شیعتی ما ان شربتم ماء عذب فاذکرونی/او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی
و انا السبط الذی من غیر جرم قتلونی/و بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونی
لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی/کیف استسقی لطفل فابوا ان یرحمونی
وسقوه سهم بغی عوض الماء المعین/یا لرزء و مصاب هد ارکان الحجونی
ویلهم قد جرحوا قلب رسول الثقلین/فالعنو هم ما استطعتم شیعتی فی کل حین
قال الصادق علیه السلام:
مَا عَيْنٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ وَ لَا عَبْرَةٌ مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَيْهِ وَ مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلَّا وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ سلام الله علیها وَ أَسْعَدَهَا عَلَيْهِ وَ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله وَ أَدَّى حَقَّنَا وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُحْشَرُ إِلَّا وَ عَيْنَاهُ بَاكِيَةٌ إِلَّا الْبَاكِينَ عَلَى جَدِّي فَإِنَّهُ يُحْشَرُ وَ عَيْنُهُ قَرِيرَةٌ وَ الْبِشَارَةُ تَلْقَاهُ وَ السُّرُورُ عَلَى وَجْهِهِ وَ الْخَلْقُ فِي الْفَزَعِ وَ هُمْ آمِنُونَ وَ الْخَلْقُ يُعْرَضُونَ وَ هُمْ حُدَّاثُ الْحُسَيْنِ صلوات الله علیه تَحْتَ الْعَرْشِ وَ فِي ظِلِّ الْعَرْشِ لَا يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ يُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَيَأْبَوْنَ وَ يَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِيثَه....
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
هیچ چشمی نزد خداوند از آن چشمی که برای حسین علیهالسلام گریه کند، محبوب تر نیست و هیچ گریهای نزد او از اشکی که بر آن مظلوم جاری شود، محبوبترنیست و هیچ گریه کنندهای بر سیّدالشّهداء علیهالسلام نمیگرید مگر آنکه به وصال حضرت زهرا سلام الله علیها رسیده و آن بانو را یاری نموده است و نیز به وصال پیغمبر خدا صلیاللهعلیهوآله رسیده است و حق ما اهلبیت علیهم السلام را ادا نموده است و تمام بندگان در روز قیامت گریان اند، به جز گریه کنندگان بر جدم حسین علیهالسلام، که با دیدۀ شاد و روشن در محضر سیّدالشّهداء علیهالسلام محشور میشوند و به آنها دائم بشارت میرسد آن گونه که علامت سرور و بشارت در سیمای آنها آشکار است و این در حالیست که تمام خلق، در بی تابی و حزن و اندوهند، اما گریه کنندگان حسینی در آرامش و امنیت قرار دارند و دیگران به حسابرسی گرفتارند. و گریه کندگان امام حسین علیهالسلام در سایۀ عرش الهی با آن حضرت در حال صحبت میباشند و از بدی حساب نمی هراسند. هر چه به آنها گفته میشود داخل بهشت شوید آنها رضایت نمی دهند و هم نشینی و هم صحبتی با سیّدالشّهداء علیهالسلام را اختیار میکنند.
حضرت سیدالشهداء علیه السلام در مورد حضرت سکینه سلام الله علیها میفرمایند:
"و اما السکينة فغالب عليها الاستغراق مع الله تعالي ... "
اما سکينه ، آن چيزي که بر او غلبه دارد اشتغال کامل با خداوند است (غرق در ذات پرودگار و محو جمال اوست)... "
نقل شده که وقتی حضرت أباعبدالله علیه السلام بعد از شهادت حضرت ابالفضل علیه السلام از کنار علقمه به خیمه ها برگشتند ، حضرت سکینه سلام الله علیها با مشاهده ی حالت پریشان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از ایشان سوال کرد :
يا ابتاه! هَلْ لَكَ عِلْمٌ بِعَمِّيَ العَباس؟
پدرجان ، آیا از عمویم عباس خبری داری ؟
حضرت جواب دادند :
یا اِبنَتاهُ اِنَّ عَمَّکَ العَبّاسَ قُتِلَ وَ بَلَغَت روُحُهُ الجَنانَ...
دخترم، عمويت عباس كشته شد و روحش به بهشت رسيد....
صدای شیون سکینه و زینب(سلام الله علیهما) و سایر بانوان بلند شد و همه فریاد میزدند: وا اَخاهُ، وا عَبّاساهُ، وا قِلَّةَ ناصِراهُ، وا ضِیعَتاهُ مِن بَعدِکَ.
ای وای برادرم ، ای وای عباسم ، وای از کمی یار ویاور ، گرفتار شدن ما بعد از تو....
وقتی حضرت سکینه سلام الله علیها خود را به روی بدن مطهر پدر انداخت صحیه ای کشید واز هوش رفت ، در حال بیهوشی شنید که پدرش میفرمودند :
شیعتی ما ان شربتم ماء عذب فاذکرونی
او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی
و انا السبط الذی من غیر جرم قتلونی
و بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونی
لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی
کیف استسقی لطفل فابوا ان یرحمونی
وسقوه سهم بغی عوض الماء المعین
یا لرزء و مصاب هد ارکان الحجونی
ویلهم قد جرحوا قلب رسول الثقلین
فالعنو هم ما استطعتم شیعتی فی کل حین
«شیعیان من! هرگاه آب خوشگوار نوشیدید، لبان تشنه من را به یاد آورید; و هرگاه سخن از غریب و شهیدی شنیدید، به یاد غربت و شهادت من گریه کنید; من فرزند پیامبری هستم که بدون جرم و گناه کشتند و بعد از کشتنم، از روی عمد، بدنم را پایمان ستم ستوران کردند; ای کاش در روز عاشورا بودید و می دیدید که چگونه برای کودکم آب طلبیدم ولی دشمنان به جای آب، با تیر ستم، او را سیراب کردند! آه، چه فاجعه ای غم انگیز و دردناکی که براثر آن، کوه های بلند مکه به لرزه آمدند و ویران شدند . وای برآنها که با این عمل خویش، قلب مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را جریحه دار نمودند; شیعیان من! هرچه در توان دارید، در هرزمان، دشمنان ما را لعن و نفرین کنید .»
و روايت شده كه آن مخدّره جسد پدر را رها نمى كرد تا آنكه جماعتى از اعراب جمع شدند و او را از جسد پدر جدا کردند.....
وقتی که کاروان اسرا در راه بارگشت به مدینه ، به کربلا رسیدند و در انجا به عزاداری مشغول شدند ، و همانگونه که سید ابن طاووس در لهوف نقل کرده است که «و اقاموا المآتم المقرحة للاکباد» «ماتمهاى جگرسوز بپا داشتند»، و تا سه روز بدین صورت عزاداری نمودند- حضرت سجاد علیه السلام دیدند که اگر زنان و کودکان در کنار اين قبور بمانند خود را در اثر شيون و زاري و گريستن و نوحه کردن هلاک مي نمودند، لذا فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدينه حرکت کنند.چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، سکينه عليها السلام اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگي در اطراف قبر مقدس گرد آمدند.سکينه قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدا گريست و به سختي ناليد و اين ابيات را زمزمه کرد:
الا يا کربلا نودعک جسما
بلا کفن و لا غسل دفينا
الا يا کربلا نودعک روحا
لاحمد و الوصي مع الامينا
«اي کربلا! بدني را در تو به وديعه گذارديم، که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ اي کربلا! کسي را به يادگار در تو نهاديم که او روح احمد و وصي اوست».
هجران بهانه ايست براي وصال ها
بهتر شده ست از بركات تو حال ها
از ياد رفته است جراحات بال ها
با عمه راحت است تمام خيال ها
عمه نگو كه فاطمه ي كربلا بگو
عمه نگو حسين بگو مرتضي بگو
بابا سلام عمه رسيده بلند شو
از احترام قدِّ خميده بلند شو
با گردن بريده بريده بلند شو
عمه اگر شكسته شده قد كمان شده
چون ميهمان مجلس نامحرمان شده
دائم پيِ گذشتن ِ از جان خويش بود
مأمور حفظ جان امامان خويش بود
زينب وليك حيدر ميدان خويش بود
گرم طواف قاري قرآن خويش بود
صد كربلا پس از تو بلا ديده ايم ما
صد فاجعه به شام بلا ديده ايم ما
با آه خويش كرب و بلا را مهار كرد
خيلي براي پرچم اسلام كار كرد
ما را خودش به ناقه ي عريان سوار كرد
بايد به عمه هر دو جهان افتخار كرد
عمه چه عمه اي همه مديون عمه ايم
ما زنده ايم اگر همه ممنون عمه ايم
سخت است فقط بال زدن پر نداشتن
خواهر شدن به شرط برادر نداشتن
حيدر شدن به قيمت لشگر نداشتن
كوچه به كوچه رفتن و معجر نداشتن
كوفه براي او تب و تابي درست كرد
با آستين پاره حجابي درست كرد
يادم نميرود كه به هنگام رفتنت
كردي نوازشم پدرانه به دامنت
آتش گرفت صورتم از بوسه دادنت
هِي بوسه ميزدم به لب و دور گردنت
رفتي و بعد خسته و بي حال ديدمت
رفتي و بعد از آن تهِ گودال ديدمت
بر سينه ات نشست و شكست استخوان تو
با قتل ِ صبر كشته شدي و به جان تو
سوگند به اينكه خواهر قامت كمان تو
زد ناله با نواي حزين اي برادرم
صورت به خاك دادي و اي خاك بر سرم
وقتي كه نيزه در گلويت كرد واي واي
با پاي خويش پشت و رويت كرد واي واي
با خاك گرم رو به رويت كرد واي واي
از پشت پنجه بين مويت كرد واي واي
آن لحظه اي كه دور و بر ِ تو سپاه بود
چشمت درست رو به روي خيمه گاه بود
خيلي دلت شكست علي اكبرت كه رفت
خيلي دلم شكست علي اصغرت كه رفت
نزديك بود عمه بميرد سرت كه رفت
انگشت تو بريده شد انگشترت كه رفت
با سنگ و نيزه بين تو و خيمه سد شدند
ده اسبِ تازه نعل به نعل از تو رد شدند
اي واي از اسير شدن كو به كو شدن
از خجلت و غريب شدن سرخ رو شدن
با مردم محله چنين رو به رو شدن
اين است آخر عاقبت بي عمو شدن
دلواپسي ِ دختر زهرا ز حد گذشت
خيلي به عمه ام سر بازار بد گذشت
پس داده اند پيرهن پاره پاره را
رخت مرا لباس تو را گاهواره را
آورده است عمه سر شيرخواره را
گوشش نكرده است كسي گوشواره را
ما از غم فراق گرفتار تر شديم
وقتي رقيه رفت عزادار تر شديم