا حجّة بن الحسن ادركنى» و به طرف صحن مقدس حضرت رضا(عليه السلام) مى رفتم. وقتى به درِ صحن عتيق (صحن انقلاب فعلى) رسيدم، آن جا را طورى ديگر ديدم. صحن بسيار خلوت بود. از ايوان طلا، سيّدى بيرون آمد كه چند نفر همراه آن حضرت بودند. متوجه شدم آقا امام زمان(عليه السلام)است، و با خود گفتم، ميرزا مى گفت: به امام زمان متوسل شو و شفا بگير ... همان جا مى خواستم فرياد بزنم، همين كه اين مطلب در دلم گذشت، ديدم آن حضرت برگشت و نگاهى با گوشه چشم به من كرد. عرق سردى بر بدنم نشست. ناگهان صحن مقدس را به حال عادى ديدم. ديگر از آن حضرت و آن چند نفر خبرى نبود، و مردم به طور عادى در صحن رفت و آمد مى كردند. من بهت زده شدم. در صحن، متوجّه شدم كه از آثار كسالتِ سل چيزى در من نيست. به خانه برگشتم و پرهيز را شكستم و آن چنان حالم خوب و سالم شد كه هر چه مى خواهم سرفه كنم، نمى توانم.([24])

3. يكى از جلسات درس ميرزاى اصفهانى در مدرسه نوّاب برگزار مى شد. شخصى به نام آقاى خادم([25]) مى گويد: وارد مدرسه شدم، در فكر خود بودم و با خودم مى گفتم: اى خدا! كجا هستى، كجا مى شود تو را ديد؟ چون مقابل ميرزا رسيدم كه مشغول درس دادن بود، به طرف من نگاهى كرد - و شاگردان ايشان متوجه نشدند كه ميرزا به من توجّه دارد - و گفت: خداوند تصوّر نمى شود. او منزّه و مبرّا از خيالات توست. اين افكار باطل است. از او بخواه خودش را به تو بشناساند. وقتى ميرزا اين كلمات را به من گفت، نفهميدم چه حالى پيدا كردم. الان هم نمى توانم آنچه در خود يافتم، براى شما بگويم.

رحـلت

سرانجام ميرزا مهدى اصفهانى (خراسانى) پس از عمرى عبادت و طلب علم و كوشش هاى بسيار براى ترويج مكتب قرآنىِ خالص، در پرتو شميم جان پرور ولايت حضرت مهدى - عجّل الله تعالى فرجه - مهياى سفر آخرت مى شود. وى يك هفته پيش از رحلت، وصيّت مى كند و امانت ها را به صاحبانش بر مى گرداند. او روز پنجشنبه، پيش از رفتن به حمّام مقبره كه نزديك منزل وى بود، با تمامى اهل منزل خداحافظى مى كند و از آنان حلاليت مى طلبد. سپس به حمّام مى رود و بدن را شستشو مى دهد و از حمام خارج مى شود، و در محل رختكنِ حمام سكته مى كند و در اواخر ذى الحجّه سال 1365 هـ .ق. از اين جهان به سراى جاويد مى شتابد.

پيكر پاك او را تا بامداد جمعه نگاه داشتند و در روز جمعه، با تشييعى عظيم، به صحن مطهر حضرت رضا(عليه السلام) آوردند، و پس از اداى مراسم، در دارالضيافه به خاك سپردند.

از نگاه ديگران

1. آية الله العظمى سيّد صدرالدّين صدر (متوفّا: 1373.ق.)، به هنگامى كه ميرزا مهدى اصفهانى - در مشهد - بيمار مى شود و براى معالجه به تهران مى آيد، نامه اى براى ايشان مى نويسند، و در ضمن آن نامه چنين مى گويند:

اميدوارم كسالت جزئى باشد و تا به حال رفع شده، كسالت جنابعالى موجب كسالت همه دوستان شما، بلكه عموم اهل علم است. اميد است به بركات وجود حضرت ولىّ عصر(عجّ) به زودى زود رفع شود، و ارض اقدس به وجود جنابعالى مزيّن گردد، و سال هاى سال اهل علم و غيرهم از محضر شريف استفاده نمايند، و همه گونه بهره ببرند. فإنّه مُجيبُ الدَّعَوات...([26])

2. استاد علاّمه جعفرى تبريزى: در معرفى عرضه هاى اصيل معارف قرآنى، و موقعيّت آية الله ميرزاى مهدى اصفهانى، اين گونه مى گويد:

ما نيز در جامعه خود چنين طرز تفكّرى ]عرضه معارف اصيل قرآنى و اسلامى[ را در اشخاص معدودى مى بينيم، كه مهم ترين آن ها نظريّات آية الله مرحوم آقا ميرزا مهدى اصفهانى است. در گذشته من با تلامذه بسيار با فضل و تقواى مرحوم آقا ميرزا مهدى تماس ها و بحث هايى داشته ام. نتيجه اى كه از آن بحث ها حاصل شد اين بود كه ايشان هم معرفت و جهان بينى و طرز تفكّر كلامى در اسلام را منكر نبودند، بلكه مانند ديگر علما، معرفت را ضرورى مى دانستند، در نهايت ايشان از غوطهور شدن در اصطلاحات قديمى يونانى، و در مسائلى كه خشكيده و هيچ گونه ارتباط حقيقى با واقعيّات ندارد، خوددارى مى كردند.([27])

3. دكتر سيّد جواد مصطفوى خراسانى (م: 1368. ش)، صاحب آثار گرانقدر و متعدّد، از جمله «الكاشف عن ألفاظِ نهجِ البلاغة فى شُروحِه»، ترجمه و شرح «اصول كافى» و ... ايشان وضع حوزه علميّه مشهد مقدّس، پس از حوادث شهريور 20 را ياد مى كند، و از جمله چنين مى گويد:

«... بايد بگويم كه مؤسّس واقعى حوزه([28])، مرحوم ميرزا مهدى اصفهانى بودند. بسيارى از علما با فشار و خفقان دوران رضاخانروحيّه شان ضعيف شده بود و كارى به اين كارها نداشتند. ميرزاى اصفهانى بين سال هاى 1301 تا 1302 ش. وارد مشهد شدند. و ابتدا در مدرسه و بعداً هم در منزلشان درس مى دادند. و باز از تدريس ايشان در منزلشان هم جلوگيرى كرده بودند...

حدود 10 سال را در «مدرسه نوّاب» گذراندم و «رسائل» و «مكاسب» و «كفايه» را در آنجا خواندم. مرحوم ميرزا على اكبر نوقانى متولّى همين مدرسه نوّاب بود، كه از مدارس خوب مشهد به شمار مى آمد. در آن زمان مى شنيديم كه 17 مدرسه در مشهد هست، ولى مدرسه اى كه طلبه هاى فعّال و كوشايى در درس آنجا جمع باشند، مدرسه نوّاب بود آن هم به واسطه اين كه متولّى به آن ها مى رسيد. مرحوم ميرزا على اكبر نوقانى خود، هم مؤلّف بود و هم منبرى خوبى، و گاهى كتاب «كفايه» را هم درس مى داد. چون ايشان شخصاً به طلبه ها مى رسيد، واقعاً مدرسه نواب، مدرسه نمونه اى بود. ايشان عالم شريفى بود. او هر روز مى آمد و از طلبه ها خبر مى گرفت. خود آن مرحوم از همان ابتدا كه مرحوم ميرزاى اصفهانى حوزه مشهد را تأسيس كردند، از شاگردان ايشان بود. در عرض اين 40 سال، شايد الآن صدها مجتهد، مدرّس، محقّق و امام جمعه و جماعت كه در اطراف و اكناف ايران ]و خارج ايران [پراكنده هستند، نقطه آغاز و سرچشمه اش همان مرحوم ميرزا مهدى اصفهانى بود. او جوان ها را تشويق مى كرد كه بياييد درس بخوانيد. خود او و شاگردانش اين تشويق و ترغيب را از وظايف شرعى خود مى دانستند...

آنچه مسلّم است مرحوم ميرزا، مكتبى داشتند كه به نظر من در آن زمان آثار فوق العاده اى داشت. من قضيه اى يادم آمد كه آقاى حاج شيخ محمود حلبى فرمودند: در جلسه اى بوديم كه دو نفر از آن ها فوت كرده و سه نفر زنده هستند: آقا شيخ محمود حلبى، بنده و آقاى مدرّس رضوى از بين ]آن[ جمع زنده ايم. دو نفرى كه فوت كرده اند مرحوم فروزانفر و دايى ما مرحوم اشرف الواعظين بودند. آقاى فروزانفر به ملاقات دايى ما در تهران آمده بودند - گمان مى كنم اين قضيه متعلّق به بيش از 30 سال پيش است - آقاى فروزانفر همين موضوع([29]) را پيش كشيدند، خوب، موضوعى است واقعاً مهم، كه يك نفر در مشهد بيايد و شاگردان آقا بزرگ حكيم (كه ايشان از شاگردان بزرگ ميرزاى جلوه، فيلسوف معروف، بوده)، نظير آقا شيخ مجتبى قزوينىِفلسفه خوانده، آقا ميرزا جواد آقا فلسفه خوانده، آقاى شيخ غلامحسين محامى،([30]) و همه اين افراد فلسفه خوانده را برگرداند. اين مطلبِ آسانى نيست. به واسطه اين كه اين ها دانشمندانى بودند كه دليل سست را قبول نمى كردند. اين آقايان خواب ديدن، و نقل از ديگران، و شعار و كلّى گويى را قبول نمى كردند، و اگر كوچك ترين خللى در برهان بود آن را نمى پذيرفتند. آقاى شيخ محمود مى گفتند: آقاى فروزانفر پرسيد كه اين مكتب چه بوده؟ آقاى ميرزا مهدى اصفهانى در مشهد بودند، و شنيدم كه شما هم قبول كرديد، اصلا ايشان چه مى گفتند؟ آثارى از ايشان مانده يا نمانده؟ آقاى شيخ محمود حلبى، حدود 30 سال پيش در آن مجلس كه آقاى مدرّس رضوى هم حضور داشتند، پاسخ دادند كه:

ابتدا ايشان ]يعنى ميرزاى اصفهانى[ شاگرد ميرزاى نائينى بوده اند، و تصديق اجتهاد از ميرزاى نائينى و آقاى سيّد ابوالحسن اصفهانىداشتند و به مشهد آمدند. ما هم از اوّلى كه منطق خوانديم تا اين زمان مى شود گفت كه الآن([31]) 18 سال است كه با مطالب فلسفه خو گرفته ايم، اين ها را هم وحى مُنزَل مى دانيم، اين جور بوديم. شنيديم كه ايشان آمده است و فلسفه را رد ]نقد اجتهادى[ مى كند، و توى «مدرسه پريزاد» شب ها درس مى دهد. ابتدا قضيّه را جدّى نگرفتيم و به درسشان نرفتيم، بعد ديديم همه اساتيد، كسانى كه در حوزه مشهدِ آن زمان اگر بگوييم 20 نفر بودند، از اين عده، 17 نفر به درس ايشان رفتند و مكتب ايشان را پذيرفتند. به اين جهت است كه عرض مى كنم، ايشان واقعاً انقلاب علمى كرد. مثلا 2 نفرى كه نپذيرفتند، مثل آقاى كفائى، مدرسى بود جداگانه، ولى او هم با ايشان مخالفت نمى كرد. شنيده نشد كه يك نفر از علماى سرشناس مشهد بماند و مكتب ايشان را قبول نكند. اين جور بود.»

«خود آن ها (فلاسفه) هم اصالة الوجودى دارند و هم اصالة الماهوى. اين در خود فلاسفه هم هست، يكى اصالة الوجودى مى شود و آن ديگرى اصالة الماهوى. اختلافات مبنايى دارند. يكى حركت را در 4 مقوله «كم» و «كيف» و «اين» و «وضع» مى داند، بعد ملاصدرا حركت جوهرى را هم اضافه كرده([32])، باز ملاّ عبدالرزاق لاهيجى اين را رد كرده و مى گويد: من اصلا حركت جوهرى را قبول ندارم. در ميان خود فلاسفه آن قدر اختلاف هست كه الى ماشاءالله. من در مقاله اى نوشتم كه نسبت به كيفيّت علم خدا، 32 قول نقل شده است كه اين علم به چه نحو است. يك خدا بيشتر نداريم، 32 قول داريم كه علم خدا چگونه است اسلام مى گويد در همه چيز فكر كنيد ولى در ذات خدا فكر نكنيد، زيرا خدا نامحدود است و فكر شما محدود مرحوم ميرزا مى گفته كه بعضى از نتايجى كه فلاسفه مى گيرند با قرآن مخالف است اين در فلسفه درست نيست كه ما كتاب يك فيلسوف را محور قرار داده و آن را درس بدهيم، و افكار طلاّب و حوزه را در آن مبانى كه آن آقا تأسيس كرده قالب گيرى كنيم، بايد فلسفه هم اجتهادى باشد.»([33])

4. محمّد كاظم مدير شانه چى:

مرحوم آية الله آميرزا مهدى اصفهانى، كه از مجتهدين وارسته و زهّاد مشهد بودند، و شاگردان بزرگى تربيت كردند.

ديگر از اساتيد فقه و اصول (خارجِ) بنده به ترتيب، مرحوم حاج شيخ مجتبى قزوينىاست، كه از علماى وارسته و جامع معقول و منقول مشهد بودند كه ما ]نزد ايشان[، يك دوره اصـول، بـر مبناى مرحـوم نائينى، و نظـرات استاد حاج شيخ، يعنى مرحوم آميرزا مهدى اصفهانى، و نيز مبحثى از فقه خارج را ديديم.([34])

(بعد از شهريور 20)، مرحوم ميرزاى اصفهانى دستور دادند كه برويم اتاق هاى مدرسه نوّاب را تصرّف كنيم، (بعد) مرحوم ميرزا على اكبر نوقانى (متوفّا: 1370.ق) تعميراتى در مدرسه انجام داد، و طلاّب جديد وارد آن شدند.

مرحوم آية الله آقا ميرزا مهدى اصفهانى شاگرد نائينى، و از علماى برجسته و پايه گذار مباحث اصولى در مشهد بودند ما چون يك درس (خارج) را كافى نمى دانستيم، از مرحوم حاج شيخ مجتبى قزوينى (رضوان الله عليه) نيز تقاضا كرديم درسى بگويند به ايشان گفتيم: مى خواهيم يك دوره تقريرات مرحوم نائينى را كه شما از استادتان سماع كرده ايد، براى ما بفرماييد. ايشان هم با سعه صدر قبول كردند و درس خارجى را، در مدرسه ابدالاخان - كه الآن خراب شده - شروع كردند. لذا به دو درس خارج، يكى درس مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و ديگرى درس مرحوم حاج شيخ مجتبى قزوينى مى رفتيم.([35])

5. شيخ محمّد واعظ زاده خراسانى:

يكى ديگر از مدرّسين فقه و اصول و معارف، مرحوم آية الله ميرزا مهدى اصفهانى بود. او از شاگردان دوره اوّل درسى مرحوم نائينى بود يك سال از درس معارف مرحوم ميرزاى مهدى اصفهانى، و نيز يك دوره از درس معارف و هم از درس خارج اصول حاج شيخ مجتبى قزوينى استفاده كرده ام.([36])

6. شيخ عبدالله نورانى:

امّا وجود مرحوم ميرزا مهدى اصفهانى، كه از شاگردان طراز اوّل ميرزاى نائينى بود، و تربيت شده محضر علماى بزرگى بود، در مشهد غنيمتى به شمار مى رفت. كسانى كه با مكتب او آشنا هستند، معتقدند كه از جهت «علوّ نفس» و «تألّه» بسيار پيشرفته بود، به طورى كه برخى اظهار مى دارند كه از جهت مبادى اخلاق، از مرحوم ملاّ حسينقلى همدانى پخته تر و كامل تر بود. از نظر فقاهت نيز از استادش ميرزاى نائينى درجه اجتهاد گرفته بود، و به تمام مبانىِ استاد آشنا بود.

در مراحل بعدى، مرحوم آقا ميرزا احمد خراسانى، فرزند كوچك تر آخوند صاحب «كفايه»، حوزه درس و بحث داشت. و در دوره سطح، مرحوم آقا شيخ كاظم دامغانى و مرحوم شيخ هاشم مدرّس قزوينى به تدريس مشغول بودند.

مرحوم آية الله ميرزا مهدى اصفهانى براى اخلاق عملى و سير و سلوك و نوافل و عبادات اهميّت فراوانى قائل بودند، و توجّه فراوانى به پرورش نيروهاى روحانيّت داشتند، و همواره معنويّت در حوزه را، در خطّ ائمّه طاهرين(عليهم السلام)، مورد تأكيد قرار مى دادند.([37])

7. دكتر احمد مهدوى دامغانى:

آن ايّام، جناب دكتر،([38]) در «مدرسه دو در» در يك حجره فوقانى، قسمت جنوب شرقى مدرسه - كه آن حجره اساساً حجره پر بركتى بود - زندگى مى كردند. حجره آقاى راشد و بعضى علما در آنجا بود. و يكى از مفاخر خراسان، يكى از اعاظم حوزه، يكى از اساتيد مُسَلَّم حوزه، و اصلا استاد الاساتيد، مرحوم آية الله حاج ميرزا مهدى اصفهانى ـ رضوان الله عليه ـ عصرها در آن حجره جلوس مى فرمودند و معارف اسلامى، نه معارف اسلامى مصطلح امروزى، بلكه آن مقدار معارف كه منبعث و متّخذ از علوم عاليه اهل بيت عصمت و طهارت ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ است، آن ايّام در مشهد منحصر بود به مرحوم آية الله حاج ميرزا مهدى اصفهانى.([39])

8 . آقا بزرگ حكيم:

استاد علاّمه حكيمى مى نويسد:

با يكى دو تن از دوستان فاضل، در قم، به ديدن آية الله حاج شيخ محمّد باقر محسنى ملايرى رفتيم. در ضمن صحبت، ديدم ايشان دورانى و مدتى از تحصيلات خود را در مشهد گذرانده اند، و محضر آقا بزرگ حكيم را درك كرده اند، و حضورشان در مشهد مقارن بوده است با روزگارى كه ميرزاى اصفهانى دروس خويش را القا مى كرده است پرسيدم: با ميرزا هم ارتباطى داشتيد؟ گفتند: بله. و سخن در اين باره شروع شد. اظهار داشتند: من به درس آقا بزرگ حكيم مى رفتم. آشيخ هاشم قزوينى به من گفت: چرا به درس ميرزا نمى آييد؟ حتماً بياييد. و اصرار كرد. گفتم: استادم آقا بزرگ فرموده است به درس ديگرى نرويد. ايشان گفت: هر طور شده آقا بزرگ را راضى كنيد و حتماً به درس ميرزا بياييد. در پى اصرار آشيخ هاشم، از استاد اجازه گرفته به درس ميرزا رفتم. اولين جلسه اى كه حاضر شدم، بحث درباره كيفيت حصول علم براى نفس بود، و بيان حقيقت علم و تمايز آن با نفس ... و مطالبى بسيار مهم در اين باره ... پس از اين درس، هنگامى كه خدمت آقا بزرگ رسيدم مطالبى را كه ميرزا فرموده بود، نقل كردم. آقا بزرگ حكيم به محض شنيدن فرمود: «عجب مطالب عرشى! عجب مطالب مهمى، تاكنون از كسى نشنيده بودم. حتماً به درس ايشان برويد و بياييد مطالب را به من هم بگوييد.»([40])

[1] - ميرزا مهدى اصفهانى مى توانست روح خود و ديگران را از بدن خارج سازد. علاّمه محمّدرضا حكيمى به نقل از آميرزا على اكبر معلّم دامغانى فرمود: ميرزاى اصفهانى سفرى به دامغان آمد و چند روزى در منزل ما بود. روزى صحبت از خلع بدن شد، درخواست كرديم نمونهاى را به ما ارائه دهد. برادرم در مجلس حاضر بود. قرار شد ايشان را خلع بدن كند و چنين كرد، و به حالت مرده در آمد. بعد روحش را برگرداند. پرسيدم: چگونه بود؟ گفت: خودم را روى رف مى ديدم و بدنم را افتاده كف اطاق. من خواستم تقاضا كنم مرا هم خلع بدن كند كه مهمانانى رسيدند و نشد.

[2] - اين مضمون در روايات بسيارى نيز رسيده است.

[3] - ابواب الهدى، ص 46، سيدمحمّد باقر نجفى يزدى(متوفا: 1366 ش) نگاه حوزه، شماره 52 و 51، ص 122.

[4] - اشاره است به جملهاى معروف از زيارت «آليس» و مقصود از آن علمى است كه از ناحيه معصوم(عليه السلام) به فردى عنايت مى شود.

[5] - محمّد تقى ميرزا عسكرى. معروف به آقا بزرگ حكيم از شاگردان ميرزا ابوالحسن جلوه، ميرزا هاشم گيلانى اشكورى و حكيم كرمانشاهى بود. وى استاد فلسفه حوزه علميّه مشهد مقدس بود. حاج شيخ مجتبى قزوينى (1318 - 1386 هـ.ق.) و شيخ غلامحسين محامى باد كوبهاى (متوفّا: 1333ش.) كه از عالمان مكتب تفكيك بودند، سالها در درس او شركت كردند و با آمدن ميرزاى اصفهانى به مشهد، به مكتب وى پيوستند. شرح حال اين عالم فرزانه در مجلّه نگاه حوزه، سال اوّل، شماره 3، آمده است.

[6] - شرح حال وى در «ستارگان حرم»، ج 3، ص 205 و «آثار الحجة» آمده است.

[7] - شرح حال ايشان در همين جلد از «گلشن ابرار» آمده است.

[8] - شرح حال اين عالم فرزانه در مجلّه نگاه حوزه، سال 1374، شماره 5 آمده است.

[9] - شرح حال اين عالم مربّى و تأثير گذار در مجلّه نگاه حوزه، سال 1375، شماره 5 آمده است.

[10] - نويسنده «خورشيد تابان در توحيد قرآن».

[11] - وى در سال 1294ش، در شهرستان شاهرود متولّد شد. پدر ايشان آيةالله شيخ محمّد نمازى شاهرودى است. وى حافظ قرآن و محدّثى متبحر و داراى تأليفات بسيار ارزنده و فراوان است.

[12] - از او تأليفات زيادى به جا مانده است.

[13] - وى پدرِ دكتر على شريعتى است.

[14] - شرح حال وى در همين مجموعه گلشن ابرار، ج 3) آمده است. وى در سال 1283ش، در تهران، در خانوادهاى مذهبى متولّد شد و در قم، نجف و مشهدمقدس نزد ميرزا مهدى اصفهانى، حاج شيخ مجتبى قزوينى و ديگر استادان حوزه به تحصيل علم پرداخت. آثارش عبارتند از: 1-ميزان المطالب. 2-آيين زندگى و درسهاى اخلاق اسلامى. 3-فلسفه بشرى و اسلامى. 4-عارف وصوفى چه مىگويد؟ 5-بهائى چه مىگويد؟ 6-بررسى پيرامون اسلام.

[15] - وى از واعظان معروف مشهد مقدس و نويسنده «معارف القرآن» مى باشد.

[16] - شرح حال وى در «ستارگان حرم»، ج 6، ص 99 آمده است.

[17] - شرح حال وى در مجلّه «نگاه حوزه»، شمارههاى 47 - 46 - 45، ص 126 آمده است.

[18] - تقريرات ايشان 5 جلد است كه متأسفانه هنوز چاپ نشده است.

[19] - امروز كه تنبّهاتى درباره عقب افتادگى فكرى حاصل شده است، بر لزوم «نقد فلسفى» اصرار مىشود و برخى از استادان فلسفه آن را مورد توجّه قرار دادهاند اما نه در حدّ شايسته و لازم. ر.ك: خردنامه صدرا.

[20] - «مكتب تفكيك»، محمّد رضا حكيمى، ص 212 (با تلخيص).

[21] - به نقل از حجةالاسلام والمسلمين مرحوم ميرزا عليرضا غروى، فرزند ميرزا مهدى اصفهانى.

[22] - شرح حال ايشان در «دايرة المعارف تشيع»، ج2، ص64 آمده است.

[23] - به نقل از: آقاى جوادى.

[24] - علاّمه محمّد رضا حكيمى نيز اين كرامت را از حاج شيخ مجتبى قزوينى شنيده و بارها (با عباراتى به همين مضامين) نقل كرده است.

[25] - آقاى خادم از افراد خيّر و نيكو كار مشهد مقدس است و بزرگانى همچون آيةالله ميرزا جواد آقا تهرانى و آيةالله مرواريد او را مردى پاك و با ايمان و بى آلايش مى دانند.

[26] - مكتب تفكيك، ص 411.

[27] - «تكاپوى انديشهها»، ص 519 و 520.

[28] - يعنى حوزه علميّه مشهد مقدّس، پس از حوادث شهريور 20. مرحوم آيةالله حاج ميرزا احمد كفائى (م: 1395 ق)، فرزند مرحوم آيةالله العظمى آخوند ملاّ محمّد كاظم خراسانى (م: 1329 ق) - كه از رؤساى روحانى و با نفوذ خراسان بود - نيز در بقاى حوزه و تأسيس و رونق آن پس از شهريور 20 نقش مؤثّر داشت. نقش ايشان بيشتر از نظر نفوذ و قدرت بود، و نقش ميرزا مهدى اصفهانى از نظر معنوى و تربيت. و حاج ميرزا احمد كفائى نيز از جمله علاقه مندان به ميرزاى اصفهانى بوده است، و برخى از مراحل كمالى ميرزا، از جمله موضوع «خلع بدن» را ايشان نيز نقل مىكرده است. برخى ديگر از علما و مدرّسان والامقام حوزه، از جمله، حاج شيخ هاشم قزوينى، حاج شيخ مجتبى قزوينى، حاج ميرزا احمد مدرّس، حاج ميرزا على اكبر نوقانى و شيخ محمّد تقى اديب نيشابورى (اديب ثانى) نيز در رونق يابى مجدّد حوزه مشهد سهم داشتهاند.

[29] - يعنى موضوع ميرزاى اصفهانى و تحوّلى كه در مشهد به وسيله ايشان پديد مىآيد.

[30] - آقاى دكتر محمّد باقر نوراللّهيان، كه از كسانى هستند كه محضر ميرزاى اصفهانى را درك كردهاند و در برخى از درسهاى عام ايشان حاضر مىشدهاند، درباره شاگردان ميرزا چنين مىگويند: «.. آقاى شيخ غلامحسين محامى - كه از مدرّسين و فلاسفه درجه يك مشهد بودند - از شاگردان ايشان به شمار مىرفتند. آقاى شيخ محمود حلبى، از شخصيّتهاى علمى و از كسانى بودند كه چندين ماه - شايد در حدود 5، 6 ماه - مناظرات علمى با مرحوم آقا ميرزا مهدى اصفهانى داشتند.» - مجلّه «كيهان فرهنگى»، سال دوم، شماره 12، اسفند ماه 1364ش.

[31] - مقصود زمانى است كه به حضور و درس ميرزاى اصفهانى مىروند.

[32] - البته نه به صورت ابتكار كامل ... .

[33] - مجلّه «كيهان فرهنگى»، سال دوّم، شماره 12، اسفند ماه 1364 ش.

[34] - مكتب تفكيك، 416.

[35] - پژوهشى درباره حديث و فقه، محمّد كاظم مدير شانهچى، انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد، 1380، ص12 ـ 15.

[36] - مكتب تفكيك، ص 417.

[37] - همان.

[38] - دكتر محمّد جعفر جعفرى لنگرودى.

[39] - مجلّه «كيهان فرهنگى»، سال اوّل، شماره 6 و مكتب تفكيك، ص417.

[40] - مكتب تفكيك، ص 234.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا