Menu

منم خداوند متعال ، سلطانى كه قادر است و كسى نتواند از او بگريزد در توان هيچ خصم و دشمنى نيست كه او را عاجز و ناتوان كند، من بر يارى كردن دوستانم قادر و بر انتقام گرفتن از دشمنان متمكن هستم ، به عزت و جلال خود قسم آنان را كه رسولم را تنها گذارده و برگزيده ام را رها كرده و حرمتش را هتك نموده و فرزندانش را كشته و عهدش را نقض و زير پاى نهاده و به اهل بيتش ستم كرده اند عذابى كنم كه احدى از عالميان را چنين عذابى نكرده باشم .

حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمودند:
اى زائده خبر به من رسيده كه گاهى به زيارت قبر ابى عبد الله الحسين عليه السلام مى روى ؟
عرض كردم : همان طور است كه خبر به سمع شما رسيده .
حضرت فرمودند:
براى چه مبادرت به چنين فعلى مى ورزى در حالى كه تو نزد سلطان مكانت و منزلتى داشته و وى كسى است كه توان اين را ندارد ببيند شخصى به ما محبت داشته و ما را بر ديگران برترى مى دهد و فضائل ما را ذكر مى كند و حقى كه از ما بر اين امت واجب است را رعايت مى نمايد؟
محضر مباركش عرض كردم : به خدا سوگند قصدم از اين فعل فقط رضايت خدا و رسول خدا بوده و از غضب و سخط كسى كه بر من غضب نمايد ترس و وحشتى ندارم و امر مكروهى كه از ناحيه اين فعل به من برسد هرگز در سينه ام گران و سنگين نيست و بر من قابل تحمل مى باشد.
حضرت فرمودند:
تو را به خدا سوگند امر چنين است ؟
عرض كردم : به خدا سوگند امر چنين است .
حضرت سوالشان را سه بار تكرار فرموده و من نيز جوابم را سه بار بازگو نمودم .
سپس حضرت فرمودند:
بشارت باد ترا، بشارت باد ترا، لازم شد خبر دهم تو را به حديث كه نزد من بوده و از احاديث نخبه و برگزيده اى است كه جزء اسرار مخزونه مى باشد و آن اين است : زمانى كه در طف (كربلا)آن مصيبت به ما وارد گشت و پدرم عليه السلام و تمام فرزندان و برادران و جميع اهلش كه با او بودند كشته شدند و حرم و زنان آن حضرت را بر روى شتران بى جهاز نشانده و ما را به كوفه برگرداندند پس به قتلگاه ايشان چشم دوختم و ابدان طاهره ايشان را برهنه و عريان ديدم كه روى خاك افتاده و دفن نشده اند، اين معنا بر من گران آمد و در سينه ام اثرش را يافته و هنگامى كه از ايشان چنين منظره اى را مشاهده كردم اضطراب و بى آرامى در من شدت يافت به حدى كه نزديك بود روح از كالبدم خارج شود، اين هيات و حالت را وقتى عمه ام زينب كبرى دختر على بن ابى طالب عليه السلام از من مشاهد نمود فرمود:
اين چه حالى است از تو مى بينم ، اى يادگار جد و پدر و بردارم چرا با جان خود بازى مى كنى ؟!
من گفتم :
چگونه جزع و بى تابى نكنم در حالى كه مى بينم سرور و برادران و عموها و پسر عموها و اهل خود را در خون خويش طپيده ، و عريان و برهنه بوده جامه هايشان را از بدن بيرون آورده اند، بدون اينكه كفن شده يا دفن گرديده باشند، احدى بالاى سرشان نبوده و بشرى نزديكشان نمى شود گويا ايشان از خاندان دليم و خزر مى باشند؟!
عمه ام فرمود:
آنچه مى بينى ترا به جزع نياورد، به خدا سوگند اين عهد و پيمانى بوده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با جد اميرالمومنين عليه السلام وپدر سيد الشهداء و عمويت حضرت مجتبى عليه السلام ، و خداوند متعال نيز گرفته است ايشان در بين اهل آسمان ها معروف و مشهورند كه اين اعضاء قلم شده را جمع كرده و دفن نموده و اين ابدان و اجسام خون آلود را به خاك سپرده و در اين سرزمين براى قبر پدرت سيد الشهداء نشانه اى نصب كرده كه اثرش هيچ گاه كهنه و مندرس نشده و گذشت شب و روز آن را محو نمى كند، و بسيارى از رهبران كفر و الحاد و ابناء ضلالت وگمراهى سعى در نابود كردن آن مى نمايند ولى به جاى اينكه رسم و نشانه آن از بين رود ظاهرتر و آشكارتر مى گردد.
من پرسيدم :
اين چه عهد و ميثاقى بوده و اين چه حديث و خبرى مى باشد؟

(نقل حديث ام ايمن به روايت عليه مخدره حضرت زينب كبرى بنت امير المومنين عليه السلام)
پس عمه ام فرمود:
بلى ، ام ايمن نقل نمود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى از روزها به منزل حضرت فاطمه عليه السلام نزول اجلال فرمود و حضرت فاطمه عليه السلام براى آن جانب حريره درست كردند و حضرت على عليه السلام طبقى نزد حضرت آوردند كه در آن خرما بود، سپس ام ايمن گفت :
من نيز قدحى كه در آن شير و سرشير را خدمتشان آوردم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرالمومنين و فاطمه و حسنين عليه السلام از آن حريره ميل كرده و سپس همگى آن شير را آشاميدند و پس از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله و به دنبال آن حضرت ايشان از آن خرما و سرشير تناول نمودند و بعد رسول خدا صلى الله عليه و آله دست هاى مباركشان را شستند در حالى كه امير المومنين عليه السلام آب به روى دست هاى آن حضرت مى ريختند و پس از آنكه آن جناب از شستن دست ها فارغ شدند دست به پيشانى كشيده آنگاه به طرف على و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام نظرى كه حاكى از سرور نشاط بود نموده سپس با گوشه چشم به جانب آسمان نگريست بعد صورت مبارك به طرف قبله كرده ودست ها را گشاد و دعا نمود و پس از آن به حال گريه به سجده رفته و با صداى بلند مى گريستند و اشگ هايشان جارى بود.
سپس سر از سجده برداشته و به راه افتادند در حالى كه اشگ هاى آن حضرت قطره قطره مى ريخت گويا باران در حال باريدن بود، از اين صحنه حضرت فاطمه و على و حسن و حسين عليه السلام محزون شده و من نيز متاثر گشته و اندوهگين شدم ولى همگى از سوال نمودن پرهيز كرده و از آن حضرت نه پرسيدم كه سبب اين گريه چيست تا گريستن آن جناب به درازا كشيد در اين هنگام على و فاطمه عليه السلام پرسيدند:
چه چيز شما را گريانده يا رسول الله خدا هرگز چشمان شما را نگرياند قلب ما از اين حال شما جريحه دار گرديده ؟!سپس جبرئيل به من گفت :
اى محمد برادرت پس از تو منكوب و مغلوب امتت قرار گرفته و از دشمنانت در تعب و رنج واقع مى شود، و بعد از تو او را بدترين مخلوقات و شقى ترين مردم مى كشد، قاتل آن حضرت نظير پى كننده ناقه صالح است ، وى به منظور انجام اين كار به شهرى هجرت مى كند كه آن شهر نشو و نماى شيعه و پيروان آن حضرت و فرزندش مى باشد، در آن شهر ابتلائات ايشان (اهل بيت عليه السلام )بسيار مصيبت به ايشان عظيم مى باشد، و اين سبط شما (جبرئيل با دست اشاره به حضرت حسين عليه السلام نمود)با جماعتى از فرزندان و اهل بيت شما و نيكانى از امتت در كنار فرات واقع در سرزمينى كه به آن كربلا مى گويند كشته مى شود.
كربلاء را از اين جهت كربلاء گويند كه حزن و بلاهائى كه از دشمنان شما و دشمنان فرزندان شما در روزى كه حزن و اندوهش تمام شدنى نبوده و حسرت آن زوال پذير نيست به عمل مى آيد بسيار و زياد مى باشد.
اين زمين پاكيزه ترين اماكن واقع روى زمين بوده و احترامش از تمام بقاع بيشتر است ، در آن سبط تو و اهل بيتش كشته مى شوند.
كربلاء از زمين هاى بهشت است ، هر گاه روزى كه در آن سبط تو و اهل بيتش كشته مى شوند فرا برسد و لشگر اهل كفر و لعنت او را احاطه نمايند به جهت غضب به خاطر تو و فرزندانت اى محمد و به منظور بزرگ شمردن هتك حرمتت و تقبيح نمودن كردارى كه نسبت به ذريه و عترتت انجام شده زمين بلرزد كوهها كشيده و اضطراب و جنبششان زياد شود و امواج درياها متلاطم گردد و آسمانها اهلشان را به هم بريزند، و از زمين و كوهها و درياها و آسمانها چيزى باقى نمى ماند مگر آنكه از حق تعالى اذن مى خواهند كه اهل تو را كه مستضعفين و مظلومين بوده و حجت هاى خدا بعد از تو بر خلايق هستند را نصرت و يارى كنند پس خداوند به آنها و موجودات در آنها وحى كرده و مى گويد:
منم خداوند متعال ، سلطانى كه قادر است و كسى نتواند از او بگريزد در توان هيچ خصم و دشمنى نيست كه او را عاجز و ناتوان كند، من بر يارى كردن دوستانم قادر و بر انتقام گرفتن از دشمنان متمكن هستم ، به عزت و جلال خود قسم آنان را كه رسولم را تنها گذارده و برگزيده ام را رها كرده و حرمتش را هتك نموده و فرزندانش را كشته و عهدش را نقض و زير پاى نهاده و به اهل بيتش ستم كرده اند عذابى كنم كه احدى از عالميان را چنين عذابى نكرده باشم .
در اين هنگام تمام موجودات سماوى و ارضى به ضجه در آمده و آنانكه به عترتت ستم كرده و هتك حرمتت را روا داشته اند را لعن و نفرين مى كنند.
و هنگامى كه آن جماعت (فرزندان و اهل بيت و نيكان از امتت )به طرف گورها و قبر هايشان نمايان مى شوند حق تعالى خودش متولى قبض ارواح آنها به يد قدرتش شده و فرشتگان را از آسمان هفتم به زمين فرو فرستاده در حالى كه با ايشان :
1 -
ظروفى از ياقوت و زمرد بوده كه مملو از آب حيات مى باشند.
2 -
حله هائى از حله هاى بهشتى .
3 -
عطرى از عطرهاى بهشتى .
مى باشد، پس فرشتگان بدن هاى ايشان را با آن آبها شستشو داده و حله ها را به تن آنها كرده و با آن عطرها حنوطشان نموده و دسته دسته بر ايشان نماز مى خواند و پس از اتمام نماز حق تعالى گروهى از امتت را كه كفار ايشان را نمى شناسند و در خون شهداء نه با گفتار و نه با كردار و براى قبر سيد الشهداء در آن سرزمين اثرى نصب كرده تا براى اهل حق نشانه اى بوده و براى اهل ايمان سببى براى رستگارى باشد و در هر روز و شب از هر آسمانى صد هزار فرشته گرداگرد آن طواف كرده و بر آن حضرت صلوات فرستاده و نزد قبرش تسبيح خدا گفته و براى زائرين آن جناب طلب آمرزش كرده و اسامى زائرين از امتت را كه قربة الى الله آن حضرت را زيارت مى كنند و نيز اسماء پدران و خويشاوندان و شهرهاى ايشان را مى نويسند و در صورتهاى ايشان بامدادى كه از نور عرش الهى است اين عبارت را نقش مى بندند:
اين شخص زائر قبر بهترين شهداء و زائر قبر فرزند بهترين انبياء مى باشد.
در روز قيامت از اثر اين مداد نورى ساطع شده كه از پرتوش چشم ها تار مى گردد و با اين نور ايشان شناخته مى شوند، و گويا تو اى محمد بين من و ميكائيل قرار گرفته و على جلو ما بوده و همراهمان فرشتگانى حركت مى كند كه از كثرت عدد ايشان معلوم نيست و بوسيله همين نورى كه در صورت هاى ايشان هست ، آنها را از بين خلائق دريافته و جدا مى كنيم و بدين ترتيب حق تعالى ايشان را از هول و وحشت آن روز و سختى هاى آن نجات مى دهد و اين حكم خدا است در حق كسانى كه قبر تو را اى محمد يا قبر برادرت يا قبر دو سبط تو را زيارت كرده و قصدى غير از خداى عزوجل را نداشته باشند و البته گروهى از مردم كه مستحق لعنت و سخط و غضب الهى هستند خواهند آمد كه در محو كردن رسم و نشانه اين قبر سعى كرده و مى كوشند آن را از بين ببرند ولى خداوند قادر به ايشان چنين توانى را نخواهد داد.
سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
اين خبر من را گرياند و اندوهگين نمود.

حضرت زينب سلام الله عليها فرمود:
زمانى كه ابن ملجم لعنه الله عليه پدرم را ضربت زد و من اثر مرگ را در آن حضرت مشاهده كردم محضرش عرضه داشتم :
اى پدر ام ايمن برايم حديثى چنين و چنان نقل نمود، دوست دارم حديث را از شما بشنوم .
پدرم فرمودند:
دخترم ، حديث همان طورى است كه ام ايمن نقل كرده ، گويا مى بينم كه تو و دختران اهل تو در اين شهر به صورت اسيران در آمده ، خوار و منكوب مى گرديد، هر لحظه هراس ‍ داريد كه شما را مردم بربايند، بر شما باد به صبر و شكيبائى ، سوگند به كسى كه حبه را شكافته و انسان را آفريده روى زمين كسى غير از شما و غير از دوستان و پيروانتان نيست كه ولى خدا باشد و هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله اين خبر را براى ما نقل مى نمودند و فرمودند:
ابليس لعنه الله عليه در آن روز از خوشحالى به پرواز در مى آيد پس در تمام نقاط دستياران و عفريت هايش را فرا خوانده و به آن ها مى گويد:
اى جماعت شياطين :، طلب و تقاص خود را از فرزند آدم گرفته و در هلاكت ايشان به نهايت آرزوى خود رسيده و آتش دوزخ را نصيب ايشان نموديم مگر كسانى كه به اين جماعت مقصود اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله بپيوندند از اين رو سعى كنيد نسبت به ايشان در مردم تشكيك ايجاد كرده و آنها را بر دشمنى ايشان وا داريد تا بدين وسيله گمراهى مردم و كفرشان مسلم و محقق شده و نجات دهنده اى بر ايشان بهم نرسد، ابليس با اينكه بسيار دروغ گو و كاذب است اين كلام را به ايشان راست گفت : وى به آنها اطلاع داد.
اگر كسى با اين جماعت (اهل بيت صلى الله عليه و آله )عداوت داشته باشد هيچ عمل صالحى برايش نافع نيست چنانچه اگر با ايشان محبت داشته باشد هيچ گناهى غير از معاصى كبيره ضررى به او نمى رساند.
زائده مى گويد: سپس حضرت على بن الحسين عليه السلام پس از نقل اين حديث برايم فرمودند:
اين حديث را بگير و ضبط كن ، اگر در طلب آن يك سال شتر مى دواندى و در كوه و كمر به دنبال آن تفحص مى كردى محققا كم و اندك بود.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا