مسلم میا به کوفه/کوفه وفا ندارد
سَلامُ اللَّهِ الْعِلىِّ الْعَظيمِ،
وَسَلامُ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبينَ، وَاَنْبِيآئِهِ الْمُرْسَلينَ، وَاَئِمَّتِهِ الْمُنْتَجَبينَ، وَعِبادِهِ الصَّالِحينَ، وَجَميعِ الشُّهَدآءِ وَالصِّدّيقينَ، وَالزَّاكِياتُ الطَّيِّباتُ فيما تَغْتَدى وَ تَرُوحُ
عَلَيْكَ يا مُسْلِمَ بْنَ عَقيلِ بْنِ اَبيطالِبٍ، وَرَحْمَةُ اللَّهِ
شیخ صدوق در کتاب امالی روایت می کند
که روزی امیرالمومنین علی علیه السلام به پیامبراکرم صلی الله علیه وآله عرض کردند:
آیا شما عقیل را دوست می دارید؟
حضرت فرمودند" آری به خدا قسم؛ به دو جهت او را دوست دارم
یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر پدرش ابوطالب که او را نیز بسیار دوست می دارم
و بدرستیکه فرزندش در دوستی فرزند تو کشته خواهد شد.
پس در غم و اندوه او (مسلم بن عقیل)اشکها بر دیدگان مومنین جاری خواهد شد
و فرشتگان مقرب بر او صلوات خواهند فرستاد
سپس پیامبر گریست تا آنکه اشکهایش بر روی سینه ی مبارکش روان گردید
سپس فرمود به سوی خدا شکوه خواهم کرد از آنچه خاندانم پس از من درمی یابند.
به سلامي که بر همه گفتم
کس جوابم نداد در اين شهر
غير طوعه کسي به دستانم
ظرف آبي نداد در اين شهر
سر دار العماره ام اما
چشمها يم هنوز منتظر ست
سر دار العماره مي بينم
کارواني غريب و در به درست
از دل دشتهاي تفتيده
حال و روزم ببين بيا بر گرد
جان طفلان من به کوفه ميا
جان ام البنين بيا بر گرد
همه چشم انتظار تو اما
همه سرگرم تيغ يا نيزه
همه مشتاق ديدنت اما
با کمان با سنان و با نيزه
پيره زن ها اگر توان دارند
همه مشغول خيزران سازي
کودکان جاي مشق در هر روز
گرم بازي و سنگ اندازي
بازي تازه اي شروع کردند
حلقه حلقه به گرد يک چوبند
به خيالي که نيزه مي بينند
به نوک نيزه سنگ مي کوبند
چه کنم تا نياوري با خود
محمل و محرمان غافله را
که ز دار العماره مي بينم
حجم تير و کمان حرمله را
جان دلشوره هاي خواهرتان
کاروان را بگو که بر گردند
فکر انگشترت امانم برد
ساربان را بگو که بر گردند
کاش مي شد ز محمل زينب
باد از پرده اش گذر نکند
کاش مي شد به روي اهل حرم
چشم نامحرمي نظر نکند
کاش مي شد کم از سر طفلان
نشود دستهاي سقايت
چشم هايش ا گر نظر بخورد
واي بر دختران نو پايت
تشنه ام!تشنه کام و ميبينم
بعد من بالبت چه ها شده است
عاقبت کوفه مي رسي اما
گيسوانت به ني رها شده است