Menu

فریاد یا محمدا/زینب رسید به کربلا

فرازی از زیارت حضرت زینب کبری سلام الله علیها:

 

اَلسَّلامُ عَلى مَنْ خَطَبَتْ في مَيْدانِ الْكُوفَةِ بِخُطْبَة نـافِعَة حَتّى سَكَنَتِ الاَْصْواتُ مِنْ كُلِّ نـاحِيَة،

اَلسَّلامُ عَلى مَنِ احْتَجَّتْ في مَجْلِسِ ابْنِ زِياد بِاحْتِجاجات واضِحَة، وَ قـالَتْ في جَوابِه بِبَيِّنـات صـادِقَة، اِذْ قـالَ ابْنُ زِيـاد ، لِزَيْنَبَ سَلامُ اللهِ عَلَيْها ؛ كَيْفَ

رَاَيْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخيكِ الْحُسَيْنِ؟ قـالَتْ: مـا رَاَيْتُ اِلاّ جَميلاًً ...

سلام بر كسى كه سخنرانى كرد در ميدان شهر كوفه سخنرانى سودمندى كه آرام شد صداها از هر سو.

سلام بر كسى كه در مجلس پسر زياد استدلال كرد با دلائل  آشكار و گفته هاى او را با دلايل روشن و درست پاسخ داد، آنگاه كه ابن زياد ملعون به

حضرت  زينب (سلام الله علیها) گفت: چگونه ديدى كار خدا را نسبت به برادرت حسين (ع) ؟ فرمود: نديدم جز زيبايى ...

 

حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مقام تسلی دادن امام سجاد علیه السلام آنگاه که حضرت چشم به قتلگاه پدر بزرگوارشان دوخته و مضطرب بودند به ایشان فرمودند:
این چه حالی است که از تو می بینم ای یادگار جد و پدر وبرادرم چرا با جان خود بازی میکنی؟
پسر برادرم! این منظره‏های دلخراش شما را بی‏تاب نکند، پس به خدای سوگند! این عهدی است از رسول الله صلی الله علیه و آله با جد و پدر و عمویت(سلام الله علیهم اجمعین)و هر آینه، خداوند را بر گروهی از این امت میثاقی است که فرعونیان این سرزمین آن‏ها را نشناسند و ستمگران زمین آن‏ها را نمی‏شناسند و(به نشانی‏ای که از محبت ما در پیشانی دارند)نزد آسمانیان معروف باشند و پیش فرشتگان آسمان شناخته شده و آشنایند، آن‏ها این بدن‏های پاره پاره را جمع می‏کنند و دفن می‏سازند. و بر این سرزمین نشانه‏ای برای قبر سیدالشهداء علیه‏السلام نصب می‏کنند که اثر آن محو نخواهد شد و گذشت زمان آن را کهنه نخواهد ساخت. هر قدر جباران و پیروان ضلالت برای نابودی آن کوشش کنند بر عظمت و شوکت آن افزوده خواهد شد و خداوند تبارک و تعالی بر مقام آن بیفزاید.

نقل شده است که چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام بالاجبار از حرم خدا ارده ی حرکت کردند و عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها از اراده و تصمیم برادر مطلع شدند، مضطرب گردیدند از اینکه مبادا عبدالله بن جعفر او را از سفر با برادر باز دارد ، به نزد او رفت در حالی که گریه میکرد ، و چون عبدالله به واسطه ی کمالات و مقامات حضرت زینب سلام الله علیها ، علاقه ی خاصی به ایشان داشت ، گفت: ای دختر علی ! تو را چه میشود ؟ ، خدا چشمان تو را گریان نکند .
فرمود: " پسر عمو ، اینک برادرم عازم عراق شده و شما محبت مرا نسبت به ایشان میدانی و من  بی او لحظه ای نمیتوانم زندگی کنم ، و از آنجا که زنان بدون رخصت مردان اجازه ی کاری ندارند و قدم از قدم نمی توانند بردارند ، اکنون برای رخصت به نزد شما آمده ام  و اگر اجازه ندهی نمیروم و لیکن بدان که بعد از رفتن برادر زنده نخواهم ماند "
عبدالله ، نظری به آن بانو کرد ، دید چنان منقلب است که اگر ایشان را از رفتن منع کند ، گفتن " نه " و بیرون آمدن روح از بدن عقیله ی بنی هاشم مقارن و همزمان ميشود ، اشک از چشم های عبدالله جاری شد و گفت : ای عقيلة بنی هاشم ، این همه اضطراب برای چه؟ به هر نحوی که خود شما ميخواهید عمل نما "
آن مظلومه شاد ومسرور شد و به خانه ی برادر رفت و به اتفاق کاروان حرکت فرمود.
وجود مقدس امام حسین علیه السلام چنان احترامی برای عقلیه ی بنی هاشم قائل بودند که برای دیگر زنان چنین نبود . شاهد برآن روایتی است که در اسرار الشهادة در ذیل حرکت موکب حسینی (علیه السلام ) نقل شده است ، چنان که راوی گفت : " نزدیک به چهل محمل دیدم ، با پوشش گرانبها و مزّین ،  امام حسین علیه السلام امر فرمود تا بنی هاشم ، محارم خود را سوار کنند ، در آن حال که نگران آن حشمت و جلال بودم به ناگهان از سرای  حسینی (علیه السلام ) جوانی بلند بالا ، که خالی بر روی او و صورت تابنده چون ماه داشت،  بیرون آمد و می فرمود که بنی هاشم از من دور شوید،
ناگهان دو زن از سرای او بیرون آمدند با نهایت عفت وجلال ، و کنیزان اطراف ایشان را گرفته و آن جوان محملی آماده کرد و برای هریک زانو گرفت  و وجود مقدس اباعبدالله علیه السلام ، عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها را سوار نمود ، پس از این که آن دو زن سوار شدند از یکی پرسیدم که اینان چه کسانی بودند؟ گفت : یکی زینب و ديگری أم کلثوم ، دختران امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام و این جوان ، قمر بنی هاشم ، عباس بن علی علیه السلام است"

 

در زیارت آن بانو میخوانیم :

"وَ نادَتْ اَخيها اَبَاالْفضْلِ بِهذَا النِّداءِ : اَخي اَبَا الْفضْلِ! اَنْتَ الَّذي اَرْكَبْتَني اِذا اَرَدْتُ الْخُرُوجَ مِنَ الْمَدينَةِ، "

و برادرش ابوالفضل را اينگونه ندا كرد: برادرم! ابوالفضل، تو بودى كه مرا سوار مى كردى وقتى مى خواستم از مدينه بيرون روم.


اولين سفر به شام 
نقل شده از حجت الاسلام والمسلمین حاج سید حسن ابطحی که فرمودند: در سفرى كه به شام رفتم ، با ماشين شخصى با خانواده ام همسفر بوديم . حدود دويست كيلومتر كه به شام مانده بود، عيبى در موتور ماشين پيدا شد كه به هيچ وجه روشن نمى شد. در اين بين ، آقا مهدى در بيابان با ماشين بنزش پيدا شد و با كمال محبت ماشين ما را بكسل كرد و به شهر شام آورد، ولى از اين موضوع خيلى ناراحت بودم و به حضرت زينب (س ) عرض كردم ! چرا ما با اين وضع در سفر اول وارد شام شديم ؟! شب در عالم رؤ يا خدمت حضرت زينب (س ) رسيدم ، حضرت در جواب من فرمودند: آيا نمى خواهى شباهتى به ما داشته باشى ؟ مگر نمى دانى ما در سفر اولى كه به شام آمديم ، اسير بوديم و چه سختى ها كشيديم ؟ تو هم چون از ما هستى بايد در اولين سفرى كه به شام وارد مى شوى اسيروار وارد شوى

نون و قلم نبی ست، و ما یسطرون حسین

طاق فلک علی ست ،به عالم ستون حسین

اصل حیات حضرت زهراست ،خون حسین

هستی تمام ظاهر و ما فی البطون حسین

با یک قیامت است هم الغالبون حسین

در این قیام نقطه پرگار زینب است

 


سردار سر سپرده جولان عشق کیست؟

تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟

عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟

روح دمیده در تن بی جان عشق کیست؟

علامه مفسر قرآن عشق کیست؟

مفتاح قفل بسته به هر کار زینب است

 


ذرات و کائنات همه مرده یا خموش

میدان احتجاج و زنی یک علم به دوش

قلب جهان به عمق زمین گرم جنب و جوش

آتشفشان قهر خداوند در خروش

هوهوی ذوالفقار علی می رسد به گوش

در هیبتی ز حیدر کرار ، زینب است

 

یک تن شهید و یک تن دیگر اسیر شد

یک تن به خاک ماند و یک تن دیگر سفیر شد

یک تن نشان نیزه و شمشیر و تیر شد

یک تن کنار کشته صد پاره پیر شد

یک تن امیر آمد و یک تن اسیر شد

بر خیل اشک و آه سپه دار زینب است

 

چشم ستاره در به در جستجوی ماه

بر روی نیزه دیده ی زینب گرفت راه

مبهوت می نمود به سرنیزه ای نگاه

آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه

کِی جان پناه زینب و اطفال بی پناه

راحت بخواب ،چون که پرستار زینب است

 

خورشید روی قله نی آشکار شد

زیباترین ستاره سر شیر خوار شد

ناموس حق به ناقه ی  عریان سوار شد

هشتاد و چند خسته به هم همقطار شد

زیباترین ستاره دنباله دار شد

در این مسیر نور جلودار زینب است

 

از نای من به ناله چو برخاست نای نی

عالم شنید از پس آن های های نی

تو بر فراز نیزه و من در قفای نی

آنقدر سنگ خورده ام از لابه لای نی

تا این که یافتم سرت از ردپای نی

داغ تو هست آتش و نیزار زینب است

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا