Menu

كار از تمسخر لب يحيي گذشته است
از خيزران بپرس چه برما گذشته است

خطبه خواندن خطيب شامى در مسجد جامع و ذم شاه اولياء علی مرتضی (سلام الله عليه) و به منبر رفتن حضرت سجاد (عليه السلام) و مفتضح نمودن يزيد پليد...
از جمله مصائب اهل بيت سلام الله عليهم در شهر شام  اين بود كه در اين شهر به حكم يزيد ناپاك ، خطيب شامى در مسجد جامع به منبر رفت و در حضور حجت خدا و ازدحام مردم مدح آباء و اجداد يزيد پليد و مذمت از شاه اولياء نمود
مرحوم شيخ طبرسى در احتجاج و ابو مخنف در مقتل و ابن شهر آشوب در مناقب اين خطبه را نقل كرده‏اند و مرحوم علامه مجلسى در بحار اين واقعه را از مناقب نقل كرده و مبسوط تر از ديگران به شرح آن پرداخته است و بيان آن چنين مى‏ باشد:
يزيد امر كرد جار زدند و مردم را خبردار كردند در مسجد جامع خطيبى ماهر را گفت تا به منبر رود و خطبه كه مشتمل بر ذم شاه اولياء علی مرتضی علیه السلام  باشد بخواند فصعد الخطيب المنبر
خطيب از سعادت بى نصيب از جاى برخاست اول حمد و ثناى الهى نمود پس در حق شاه اولياء و سيدالشهداء زبان به لسان قباحت پرداخت و در تعريف معاويه و توصيف يزيد  صفات جميله از براى ايشان ثابت كرد و اولويت يزيد و معاويه را بر خلافت و سلطنت نقل كرد امام زين العابدين (عليه السلام) بى طاقت شده فرمود واى بر تو اى خطيب رضاى مخلوق را به سخط خالق خريدى چه بد خطيبى بودى.
پس آن حضرت از جاى برخاست وفرمود اى يزيد اذن بده تا بر اين چوبها بروم و خطبه‏اى كه رضاى خدا و رسول در آن باشد بخوانم - يزيد پليد گفت رفتن تو به منبر جائز نيست اركان و امراء شام گفتند يا اميرالمومنين چه شود كه اذن دهى اين جوان هاشمى نسب حجازى زبان منبر رود شايد سخنى از او بشنويم و الفاظ و عبارات او را بسنجيم تا فصاحت و بلاغت حجاز با شام تا چه مرتبه است يزيد عليه العنه گفت اى شاميان اين طايفه افصح قبايلند بخدا منبر نمى‏ رود و به زير نمى‏ آيد الا آنكه مرا و تمام آل ابو سفيان را مفتضح و رسوا مى‏ سازد و بنى اميه را ناسزا مى ‏گويد
او از خانداني است که در کودکي علم را با شير مکيده ‏اند
يزيد نتوانست التماس بزرگان را رد كند ناچار اجازت داد پس امام چهارم (عليه السلام)
پا به پله اول و دويم منبر نهاد و چون لمعه نورى بر عرشه قرار گرفت مردم از دور و نزديك آمدند ببينند كه اين شخص غريب كيست كه با روى انور بر منبر رفته   حمد الهى و نعت جدش حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه وآله را بيان فرمود حمدى كه تا آنروز احدى چنين حمدى نشنيده بود.
پس خطبه‏اى خواند كه همه چشم‏ها را گريان و دلها را لرزان نمود و بعد فرمود خدا به ما شش چيز عطا كرد و هفت چيز فضيلت داد اما آن شش چيز كه عطا فرموده علم و حلم و سماحة و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب اهل ايمانست يعنى هر كه مومن ست البته ما را دوست مى‏ دارد و آن هفت چيزى كه فضيلت داده آنست نبى مختار از ماست صديق حيدر كرار از ماست و جعفر طيار از ماست و حمزه اسدالله و اسدالرسول از ماست حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) از ماست اى مردم هر كه مرا مى‏ شناسد كه مى‏ شناسد و هر كه مرا نمى ‏شناسد من او را آگاه نمايم به حسب و نسب خود شمر كه پدرم را كشته مرا مى ‏شناسد كه نيزه به گلو و پهلوى پدرم زده يزيد هم مرا مى ‏شناسد كه امر به قتل پدرم كرده ليكن شما مردم مرا نمى ‏شناسيد و نيز ما را خارجى مى‏ دانيد چنين نيست بشنويد تا بگويم و حسب خود را
انا ابن مكة و منى انا ابن زمزم و الصفا انا ابن من حمل الركن باطراف الرداء انا ابن خير من انتعل و احتفى انا ابن خير من طاف و سعى انا ابن خير من حج و لبى انا ابن من حمل على البراق فى الهواء انا ابن من اسرى به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى انا ابن من بلغ به جبرئيل الى سدرة المنتهى انا ابن من دنى فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى انا بن من صلى بملئكة السماء انا ابن من اوحى اليه الجليل ما اوحى
انا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتى قالوا لا اله الا الله

اى مردم! من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم، من فرزند بهترين حج كنندگان و تلبيه گويان هستم، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد، من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد، من فرزند آنم كه جبرئيل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزديكترين جايگاه‏مقام بارى تعالى رسيد، من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.
مردم همه معجب شدند كه اين همه صفات و خصايص پيغمبر آخرالزمانست كه مى‏ گويد و خود را نسبت باو مى‏ دهد و يزيد شهرت داده كه اينها خارجى هستند مردم صحن مسجد را خبر كردند همه از دور و نزديك آمدند همينكه آن حضرت فرمود انابن محمد المصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) دانستند كه او فرزند رسول مختار است بناى گريه گذاشتند فرمود نام پدر ديگر مرا بشنويد
انا ابن من ضرب بين يدى رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و قاتل ببدر و حنين ولم يكفر بالله طرفة عين انا ابن صالح المومنين و وارث النبيين و قامع الملحدين و يعسوب المسلمين و نور المجاهدين و زين العابدين و تاج البكائين و اصبر الصابرين و افضل القائيمن من آل يس رسول رب العالمين انا ابن المويد بجبرئيل المنصور بميكائيل، انابن المحامى عن حرم المسلمين و قاتل المارقين و الناكثين و القاسطين و المجاهد اعدء الله و افخر من مشى من قريش اجمعين و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المومنين و اول السابقين و لسان حكمة العابدين و ناصر دين الله و ولى امر الله و بتان حكمة الله و عيبة علمه سمح سخى بهلول زكى ابطحى رضى مقدام همام صابر صوام مهذب، قوام قاطع الاصلاب مفرق الأحزاب اربطهم عنانا و اثبتهم جنانا و امضاهم عزيمة و اشدهم شكيمة اسد باسل يطحنهم فى الحروب اذا ازدلفت الاسنة و قربت الاعنه طحن الرحاويذ روهم فيها ذر و الريح الهشيم ليث الحجاز كبش العراق مكى مدنى يفى عقبى بدرى احدى شجرى مهاجرى من العرب سيدها و من الوغى ليثها وارث المشعرين ابوالسبطين الحسن (عليه السلام) و الحسين (عليه السلام) ذاك جدى على بن ابيطالب (عليه السلام)
و جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزه‏دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه‏ها در جنگ به هم در مى‏ آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى‏ ساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى  است، كه در همه اين صحنه‏ها حضور داشت.او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر  ، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگيهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است.
اى مردم اين يك جد ديگرم بود كه صفات و القاب و سمات او را گفتم اما جده‏ام
انابن فاطمة الزهراء انا بن سيدة النساء دختر بهترين خلق خدا
لا ينقطع معرفى خود مى ‏كرد و متصل اشگ مردم جارى و ضجه ‏ها بگريه و ناله بلند بود
آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد! يزيد بيمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه السلام را به اين نيرنگ ساكت كند!! مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود : چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام عليه السلام فرمود: مو و پوست و گوشت و خونم به يكتائى خدا گواهى مى‏دهد. و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام عليه السلام به جانب يزيد روى كرد و فرمود: اين محمد صلوات الله علیه كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟

 

از پشت بام بر سرمان سنگ مي زنند
بر زخم كهنه ي پرمان سنگ مي زنند

وقت نزولِ سوره ي توحيد بر لبت
ابليس ها به باورمان سنگ مي زنند

وقتي كه سنگشان به سر ني نمي رسد
سمت سكينه خواهرمان سنگ مي زنند

ازپاي نيزه فاطمه را دور كن پدر!
اين كورها به مادرمان سنگ مي زنند

بغض علي بهانه ي خوبي برايشان
حتي به سوي اصغرمان سنگ مي زنند

گفتم : كه كاخ مستي تان پايدار نيست
مردم لباس خاكي ما خنده دار نيست

مردان ما به نيزه و در كوچه هاي شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نيست

اي بزدلان! ز بام به ما سنگ مي زنيد
در دستهاي بسته ي ما ذوالفقار نيست

در سختي و بلا به خدا تكيه مي كنيم
سر مي دهيم در ره او، اين شعار نيست

خونش به جوش آمده عباس؛ بس كنيد
پاي سر بريده كه جاي قمار نيست!

خون گريه ميكني؟! به تو حق ميدهم عمو
ديگر وسط كشيده شده حرف آبرو

كار از تمسخر لب يحيي گذشته است
از خيزران بپرس چه برما گذشته است

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا