Menu

منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-غلامرضا گلى زواره حاج محمدقاسم كاخكى در زمره افرادى است كه نسب آنان به سردار بزرگ اسلام و صحابى وارسته، جناب مالك اشتر نخعى مى رسد و از اين جهت با نامورانى چون ورّام بن ابى فراس مؤلف «مجموعه ورام» و نواده دخترى او يعنى سيد بن طاووس، اسكندر بن دربيس خرقانى، شيخ محمدحسن بن شيخ محمدابراهيم يزدى اصفهانى (متوفاى 1268هـ .ق.) جدّ خاندان اشترى اصفهانى و نيز مرحوم شيخ جعفر نجفى كاشف الغطاء اشتراك نسب دارد.([1])

فرزند حاج محمدقاسم، حاج محمدحسن، در يكى از محلات هرات (از توابع افغانستان كنونى) ـ محله اى شيعه نشين معروف به «حوض كرباس» ـ روزگار مى گذرانيد. در سبب وجه تسميه اين ناحيه، مورّخان و جغرافى دانان خاطرنشان نموده اند: بانويى متديّن و پيرو اهل بيت(عليهم السلام) از نخ و ريسمانى كه خودش تهيه كرده بود، پارچه هاى كرباس تهيه نمود و آن ها را به معرض فروش نهاد و از بهاى دست رنج و زحمت خود، حوضى در اين محل بنيان نهاد و وقف شيعيان نمود كه به «حوض كرباس» معروف گشت كه به تدريج لفظ حوض، محذوف و نام كرباس باقى ماند و منسوبان بدين ناحيه را «كرباسى» مى گويند كه گاه اين انتساب را به تحريف كلباسى هم مى گويند.([2])

محمدحسن كه شخصى فاضل، پارسا و متديّن بود، از اين محل به گناباد (از توابع استان خراسان) مهاجرت نمود و در آبادى «كاخك» اقامت گزيد. اين ناحيه بخشى از نقاط مركزى شهرستان گناباد را در بر مى گيرد كه بارگاه امامزاده سلطان محمد عابد (تاريخ بنا: 960هـ .ق.) از اماكن زيارتى آن است و به اين ديار اعتبارى مذهبى و صفايى معنوى بخشيده است.([3])

محمدحسن به موازات تلاش هاى علمى و تحصيل معارف قرآنى و روايى، با رعايت موازين شرعى به كسب و كار هم مشغول بود و چون از راه حلال اندوخته اى به دست آورد، به منظور رفاه حال طلاّب علوم دينى، در جوار بارگاه حضرت امام رضا(عليه السلام) و در بست بالاى مشهد رضوى مدرسه اى بنيان نهاد كه به مدرسه «حاج حسن» موسوم است.([4])

آن مرد شريف به احداث اين بناى آموزشى و علمى اكتفا نكرد و نسبت به تعمير برخى مدارس مشهد همت گماشت و اموال منقولى را وقف آنها ساخت در اصفهان نيز از عمران و آبادانى مراكز علوم دينى غافل نبود.([5])

دوران كودكى و نوجوانى

محمدحسن به دلايلى كه مورّخان و شرح حال نگاران بدان ها اشاره نكرده اند، كاخك گناباد را به مقصد اصفهان ترك نمود و در اين شهر رحل اقامت افكند. مدتى از سكونت وى در اين ديار سپرى نشده بود كه در نوزدهم ربيع الثانى سال 1180 هـ .ق. صاحب فرزندى گرديد كه او را «محمدابراهيم» ناميد. اين كودك دوران شكوفايى خويش را تحت تربيت پدرى فاضل، پارسا و اهل تقوا و مادرى نيكو سرشت سپرى كرد. مدت ده بهار كه از سن او گذشت ابرهاى تيره و تارى سپهر زندگى او را تحت تأثير قرار داد و مربّى عالى قدر، دلسوز و نخستين استاد خود يعنى پدرى رئوف را در سال 1190هـ .ق. از دست داد و اين ضايعه اسف انگيز در ذهن تازه شكفته اش اثر گذاشت و بعدها آن را به عنوان خاطره اى رنج آور از ذهن مى گذرانيد.

محمدابراهيم اگر چه از نعمت پدر محروم گشت ولى فقيه بيداردل، آية الله آقا سيد محمد بيدآبادى بر حسب توصيه پدرش، به تربيت وى كوشيد و او در سنين نوجوانى فضايل و مكارم اخلاقى را از او آموخت و در زمره شاگردان اين عارف عرش آشنا در سير و سلوك معنوى قلمداد گرديد.([6])

محمدابراهيم كرباسى به نخستين مربيان خود اشاره كرده و خاطرنشان ساخته است:

«اولين كسى كه دانش را از او فراگرفتم، مرحوم والد ماجد، صاحب نفس قدسى و پس از او، مرحوم آقا سيد محمد گيلانى بيدآبادى و بعد از او ميرزا محمدعلى فرزند مظفّر بود... اين افراد در طريق تزكيه و تقوا از اوتاد و اركان بلاد بوده اند.»([7])

كرباسى در جاى ديگر به ساده زيستى و قناعت سيد محمد بيدآبادى اشاره كرده و گفته است:

«شش ماه متوالى خوراك ايشان و خانواده اش هويج بود و از شدت فروتنى و براى پيروى از سنّت نبوى، بر الاغ برهنه اى سوار مى گرديد.»

ناگفته نماند كه حاج شيخ محمدحسن، سيد محمد بيدآبادى را قيّم فرزند و وصىّ خويش قرار داد و بيدآبادى ضمن توجه به جنبه هاى پرورشى و تربيتى آن نوجوان، در آغاز بلوغ، وى را به زيارت بيت الله الحرام فرستاد. همچنين نامبرده به مدت يك سال اين مصرع را براى حاجى كرباسى سرمشق مى نوشته است تا آميخته جانش شود:

«كسب كمال كن كه عزيز جهان شوى»

و بارها اين شعر را برايش مى خوانده است:

هزار سال بود از تو تا مسلمانى *** هزار سال دگر تا به شهر انسانى([8])

سيد محمد بيدآبادى از شاگردان ميرزا محمدتقى الماسى است كه در حكمت و عرفان سرآمد همگنان بود و در بسيارى از علوم ديگر چون كيميا تبحّر داشت و از فقه و اصول و ساير شاخه هاى معارف اسلامى كاملاً برخوردار بود و در ضمن كسب علوم، خود را به زيور زهد و تقوا و ساير سجاياى انسانى آراست. او در سال 1197هـ .ق. و در حالى كه محمدابراهيم كرباسى هفده سال داشت دار فانى را وداع گفت و در تخت فولاد اصفهان مدفون شد.([9])

اساتيد ديگر

محمدابراهيم در سنين نوجوانى در پرتو اهتمام سيد محمد بيدآبادى به طهارت قلب و صفاى باطن مبادرت ورزيد و بر اثر اين تمرين هاى معنوى، شايستگى دريافت معارفى را در خود پديد آورد كه در محضر اساتيدى برجسته، آن ها را فعليّت بخشيد يا به تكميل آن ها مبادرت نمود. معروف ترين استادانش در اصفهان عبارتند از:

1. آخوند ملا على، فرزند جمشيد نورى مازندرانى (متوفاى 1246 هـ .ق.)، نامبرده راه آقا محمد بيدآبادى را در تدريس و نشر حكمت متعاليه ادامه داد و قريب هفتاد سال از عمر طولانى خود را به نشر و تبيين افكار فلسفى و عرفانى ملاصدرا اختصاص داد و در اين رشته شاگردانى چون: محمدابراهيم كرباسى، ملا هادى سبزوارى، ميرزا ابوالقاسم رازى، و سيد رضى لاهيجانى را تربيت كرد.([10])

2. آخوند ملا محراب گيلانى (متوفاى 1217هـ .ق.) كه او را به عنوان حكيمى بزرگوار، عارفى وارسته و در زمره شاگردان سيد محمد بيدآبادى و ملا اسماعيل خواجويى قلمداد نموده اند. او در زُهد و تقوا و اعراض از تمايلات دنيوى و امور فناپذير، يگانه عصر خويش بود.([11])

3. ميرزا محمدعلى بن مير مظفّر منجّم اصفهانى (متوفاى 1198 هـ .ق.) وى نيز از شاگردان فاضل و معروف سيد محمد بيدآبادى است كه در مسجد على نزديك قُبّه هارونيّه در محله ميدان كهنه اصفهان، امام جماعت بود. شرح حال نگاران، مراتب زهد، فضل و تقوايش را ستوده اند و از مراقبت هاى شديد شرعى وى در مصرف اموال، با وجود فقر و كم بضاعتى، سخن گفته اند.([12])

4. شيخ محمدحسين خاتون آبادى، فرزند عبدالباقى حسينى (1233 ـ 1073 هـ .ق.) از فقها و مجتهدانى است كه نزد وحيد بهبهانى شاگردى كرد و با صاحب رياض المسايل و ميرزاى قمى معاصر بود.([13])

5. شيخ محمدعلى هرندى.

6. شيخ محمد بن شيخ زين الدين.

به سوى عتبات عراق

محمدابراهيم بعد از آن كه در حوزه اصفهان به تكميل تحصيلات پرداخت، به منظور ارتقاى دانسته هاى خويش در سطوح عالى معارف اسلامى به ويژه فقه و اصول و رسيدن به قلّه اجتهاد و بهره مندى از محضر مشاهير اصفهان، به سوى عتبات عراق رهسپار گرديد. عالم بلند آوازه اين زمان در ديار مذكور سيد محمدمهدى بحرالعلوم (1212 ـ 1155 هـ .ق.) بود كه به اصلاحات گسترده در اداره حوزه ها و تقسيم كار ميان عالمان شيعه دست زد. محمدابراهيم كرباسى در كتاب معروف خود (اشارات الاصول) مى نويسد:

«مدت نسبتاً زيادى در خدمت آقا سيد مهدى بحرالعلوم و نيز آقا محمدباقر وحيد بهبهانى شاگردى نمودم ولى از اين دو بزرگوار تقاضاى اجازه ننمودم و اگر از اين بزرگواران اجازه مى خواستم، مى دادند.»([14])

ميرزا محمد تنكابنى كه از درس محمدابراهيم كرباسى استفاده كرده، مى نويسد:

«او از شاگردان وحيد بهبهانى و بحرالعلوم بوده است.»([15])

آية الله كرباسى در عتبات و در حوزه درسى اين بزرگواران با آقا سيد محمدباقر شفتى آشنا شد كه اين ارتباط، علاقه و دوستى ميان آن ها را به تدريج آن چنان افزايش داد كه آن دو عالمِ عامل در درس و بحث با هم شركت كرده و صفا و صميميتى ويژه بينشان حكم فرما گرديد. اين دوستى و اُنس حاجى كرباسى با سيد شفتى بر محبوبيت و عزت و احترام وى افزود زيرا آن فقيه فرزانه با همه فضل و فقاهتى كه به دست آورد همواره سيد حجة الاسلام (شفتى) را بر خود مقدم مى داشت و از هر گونه احترام و تكريم وى مضايقه نمى كرد.

مؤانست ميان سيد شفتى و حاجى كرباسى اگر چه از هنگام اقامت آن دو درنجف اشرف آغاز شد اما پيوسته در حال رشد بود تا آن جا كه چون اين دانشوران همزمان با هم به مقام مرجعيت رسيدند و با وجود آن كه در شهر اصفهان سكونت داشتند، اقتدار معنوى و اجتماعى هيچ كدام موجب تكدّر خاطر ديگرى نشده ذره اى از اين اشتياق متقابل آنان نكاست و هر يك كه به مقامات عالى ترى ارتقا مى يافت، رغبتش به ديگرى فزونى مى گرفت.

بعدها اين دوستى ها با پيوندى سببى محكم تر گرديد زيرا شيخ محمدمهدى كرباسى فرزند ارشد آية الله كرباسى به افتخار دامادى سيد محمدباقر شفتى نائل آمد. مشهور است كه حاجى كرباسى در اصفهان سيد شفتى را مجتهد برتر مى دانست و با آن مقام والاى علمى با نهايت فروتنى به شهر زواره ـ واقع در شمال شرقى اصفهان ـ رفت و دختر يكى از سادات طباطبايى اين شهر را براى وى خواستگارى نمود و شخصاً در آن جا صيغه عقد ازدواج بين آن دختر و سيد شفتى جارى كرده او را به اصفهان آورد.([16])

محمدابراهيم كرباسى در نجف اشرف از محضر سيد على طباطبايى، صاحب كتاب رياض المسائل، بهره مند گشت. محمدمهدى فتونى كه علامه بحرالعلوم در اجازات خود او را بر ساير اساتيدش مقدم مى داشته و او را به عنوان عالمِ محدّث، فقيه و استاد كامل ستوده است، از استادان آية الله كرباسى به شمار مى رود.([17]) آية الله شيخ جعفر كاشف الغطاء، از مراجع تقليد بزرگ جهان تشيّع، محمدابراهيم كرباسى را در حوزه درسى خود پذيرفت و علاوه بر تقويت بنيه علمى وى، در سازندگى معنوى و تزكيه و رشد فضيلت هاى اخلاقى او نقش سازنده اى را بر عهده داشت. نامبرده در اجازه اى كه براى اين شاگرد خويش صادر كرده، از مقامات علمى، زهد و تقواى آية الله كرباسى سخن گفته و او را شاگردى عالم، عامل، فاضل، داراى فكرى دقيق و انديشه اى ژرف معرفى كرده و به ملاقاتش با حضرت مهدى(عج) اشاره كرده است.

يادآور مى شود طبق مضمون اين متن، در سفرى كه شيخ جعفر به خراسان مى نمايد و به زيارت حضرت امام رضا(عليه السلام) نائل مى شود، در راه بازگشت بهنجف اشرف، در اصفهان توقفى كوتاه داشته و با آية الله كرباسى ملاقات نموده و صورت اجازه مفصلى را برايش صادر كرده است كه علامه آقا سيد محمدحسن مجتهد موسوى اصفهانى آن را نقل نموده و سيد مصلح الدين مهدوى به درج آن مبادرت كرده است.([18])

آية الله كرباسى نيز در كتاب اشارات الاصول در خاتمه حجّيت اخبار، اسامى استادانى را كه از آن ها اجازه كسب نموده ذكر كرده است.([19]) از استادان ديگر آية الله كرباسى در عتبات عراق، مى توان شيخ جليل و عارف ربانى احمد بن زين الدين احسايى، محدث فقيه عبد على بن محمد بن عبدالحسين خطى بحرانى نجفى (به نقلى: شيخ عبدعلى بن محمد بن عبدالله بن حسين قارونى خطى) و شيخ يحيى بن شيخ احمد العوامى را نام برد كه از آنان اجازه روايت هم داشته است.([20])

اين فقيه فرزانه پس از استفاده از محضر اساتيد نجف، به همراه دوست فاضلش سيد شفتى به شهر كاظمين سفر نموده و پس از زيارت بارگاه مقدس حضرت امام كاظم(عليه السلام) و حضرت امام جواد(عليه السلام) به محضر پربار سيد مُحسن اعرجى راه يافت و كتاب قضا و كتاب شهادت و بسيارى از مسائل فقهى ديگر را در سطحى عالى ـ كه در اين زمينه كاربرد داشت ـ از اين محقق عالى قدر آموخت. زندگى اين پير شريعت كه بسيار ساده و بى آلايش بود براى حاجى كرباسى درس پربارى به حساب آمد و توأم نمودن زهد و تقوا با تحقيق و استوارى پژوهش هاى علمى و پديد آوردن تأليفات ژرف را از مكتب وى فراگرفت.([21])

بازگشت به ايران

حاجى كرباسى در عتبات عراق نزد استادانى بزرگ به قله اجتهاد رسيد، اما عطشى درونى روانش را تحت الشعاع قرار داده بود، موجب گرديد كه حوزه درس برخى مشاهير را در قم و كاشان مغتنم بشمارد. به همين دليل به همراه دوست ديرينه خود آية الله شفتى در قم به محضر ميرزاى قمى رفت تا در پرتو انديشه هاى اين محقق، فقه، اصول، قدرت استدلال و مهارت هاى علمى خود را بيش از گذشته توان بخشد، ميرزاى قمى كه طبع حقيقت جو ابتكار و توانايى هاى آية الله كرباسى را مشاهده كرد، رابطه خويش رابا او استوار نمود و مباحثه هاى اين استاد و شاگرد از جلسات درسى و حالات كلاسى و رسمى فراتر رفت و به يك ارتباط عاطفى و صميمى تبديل گرديد و بعدها ميرزاى قمى آقا محمدمهدى كرباسى فرزند آية الله كرباسى را كه خود اهل فضل و بصيرت بود به عنوان داماد خويش پذيرفت. مرحوم كرباسى پس از فراغت از درس ميرزاى قمى احساس نمود با آن درجات علمى و اشتهارى كه از طريق اجتهاد به دست آورده، مى تواند به ارشاد و هدايت افراد جامعه بپردازد و براى احياى ارزش هاى دينى توان خويش را به كار گيرد اما چون به موازات غنى نمودن اندوخته هاى علمى به تهذيب نفس و تصفيه باطن عنايتى ويژه داشت. با خود زمزمه نمود: بايد مدتى نزديكى از اساتيدى كه در انديشه و عمل منادى مكارم اخلاقى است زانو به زمين سايم، از اين جهت به كاشان مهاجرت نمود تا از چشمه معنوى عارف متشرع حاج ملا مهدى نراقى (1209 ـ 1128هـ .ق.) جرعه هايى جانبخش بنوشد.([22])

آية الله كرباسى خاطرنشان مى نمايد كه از ميرزاى قمى در نقل روايت از منابع مهم روايى شيعه و كتب اساسى همچون كافى، تهذيب، استبصار، وسايل الشيعه، وافى، بحارالانوار و نيز برخى آثار فقهى، كلامى، اصولى و ادعيه اجازه گرفته است همانگونه كه چنين اجازه اى را از مرحوم نراقى هم دريافت كرده است.([23])

پرورش شاگردان برجسته

آية الله كرباسى كه در چندين رشته از علوم اسلامى صاحب نظر بود و همگام با كسب معرفت خود را با مكارمى والا آراسته بود با احراز مقام والاى مرجعيت از كاشان به اصفهان آمد و رسالت سترگ فرهنگى ـ اجتماعى و تكليف دينى خويش را با برنامه ريزى خاص و رعايت مقتضيات جامعه آغاز كرد. او طى مباحثه و مناظره هاى علمى با رعايت فروتنى قدرت تحمل عقايد ديگران و نيز بلندنظرى و وسعت مشرب را مد نظر قرار داد و در مسجد حكيم اصفهان به تدريس فقه و اصول پرداخت و در اين عرصه، شاگردان زيادى پرورش داد كه ذيلاً به برخى از آنان اشاره مى گردد:

1. حاج ملا هادى سبزوارى: نامبرده پس از مدتى تحصيل در مشهد مقدس، در سال 1232هـ .ق. و در 20 سالگى جهت ادامه تحصيل به اصفهان مهاجرت نمود و در آن جا از محضر استادانى چون: آية الله كرباسى، ملا على نورى و ملا اسماعيل خواجويى اصفهانى استفاده هاى وافرى برد.([24])

2. ميرزاى شيرازى: از اساتيد اين بزرگمرد عرصه علم و تقوا و سياست در اصفهان، آية الله كرباسى است. وى در اكثر مسائل اصولى از حُسن سليقه و درك عالى و دقت نظر اين استادش استفاده فراوان برد.

3. محمد بن سليمان تنكابنى: اين عالم شيعى غير از آن كه در مجلس درس آية الله كرباسى حاضر مى شد، با او انس و الفتى ويژه داشت و حاجى كرباسى نكاتى از زندگانى علمى خود را براى وى مطرح كرده كه مرحوم تنكابنى هم در آثار خود، به آن ها اشاره كرده است.([25])

4. آقا مير سيد حسن مدرس اصفهانى، (1210 ـ 1273 هـ .ق.): فرزند سيد على، از علماى محقق و فقيهان فاضل، تحصيلات مقدماتى را نزد پدرش آموخت و در كربلا خدمت «شريف العلماء، صاحب فصول در اصول» و در نجف نزد «شيخ محمدحسن، صاحب جواهر» شاگردى كرد و چون به اصفهان بازگشت، به درس آية الله كرباسى حاضر شد و پس از بهره مندى از محضر اين فقيه وارسته، بار ديگر به عتبات رفت و با تكميل تحصيلات به زادگاه خود (اصفهان) مراجعت نمود و حوزه درسى تشكيل داده و آوازه اش به حدّى رسيد كه به مدرّس مطلق موسوم گشت و به دليل همين آوازه علمى و مقامات والا در معارف دينى اشتهار به دست آورد.

نامبرده با وجود فقر و كم بضاعتى، مسجدى در محلّه نو اصفهان بنا كرد ولى موفق به تكميل آن نگرديد و با رحلت او، رحيم خان بيگلربيگى آن را به پايان رسانيد. آقا مير سيد حسن مدرّس در سفرى به اتفاق آية الله كرباسى به تهران رفت و در آن جا با ملاّ عبدالكريم ايروانى ملاقات نمود.

نقل كرده اند: در آن زمان، كرسى تدريس آية الله كرباسى در اصفهان آن چنان اعتبارى داشت كه سيد شفتى به دليل رعايت احترام حاجى، بر كرسى درس نمى نشست ولى گروهى از شاگردان براى مير سيد حسن مدرّس سكويى از گِل درست مى كنند تا از درس و بحث او استفاده كنند. اين برنامه موجب مى شود كه عده اى از مخالفين علما، بين آية الله كرباسى و مير سيد حسن مدرس آتش فتنه را روشن كنند اما با تدبير آن بزرگواران نه تنها اين حركت خنثى مى گردد بلكه بر عزت و افتخار اين دو نامدار عرصه فقاهت افزوده مى شود.

5. ملاّ مهدى قمشه اى: اين فقيه نامور رساله اى در نماز جمعه تأليف كرده و سى دليل بر وجوب عينى آن آورده تا به چهل و پنج هزار سطر رسيده است. همچنين حواشى چندى كه به خطّ خويش بر آن نوشته كه غلامرضا اصفهانى آن ها را تدوين كرده است: نامبرده از شاگردان مشهور حاجى كرباسى و سيد شفتى مى باشد كه در سال 1281 هـ .ق. رحلت نموده است.([26])

6. مير سيد محمد شهشهانى: از فقيهان قرن سيزدهم هجرى كه در فقه و اصول مقام شامخى دارد و دانشورانى چون ميرزاى شيرازى و سيد محمدباقر خوانسارى (صاحب روضات) از شاگردان او هستند. وى در مسجد ذوالفقار اصفهان به امامت مى پرداخت و پيوسته به تدريس و تأليف مشغول بود و هيچ گاه از پژوهش در امور علمى غفلت نمىورزيد. آثارى چون انوار الرياض (در فقه)، جنة المأوى (مباحث فقه استدلالى) و غاية القصوى (در اصول) دارد. اشعارى شيوا و سوزناك به زبان عربى در رثاى حضرت امام حسين(عليه السلام) و شهيدان كربلا سروده است. ارتحالش را در سال 1287 هـ .ق. و مدفنش را تخت فولاد اصفهان (تكيه معروف خودش: شهشهانى) نوشته اند. صاحب روضات درباره اش گفته است:

«در اين زمان رياست امور تدريس و فتوا به وى ختم مى گرديد.»([27])

7. ملا حمزه قائنى فرزند اسدالله، فرزند عبدالله، فرزند محمدشريف علوى. وى در اصفهان به خدمت آية الله كرباسى و سيد شفتى رسيد و پس از استفاده از محضر اين دو فقيه بلند آوازه به دستور آية الله كرباسى در اصفهان اقامت گزيد و به وعظ و ارشاد مردم پرداخت. در مراجعتى از قائن (زادگاهش) به اصفهان، در راه (شهرستان شاهرود) بيمار شد و وفات يافت.([28])

8. سيد محمّدحسن مجتهد اصفهانى: (1263 ـ 1207 هـ .ق.) فرزند سيد محمدتقى از مشاهير قرن سيزدهم كه به دريافت اجازه از سيد رضا فرزند سيد بحرالعلوم در تاريخ 1253 هـ .ق. نائل گشت.([29]) از آثار او مى توان اعجاز القرآن را نام برد كه در سال 1254 هـ .ق. تدوين شده و در سال 1365 به اهتمام نواده فاضلش سيد مصلح الدين مهدوى به طبع رسيده است محجة الفؤاد فى شرح الارشاد و كتاب الفقه الاستدلالى از ديگر تأليفات اوست. نامبرده بر آثار استادش آية الله كرباسى حواشى متعددى نگاشته و پاره اى از نوشته هاى وى را كاتبان به امر نامبرده، تحرير نموده اند كه از جمله آن ها كتاب «منهاج الهدايه» آية الله كرباسى مى باشد. كتاب خمسه حسينى از منظومه هاى سيد محمدحسين فرزند حاج سيد محمدحسن مجتهد است.([30])

يادگارهاى ماندگار

آية الله كرباسى همگام با تلاش هاى آموزشى، تربيتى و تبليغى به تأليف و تحقيق مشغول بود و آثارى در عرصه فقه، اصول و ساير معارف دينى به رشته تحرير درآورده كه عبارتند از:

1. اشارات الاصول: اين كتاب كه از مشهورترين آثار آية الله كرباسى است، از پژوهش هاى علمى وى حكايت دارد.([31])مدت سى سال طول كشيد تا آن نامدار عرصه فقاهت اين اثر را تأليف كند. با وجود محتوايى علمى و مندرجات فقهى و اصولى در سطحى عالى و يافته هاى دقيق در دانش اصول، اين كتاب در نهايت فصاحت، بلاغت و سلاست نوشته شده است. اشارات الاصول در دو جلد تدوين گرديده كه جلد اوّل آن حاوى مبادى، مباحث لغوى و الفاظ مى باشد و در جلد دوم دلايل عقلى و شرعى به طور مبسوط بررسى شده است. اين كتاب در سال 1245 هـ .ق. در تهران به چاپ رسيد.([32])

2. ارشاد المسترشدين فى معرفة من احكام الدين يا رساله عمليه: كه به زبان فارسى نوشته شده است، اين اثر را آية الله كرباسى به اصرار علما و خصوصاً استادش ميرزاى قمى نوشت كه حاوى فتاواى اوست و شامل مقدمه، چهار مقصد و يك خاتمه است. شيخ آقا بزرگ تهرانى نُسخ خطّى از آن را در تهران و برخى شهرهاى عراق ملاحظه كرده و حاج ميرزا ابوالمهدى كرباسى در كتاب «بدر التمام» از اين اثر نام برده است. علامه سيد محمدمهدى صدر نسخه اى خطّى و ارزشمند از اين رساله را به خطّحسين شاهرودى، تحرير شده در سال 1244 هـ .ق. در كتابخانه اش نگاهدارى مى كرده است. در مدرسه سامرا نيز نسخه اى خطّى از آن بوده كه متن آن به محضر مؤلّفش رسيده و او آن را تأييد و اصلاح كرده است.([33])

3. النخبة: آية الله كرباسى رساله مفصل ارشاد المسترشدين را به صورت گزيده و مختصر درآورد و آن را «النخبه» ناميد كه تمامى عبادات به جز حج و جهاد را در بر مى گيرد. بر اين اثر، شيخ مرتضى انصارى ـ به خطّ خودش ـ و آية الله ميرزاى شيرازى و عده اى ديگر از مشاهير شيعه حواشى ارزنده اى نگاشته اند و از زمان تأليف، مورد توجه مراجع تقليد و مجتهدان بوده است.([34])اين اثر در تهران و در چاپخانه ميرزا زين العابدين در جمادى الاول 1253 با قطع وزيرى و در 144 صفحه به زيور طبع آراسته شده است.([35])

4. منهاج الهداية الى احكام الشريعة و فروع الفقه شامل جميع ابواب فقه به جز حدود، قصاص و ديات، كه در دو جلد تأليف شده و مؤلف مدت 20 سال براى آن زحمت پژوهش و موشكافى هاى علمى را تحمل كرده است. آقا محمدمهدى كرباسى (فرزندش)، آية الله محمدحسين كاشف الغطاء و محمدتقى هروى (از شاگردان آية الله كرباسى) بر اين اثر حواشى و شروحى نوشته اند. آقا سيد حسن مجتهد بر مبحث شكوك آن نيز حاشيه زده است. تنكابنى مى گويد: اين اثر فقهى مشتمل بر فروع و جامع بين سطح و استدلال مى باشد.([36]) شيخ جعفر (فرزند فاضلش) در خاتمه كتاب مزبور ـ طبع تهران ـ مطالبى تقريظ گونه نوشته است.([37]) اين كتاب در ميان شيعيان هندوستان مورد توجه قرار گرفت و بعد از رحلت آية الله كرباسى در سال 1263 هـ .ق. به سرمايه جمعى از خيّرين چاپ شد.([38])

5. السؤال و الجواب فى الفقه و الاحكام: اين اثر حاوى مجموع سؤال هايى است كه از آية الله كرباسى درباره احكام شرعى و مسايل فقهى پرسيده اند كه در جواب آن ها فتواهاى آن فقيه فرزانه آمده است. اين كتاب به نام اجوبة المسائل هم معروف مى باشد.([39])

6. شوارع الهداية فى شرح الكفاية المقتصد، محقق سبزوارى كه مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء در نسخه اصلى كه به خطّ مؤلف بود، تقريظى نوشته است. شيخ آقا بزرگ تهرانى جلد اوّل آن را نزد سيد محمدباقر، نواده سيد محمدكاظم يزدى مشاهده كرده است.([40])

7. تقليد الميّت: در اين كتاب موضوع تقليد از مرجع متوفا به طور مستقل به بحث گذاشته شده و نظر مؤلف در آن درج شده است. اين اثر حاوى مقدمه، دو مصباح (چراغ) و خاتمه است.([41]) مرحوم آقا سيد محمدحسن مجتهد بر آن حواشى نگاشته است.

8. الايقاضات در اصول فقه: كه از نخستين تأليفات آية الله كرباسى به شمار مى رود و در آثارى چون روضات الجنات، البدر التمام و تكمله امل الآمل معرفى شده است.

9. رساله اى در صحيح و اعم در علم اصول فقه.

10. نقد الاصول.

11. مناسك حج.

12. رساله اى در مفطر بودن قليان يا توتون.([42])

در وصف ديگران

مرحوم محمد بن سليمان تنكابنى درباره آية الله كرباسى نوشته است:

«از شاگردان مرحوم بحرالعلوم است و اجازه دارد از آن بزرگوار و از شيخ جعفر نجفى و شيخ احمد احسايى... در غايت احتياط بوده و هرگز مرافعه نكرد و از اَزهدِ زُهّاد عصر بوده. حقير از او شنيدم كه مى گفت: من درس آقا بهبهانى را ادراك كردم. و شب قدر را ادراك كرده بود...»([43])

وى در جاى ديگر مى گويد:

«حاجى محمدابراهيم بن محمدحسن كرباسى از مشاهير تقوا و علماست كه چندى به مجلس درس او حاضر مى شدم. اهل ورع و تقوا بود.»([44])

محدث قمى، حاجى كرباسى را به عنوان شيخ اجلّ افقه، عالم ربانى، مصدر علم و حكم و آثار، مركز دايره اهل فضل، ركن شيعه، داراى منزلتى والا و جلالت شأن معرفى كرده است.([45])

اخلاق و رفتار

الف: عبادت

آية الله محمدابراهيم كرباسى حيات علمى خود را در اين واقعيت مى دانست كه بر كردار و گفتار خود مراقب باشد و با عبادت و ارتباط با خداوند، نورانيتى قدسى را به اندرون خويش بفرستد و با آن ذكرهاى شبانه، الحاح و التجا به درگاه حضرت احديت، خويشتن را بسازد و توفيق پارسايى را از پروردگارش دريافت كند. او موفقيت هاى علمى، اجتماعى و فرهنگى خود را مديون و مرهون همين نيايش هاى شبانه، توسّل، توجّه و توكّل به خداوند مى دانست. در بندگى خدواند و هنگام نماز، ذكر و دعا، نهايت خضوع، خشوع و حضور قلب داشت.

يك سال شب تا به صبح مشغول دعا، نماز و تلاوت قرآن بود براى اين كه شب قدر را درك كند و از چنين فيضى برخوردار گردد تا آن كه شب قدر را به نيكى درك نمود و مشاهده كرد كه چگونه فرشتگان و روح از آسمان نازل مى شوند و تا صبح مقدّرات و سرنوشت مردم را به زمين مى آورند.([46])

آية الله كرباسى فرزندانش را نيز تشويق به شركت در عبادات دسته جمعى مى نمود. مرحوم محدّث قمى مى گويد:

رساله اى ديدم كه در آن، دو اجازه از آن مرحوم براى پسرش، عالم جليل، آقا محمد كرباسى نوشته شده بود كه در آخر يكى از آن ها در حاشيه اش آمده بود:

اِعلام برادران دينى و اخلاّء ايمان ـ وفقهم الله تعالى لمرضاته ـ مى دارد كه به عالى جناب نور چشم مكرّم، قرة العين المعظم، آقا محمد ـ زيدتوفيقه ـ مواجهة گفتم راضى نيستم كه ترك جماعت كرده باشيد بلكه مبالغة گفتم يك نماز به غير جماعت كرده باشيد.([47])

ب: در عرصه هاى اجتماعى

گر چه آية الله كرباسى از لحاظ مقام فقهى و تسلّط به موازين شرعى و نيز رعايت حالات اخلاقى، به مقامات معنوى دست يافته بود امّا اين خصلتش هرگز سبب آن نگرديد كه گوشه انزوا برگزيند و به بهانه رياضت نفس و دورى از اغيار، نسبت به امور جامعه اى كه در آن مى زيست، بى تفاوت باشد و از برخورد با ناروايى ها و منكرات خاموش بماند. هنر مهمّش اين بود كه در جمع افراد عصر خويش مى زيست و در عين حال در صيانت از ارزش ها و عملى نمودن دستورهاى دينى، لحظه اى آرام نبود. و البته به لحاظ رعايت شئون تقوايى و مراتب اخلاصى كه داشت، بسيار احتياط مى كرد. در امر فتوا بى نهايت دقت مى كرد و آن چنان بر آداب شريعت محمدى و فرهنگ علوى مراقبت و مواظبت داشت كه كمتر مستحبى از مستحبات از او فوت مى گرديد ولى با اين حال، چنان مى زيست كه حتى همسايگانش تصوّر نمى نمودند با وارسته اى چون او و فرزانه اى مُذكّى همسايه اند. البته اين حالات با مقام علمى او كه اشتهارش را در اصفهان و شهرهاى ديگر فراهم ساخت، فرق مى كند. حكايات بسيارى از دقت و احتياط او در فتوا و عدم توجه به امور دنيوى و اعراض از امكانات رفاه طلبانه، در كتب تراجم و منابع تاريخى ذكر شده كه همه آن ها عظمت مقام روحانى و معنوى آن بزرگ مرد عرصه فقاهت و ديانت را به اثبات مى رساند.

از كثرت احتياط، رساله عمليه ننوشت و گفت: استخوان بدنم طاقت عذاب و مجازات عالم آخرت را ندارد، تا آن كه به اصرار ميرزاى قمى رساله اى نگاشت تا مردمى كه از او تقليد مى كنند، به آن مراجعه نمايند. هر مسئله اى كه از او سؤال مى كردند، جواب شفاهى نمى داد و به آن رساله مراجعه مى كرد.([48])

هنگامى كه يكى از اجناس به دلايلى، ارزشى بالاتر از قيمت متعارف و متداول مى يافت، به رغم آن كه توان تهيه آن را با همان قيمت گزاف داشت، از خريدش امتناع مى نمود و مصرف نمى كرد تا از اين رهگذر هم با گران فروشان مبارزه اى كرده باشد و هم با فقيران و افراد كم بضاعت همگام باشد. نسبت به دستگيرى از فقرا، توجّهى كامل و اهتمامى وافر داشت و به امور طلاب و شاگردان خويش مخصوصاً افراد نيازمند، به نحو احسن و با جدّيت رسيدگى و پيگيرى مى نمود و نسبت به رفع احتياجات آن ها اقدام مى كرد.

ج: مواعظ

آية الله كرباسى بر اين اعتقاد بود كه وعظ و خطابه از راه هاى مؤثر تربيت هاى دينى و اخلاقى آحاد جامعه است و اگر موارد انحراف وانحطاط و طرق نجات و هدايت بدين طريق گوشزد شود، تنبّه و بيدارى انسان ها را به دنبال مى آورد.

صفاى باطن و تهذيب نفس اين مرد خدا، نصايح او را چنان در دل مردم جاى مى داد كه گويى نقشى بر سنگ بود. از ديگر عوامل توفيق او در اين تلاش فرهنگى و تبليغى، آن بود كه به اوضاع روزگارى كه در آن مى زيست، بصيرت داشت و بر اين نكته هم واقف بود كه چگونه موعظه كند. قبل از اين كه با گفتار، راهنماى مردم و مرشد آنان باشد، با اعمال خود يك مربّى نمونه بود. خود نمونه بارزى از آن چه مى گفت به شمار مى رفت تا افرادى كه تحت تعليمات و تبليغات او قرار گرفته اند، در آيينه صاف و پاك وجودش نقايص و عيوب خود را مشاهده كنند و اصلاح شوند. نسبت به افرادى كه در ظلمت و تيرگى گام نهاده بودند، بى نهايت دلسوزى مى نمود. رسالت اين فقيه فرزانه در امر به معروف و نهى از منكر و اندرز و ارشاد مردم، با نرمى، ملايمت و عطوفت توأم بود و عقيده داشت پرخاشگرى هاى حساب نشده و غضب هايى كه انگيزه هاى مقدّس ندارند و نيز خشم بيهوده و از دست دادن شكيبايى در برخورد با مردم، مخاطبين را به لجاجت واداشته و از اطراف فرد ناصح پراكنده مى سازد البته در جايى كه شخصى مى خواست بر گناه و خلاف خويش اصرار ورزد و در ترويج منكر بكوشد، اغماض را روا نمى دانست و با شدت، صلابت و قاطعيت تمام در جهت محو باطل و زدودن غبارهاى خلاف و عصيان از جامعه اهتمام مىورزيد.

يكى از همسايگانش به لهو و لعب و ساز و طرب اشتغال داشت. آية الله كرباسى يكى از ملازمان خود را نزد وى فرستاد كه با ملاطفت به نامبرده بگويد از اين رفتار مذموم دست بردارد و عمل مزبور را ترك كند. آن شخص در جواب گفته بود به آقا بگويد اگر مى تواند مرا در غل و زنجير افكند. او هم اين موضوع را براى حاجى كرباسى مطرح كرد. آن بزرگوار به مسجد حكيم آمد و بعد از نماز به موعظه نمازگزاران پرداخت و طى دعايى عرض كرد:

«خدايا، من كه نجّارى و آهنگرى نمى دانم كه او را غل و زنجير نمايم!»

چون صفاى معنوى داشت دعايش مستجاب شد و در بدنِ آن فرد فرو رفته در مرداب و ضلالت و محروم از چشمه سعادت، بيمارى شديدى پيدا شد كه با ورم و عفونت توأم بود و همان شب موجب مرگ او شد.([49])

در شفاء الصدور از آن فقيه بزرگوار نقل كرده اند: وقتى يكى از افراد روضه خوان در محضر آن جناب بر فراز منبر، ماجراى كربلا را براى مردم گفت و حاجى احساس نمود در مضامينِ گفتارش مطالب غير واقع ديده مى شود وى را تذكر داد كه اگر مى خواهد تاريخ زندگى معصومين و وابستگان آن ها را مطرح كند، دقت نمايد و از ذكر نكات غير واقع و مطالب دور از شأن آن بزرگواران اجتناب نمايد.([50])

د: حمايت از علما

نقل كرده اند فردى كه به دانش خود مغرور شده بود، در سخنانى اظهار داشت: «در دين ملاّها نقصان وجود دارد.» اين سخن وقتى به گوش حاجى كرباسى رسيد، غيرتش به جوش آمد، دستور داد وى را احضار كنند وقتى آن فرد خاطى به حضور آية الله كرباسى آمد، خطاب به وى گفت:

«شنيده ام عباراتى نادرست و موهن بر زبان جارى نموده اى! اگر صحت دارد، مجازاتى سخت در پى خواهى داشت. چرا به گروهى انسان كه عمر خود را صرف كسب معارف دينى و نشر علوم قرآن و عترت نموده اند، چنين تهمتى مى زنى؟!»

آن فرد وقتى با صلابت و قاطعيت مرحوم كرباسى مواجه گرديد، به دروغ جواب داد: «مرا جنون ادوارى است و چنين كلامى را در حالت مذكور گفته ام.» و طبيبى را به شهادت طلبيد، آن طبيب هم وقتى ديد اين مرد بايد مجازات شود، براى نجاتش ديوانگى او را مورد تأييد قرار داد از اين جهت حاجى از مجازاتش درگذشت. اما براى آن كه عبرتى براى ديگران باشد و ديگر كسى اين جرأت را به خود راه ندهد كه گروهى را كه اسوه دين داران و پارسايان هستند، متهم به كاستى در ديانت كند، او را كه در منطقه مازندران اقامت داشت، به مدت يك سال به نجف آباد اصفهان تبعيد كرد كه با وساطت آية الله سيد محمدباقر شفتى از اين وضع رهايى يافت.([51])

اصولاً آية الله كرباسى نسبت به علماى دين و راويان حديث، علاقه اى منبعث از باورهاى مذهبى داشت و شدت اين اشتياق در حدّى بود كه وقتى در قم به زيارت بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام) مى آمد، به حوالى مسجد امام حسن عسكرى(عليه السلام) كه مى رسيد، از كنار رودخانه كفش از پاى بيرون مى آورد و با پاى برهنه به سوى صحن مطهر حركت مى كرد هنگامى كه از او پرسيدند: چرا با پاى برهنه راه مى رويد؟ در پاسخ فرمود:

«محدثان و راويان حديث خاندان عترت و طهارت در اين منطقه مدفون هستند و اينجا مزار آن بزرگان است و دوست ندارم با كفش بر مرقد پاكشان گام نهم.»([52])

از كارهاى ديگرى كه قدرشناسى وى را نسبت به علماى سلف تأييد مى كند، باز سازى مرقد صاحب بن عبّاد است. وى در معطوف ساختن توجه مردم به مقام و مرقد اين عالم فاضل و وزير شيعى، فعاليت زيادى نمود و بر اين امر مداومت ورزيد.([53]) مسجدى كه آية الله كرباسى در آن به تدريس و وعظ مشغول گشت، از آثار صاحب بن عبّاد به شمار مى رفت. و بدن نام برده در محله باب دريه، كه به نام باب طوقچى و گاه ميدان كهنه خوانده مى شود، به خاك سپرده شده است و آرامگاهش اكنون آباد بوده و به صورت حسينيه اى درآمده كه عزاداران حسينى در آن به نوحه سرايى مى پردازند.([54]) و اين همه، به دليل تلاش هاى تبليغى آية الله كرباسى است.

احساس فروتنى در برابر آقا سيد محمدباقر حجة الاسلام (سيد شفتى) نمونه اى ديگر از احترام اين فقيه براى مشاهير شيعه و علماى اسلامى است و اين تواضع و مقدم داشتن سيد شفتى بر خود، در حالى بود كه آية الله كرباسى مرجعى نامدار و فقيهى عالى مقام بود و شهرت علمى اش در جهان تشيّع پيچيده بود.([55])

آية الله كرباسى در پذيرش شهادت افراد دقت زيادى داشت از باب نمونه نقل كرده اند: شخصى خدمت ايشان براى موضوعى گواهى داد. آن جناب پرسيد: شغل تو چيست؟ گفت: غسّال هستم. پس آداب و احكام غسل دادن و امورى را كه دانستن آن ها براى وى لازم بود، از اين شخص پرسيد و او هم جواب داد غسّال كه از موشكافى هاى آية الله كرباسى شگفت زده شده بود، خطاب به وى عرض كرد:

«ما بعد از آن كه شخص متوفا را دفن مى كنيم، در گوشش مى گوييم خوشا به سعادت تو كه از دنيا رفتى و براى اداى شهادت، خدمت حاجى كرباسى نرسيدى!»([56])

اوضاع اجتماعى و سياسى

قرن سيزدهم هجرى به دليل وجود كاروانى از فقيهان و چشمه هاى جوشان معارف قرآنى و روايى، براى مشتاقان ديانت اميدوار كننده و نويد بخش بود زيرا در نيمه اوّل اين قرن بزرگانى چون: سيد محمد مجاهد، حاج ملا على نورى، حجة الاسلام سيد محمدباقر شفتى، آقا سيد صدرالدين عاملى و ده ها عالم بزرگوار ديگر به تدريس و تعليم شاگردان، تأليف آثارى ارزشمند، اصلاح جامعه و حاكميت ارزش ها اهتمام مىورزيدند اما از ديدگاهى ديگر، جامعه ايران، وضع نگران كننده و آشفته اى داشت و به رغم اين همه تلاش علمى و فرهنگى، مردمان اين دوران روزگار مرارت بارى را سپرى مى كردند و مشاهده و درك چنين اوضاع تأسف بارى براى انسان هاى وارسته و فقيهان فاضلى چون آية الله كرباسى با تألّم خاطر و ناراحتى توأم بود.

با كشته شدن آغا محمدخان قاجار در 21 ذيحجه سال 1211 هـ .ق. فتحعلى شاه بر اريكه قدرت نشست و مدت سى و هفت سال در موقعيتى بسيار حسّاس و با سياستى ناقص و نسنجيده بر ايران حكومت كرد. روى آوردن به عيّاشى و ارضاى اميال و هوس هاى ملوكانه، هدف اصلى او در زندگى شاهانه بود.([57])اختلافات داخلى از يك سو و رقابت بسيار سختى كه ميان دولت هاى بزرگ جهان براى استعمار و غارت ايران به وجود آمده بود، از سوى ديگر، بر وخامت اوضاع مى افزود.

آية الله كرباسى متوجه اين واقعيت تلخ بود كه ايران بر اثر بى كفايتى و سستى دربار و اختلاف شاهزادگان و واليان نواحى مختلف كشور و به دليل موقعيت سياسى و جغرافيايى، به پهنه سياست بازى جهانى كشيده شده و گرفتار افزون طلبى استعمارگران شده است.

دولت روس پس از جنگ هاى خونينى كه براى غارت ايران به اين سرزمين تحميل نمود و قرارداد ننگين «تركمانچاى» را براى تصاحب بخش هايى از اين كشور وضع كرد. براى اجراى برخى مفاد آن، فردى به نام «گريبايدوف» را به عنوان وزير مختار خود به ايران فرستاد. او از درِ تَفَرعُن و كم خردى وارد شده و رفتارهاى ناگوارى از خود بروز داد كه خشم و تنفر عموم ملت ايران به رهبرى علما را به دنبال داشت. او براى استرداد اسيران و دريافت غرامت، برخورد تحقيرآميزى با ايرانيان داشت به همين دليل و براى جلوگيرى از ادامه دستگيرى زنان مسلمان كه قبل از جنگ روسيه و ايران به اين سرزمين آمده بودند، و به همسرى ايرانيان درآمده و صاحب اولاد بودند و به بهانه استرداد اسيران، مردم مسلمان تهران ـ در روز ششم شعبان سال 1244 هـ .ق. به رهبرى ميرزا مسيح مجتهد استرآبادى ـ قيام كردند كه به دليل عناد و لجاجت گريبايدوف بين مردم و افراد سفارت روس درگيرى خونينى روى داد و طى آن، هشتاد نفر از اهالى تهران و سى و هشت نفر از روس ها كشته شدند.([58])

دستگاه حكومت قاجار طبق درخواست روسيه و براى تأمين رضايت اين ابرقدرت، مجبور گرديد رهبر اين قيام، يعنى ميرزا مسيح را از تهران اخراج نمايد ولى علما از جمله آية الله كرباسى و سيد شفتى اجازه ندادند تا اين كار صورت گيرد و چنين تصميمى توفان خشم مردم تهران را برانگيخت وقتى مزدوران قاجار با اعتراض علما و اهالى تهران و مردمان ساير نقاط ـ كه مقلد ميرزا مسيح بودند ـ مواجه شدند حملات وحشيانه اى را براى سركوبى اين مخالفت ها شروع كردند. سرانجام با مداخله حاج محمدابراهيم كرباسى و براى جلوگيرى از خونريزى، حاج ميرزا مسيح مجتهد از تهران راهى عتبات گرديد و بدين گونه، آية الله كرباسى از قتل عام مردم توسط دربار قاجار ممانعت به عمل آورد.([59])

غيرت در امور دينى، اهتمام در دفع بدعت ها و جلوگيرى از اهانت به شريعت اسلامى، از جمله خصلت هاى كرباسى بود.

در ابتداى سلطنت محمدعلى شاه قاجار و تحت چتر عوامل حكومتى، گروهى از صوفيان اقتدارى به دست آوردند و بازارشان رونق گرفت. بيم آن مى رفت كه آنان با بدعت هايى مردم را فريب دهند. آية الله كرباسى از اين روند آفت زا نگران شد، به همين دليل به اتفاق گروهى از علما به سمت تهران حركت كرد و در طول مسير براى جلوگيرى از اتلاف وقت، با همراهان به بحث هاى علمى مشغول بود زيرا آن مرحوم فراگيرى دانش دينى را امرى واجب مى دانست.

كاروان فضيلت به منزل عالم جليل القدر مرحوم آقا شيخ محمدرضا فرزند مولا محمدبن عاشور كرمانشاهى تهرانى (متوفاى 1277هـ .ق.) وارد گرديد كه خانه اش محلّ رفت و آمد دانشمندان و خود، ملجاء عام و خاص به شمار مى رفت.([60]) پس از چند روز كه از ديد و بازديد علما و زيارت كسبه و اهالى تهران از مجتهدان و عالمان سپرى گشت، محمدعلى شاه به ديدار حاجى كرباسى آمد. جالب آن كه اقتدار و صلابت معنوى آن فقيه در حدّى بود كه بايد شاه به ديدنش بيايد نه آن كه او به مركز حكومت برود. حاجى كرباسى پس از اندكى گفت و گو خطاب به شاه فرمود: «بيش از اين، موجبات دلتنگى اهل بيت(عليهم السلام) را فراهم نكن.» شاه گفت: «مگر چه كرده ام؟» آية الله كرباسى فرمود:

«جرئت دادن به طايفه اى از صوفيه، موجبات ناراحتى گروهى از علما را فراهم كرده و مراجع تقليد و آيات مكرّم از ادامه اين روند و گسترش بدعت مزبور كه مخالف طريق خاندان عصمت و طهارت است به خصوص آية الله شفتى به شدت خشمگين شده اند و من فرياد اعتراض خود و آنان را به اطلاعتان مى رسانم تا از گسترش چنين تفكر موهومى جلوگيرى كنيد، روا نباشد كه بيش از اين، موجبات آزردگى خاطر عالمان را فراهم سازيد!.»

محمدعلى شاه قول داد تا از اين حركت انحرافى جلوگيرى كند.([61])

يكى از وقايع تاريخ عصر آية الله كرباسى، قيام مردم اصفهان در سال 1255 هـ .ق. عليه حاكم جابر و ظالم اين شهر يعنى خسروخان گُرجى است. روشنگرى هاى سيد حجة الاسلام شفتى و مرحوم كرباسى در شكل گيرى قيام مؤثر بود. محمدعلى شاه از اين حركت ترسيده بود و بيم آن را داشت كه امواج قيام مردم اصفهان به تهران سرايت كند، شخصاً در 22 ذيحجه اين سال با قشون قابل توجهى وارد اصفهان گرديد و طى اقامت در اين شهر، قشون وى عده اى را كشتند، گروهى را راهى زندان نموده و چند نفر را به تهران انتقال دادند. سپس محمدعلى شاه حكومت اصفهان را به معتمدالدوله گرجى داد و در رجب سال 1256 هـ .ق. به تهران بازگشت. البته قصد داشت، سيد شفتى و دوست او يعنى آية الله كرباسى را بازداشت نمايد كه هيبت معنوى و نفوذ اجتماعى اين دو بزرگوار وى را از انجام اين كار منصرف نمود.([62])

نقل كرده اند: آية الله كرباسى خانه خويش و برخى از شاگردان خود را به نام اين كه منزل خود اوست، «بَست» قرار داده بود و هر كس از سوى عوامل حكومتى و ديگر زورگويان مورد تعدى قرار مى گرفت، در همان لحظه به يكى از اين خانه ها پناه مى برد. حاكم وقت اصفهان به وى پيغام داد: «خواهش مى كنم معيّن بفرماييد كه بَستِ شما از كجا تا كجاست و تا كى ادامه خواهد داشت؟ زيرا دست و بال مأموران ما به كلى بسته شده است.» آية الله كرباسى در جوابش گفته بود:

«بَست من نيست، به امام زمان (عج) تعلق دارد و از نظر مكانى، مشرق و مغرب را در برمى گيرد و به لحاظ زمانى، تا روز قيامت ادامه دارد و تا ستم تو و كارگزارانت هست، اين بست هم توسط من و علماى پس از من وجود دارد.»([63])

نماز باران

يك سال به دليل كاهش نزولات جوّى، خشكسالى و قحطى، مردم نگران و دست اندركاران و كارگزاران اين ناحيه، دچار استيصال و درماندگى شدند. حاكم وقت ـ منوچهر خان معتمدالدوله ـ خدمت آية الله كرباسى آمد و عرض كرد:

«مردم تقاضاى عاجزانه دارند كه شما براى انجام نماز و دعاى باران به بيرون شهر برويد.»

آن فقيه زاهد كه سنين كهنسالى و سالخوردگى خود را سپرى مى كرد، گفت:

«من پيرم و ناتوان و قوت رفتن را ندارم.»

وى گفت:

«تختى روان برايتان مى فرستم كه در آن نشسته و به مكان مورد نظر براى دعاى باران برويد.»

مرحوم كرباسى در جواب او فرمود:

«آخر با تخت غصبى، آن هم اهدايى از سوى عامل ستم به دعاى باران رفتن و تقاضاى نزول رحمت كردن، چه مناسبتى دارد و آيا خداوند با چنين وضعى دعاى ما را مستجاب مى كند؟!.»

يكى از فرزندان حاجى عرض كرد:

«خودمان با همكارى مردم تختى از چوب برايتان مى سازيم.»

نجارى پذيرفت كه آن وسيله را بسازد. در شهر اعلان نمودند كه از روز شنبه همه مردم روزه بگيرند تا روز دوشنبه با حال روزه به همراه حاجى كرباسى براى دعاى باران حاضر شوند. مردم روزه دار در موعد مقرر در حوالى محلّ اقامت آن مجتهد عارف، اجتماع كردند و حاجى را كه بيمار و ناتوان و بسيار سالخورده بود، با تختى به سوى تخت فولاد آورند گروهى از ارامنه جلفاى اصفهان نيز صف كشيدند و كتاب آسمانى خود ـ انجيل ـ را گشودند. يهوديان اصفهان نيز با تورات در آن مكان حاضر شدند. آية الله كرباسى مشاهده كرد در يك سو، ارامنه و در طرف ديگر، يهوديان صف كشيده اند. پس سر خويش را برهنه نمود و به جانب آسمان نگريست و عرض نمود:

«خدايا! محمدابراهيم محاسنش را براى نشر اسلام سپيد كرده است امروز مرا نزد پيروان مذاهب ديگر شرمسار مفرما!.»

ناگهان ابرى متراكم، آسمان اصفهان را فراگرفت و ساعتى بعد، ريزش باران به طور مداوم آغاز گرديد و بدين گونه مردم از عوارض كاهش منابع آب و خشكسالى نجات يافتند.([64])

بازماندگان

آية الله كرباسى از همسر اوّل خود صاحب پنج فرزند و از همسر دومش يك پسر و دو دختر و در مجموع، هشت فرزند داشت:

1. آقا محمدمهدى كرباسى وى حتى در زمان پدرش از معاريف به شمار مى رفته و امامت مسجد حكيم اصفهان نيز با او بوده است مرجع فتوا و تقوا بوده و حوزه درسى داشته و عده اى از بزرگان از جمله حاج مير سيد على بروجردى طباطبايى در خدمتش تلمّذ نموده و يا از او اجازه گرفته اند. صداقت، اخلاص و عبادت وى همچون پدرش بين خاص و عام مشهور و در كتب تراجم مضبوط مى باشد و او اين حالات را از شدت مراقبت و مواظبت در انجام آداب شرعى و عدم توجه به امور دنيايى به دست آورده است.

وى در خدمت پدر بزرگوارش، سيد حجة الاسلام شفتى، حاج محمدجعفر بن محمدصادق لنگرودى اصفهانى (متوفاى 1260 هـ .ق.) و جمعى ديگر تحصيل نموده و از پدرش و سيد شفتى، اجازه روايت و اجتهاد داشته و علاوه بر شاگردى نزد سيد حجة الاسلام (شفتى) داماد آن مرحوم نيز بوده است.

برخى از آثارش عبارتند از: شرح تصريف، شرح تهذيب، شرح روضة البهيّه، شرح طهارت از كتاب لمعه، ضياء العوالم در فقه، عيون الاصول، مشارق الاصول، معراج الشريعه (فقه استدلالى و در شرح منهاج الهداية پدرش)، منهاج السداد در شرح ارشاد، نور العيون در فقه، هداية الطالبين (رساله عمليه ايشان تأليف شده در سال 1261 هـ .ق.) است. نامبرده در شب شنبه چهارم جمادى الاول سال 1278 بر اثر سكته وفات يافت و در جوار پدرش دفن شد.([65])

فرزندان وى نيز اهل فضل بوده اند از جمله: حاج ميرزا عبدالجواد كرباسى، شيخ ميرزا ابوالقاسم كرباسى، معروف به «شيخ العراقين»، شيخ محمدحسين كرباسى (مدفون در مشهد به سال 1340 هـ .ق.) كه داماد صاحب جواهر مى باشد.([66]) در ضمن آقا محمدمهدى كرباسى را در برخى منابع به عنوان داماد ميرزاى قمى هم معرفى كرده اند([67]) و شايد همسر دومى اختيار نموده است.

2. حاج آقا محمد كرباسى: وى از علما و مشاهير اواخر قرن سيزدهم كه در سال 1292هـ .ق. فوت نموده است. حاج شيخ محمد كرباسى فرزند ميرزا محمدتقى فرزند حاج آقا محمد كرباسى از شاگردان ميرزا مهدى اصفهانى و حاج شيخ مرتضى آشتيانى است كه روز يك شنبه 25 شوال 1365 در مشهد مقدس رحلت نمود و در جوار بارگاه حضرت رضا(عليه السلام)دفن گرديد.([68])

3. شيخ محمد جعفر يا شيخ جعفر: ايشان در 14 رمضان المبارك سال 1219 هـ .ق. به دنيا آمد و نزد پدر و ديگران تلمذ نمود و در روز جمعه 26 محرم الحرام سال 1292 هـ .ق. رحلت يافت و در جوار پدر دفن گرديد. از آثار نامبرده رساله مبسوطى در حدود، رساله اى در ديات به نام تحفة الجعفريّه، رساله اى در شرح حال پدر خود مى باشد. آن مرحوم داراى چهار فرزند به شرح ذيل بوده است: شيخ ابوتراب كرباسى كه در عتبات به درس آخوند خراسانى و حاج ميرزا حسين بن حاج ميرزا خليل تهرانى حاضر مى شد ـ كه در سال 1337هـ .ق. در نجف اشرف وفات يافت و در آن مكان مقدس دفن شد ـ حواشى بر كفاية، رسائلى در فقه و السعة و الرزق از آثار اوست شيخ محمدحسن متوفاى 1314هـ .ق. در اصفهان شيخ محمدحسين متوفاى 1321 هـ .ق. در همين شهر و حاج شيخ موسى (1358 ـ 1289 هـ .ق.) از علما و بزرگان اصفهان.([69])

4. حاج ميرزا محمدرضا: وى از علماى متنفّذ و از رؤساى امور دينى اصفهان بوده است و متولد شب 14 رمضان المبارك سال 1219 و متوفاى در 14 شعبان المعظم 1284 هـ .ق. در خدمت پدرش و سيد شفتى و جمعى ديگر از معاريف اصفهان تحصيل نمود.([70]) از فرزندان وى، حاج ميرزا عبدالرحيم كرباسى و فخرالدين كرباسى را مى توان نام برد. حاج ميرزا رضا كرباسى فرزند عبدالرحيم كرباسى در شب 25 ذيقعده 1295 هـ .ق. در اصفهان به دنيا آمد و در شب 4 شوال 1383هـ .ق. در مشهد مقدس وفات يافت و در آن جا دفن گرديد. وى در اصفهان، تهران و نجف سال ها نزد علماى عصر تحصيل نمود و مدت ها در اصفهان به ترويج دين و نشر احكام و احياى مساجد مخروبه مبادرت نمود. در مدرسه صدر اصفهان تدريس مى نمود و جمعى از اهل فضل از محضرش استفاده مى كردند. «انيس الليل» در شرح دعاى كميل، ايقاضات الاصول، دعوت الحسينيه، راهنماى دين يا دستور تبليغ، مقامات العارفين، مكيال اليقين در اصول دين و هداية السالكين لعموم المؤمنين از آثار اوست. پروفسور عبدالجواد فلاطورى از شاگردان وى به شمار مى رود و آية الله مسلم ملكوتى نيز در نجف از كلاس درس وى بهره مند بوده است.([71])

حاج فخرالدين كرباسى (1407 ـ 1303هـ .ق)، فرزند ديگر حاج ميرزا محمدرضا كرباسى، در تحصيل علوم اسلامى و دانش جديد رنج ها برد و در زمره فضلا و ادباى اصفهان درآمد. در مسجدى كه اقامه جماعت مى نمود، مردم را موعظه مى كرد و در تكميل معارف دينى و تهذيب اخلاق به آنان، در انديشه و عمل، درس ها آموخت.([72])

5. آقا نورالله: كه چندان اهل علم نبوده و زندگى معمولى داشته است.([73])

6. ميرزا ابوالمعالى: وى كوچك ترين فرزند آية الله كرباسى مى باشد. او در شعبان سال 1247 هـ .ق. در اصفهان ديده به جهان گشود از ابتدا تحت تعليم و تربيت سيد محمد شهشهانى قرار گرفت و آن گاه به خدمت سيد حسن مدرّس رسيد و از محضرش استفاده نمود. به رغم مشكلات گوناگون، به دليل اهتمام در امور تحصيل و استعداد ذاتى و نيت پاكى كه داشت، به مقامات عالى رسيد و در زمره دانشمندان زاهد و پارسا درآمد. ملا عبدالكريم گزى (متوفاى 1339 هـ .ق) مى گويد:

«مجلس آن مرحوم مصداق حديث حواريين و حضرت عيسى(عليه السلام) بود كه عرض كردند: با كه مجالست كنيم فرمود: ]با[ كسى كه ديدارش شما را به ياد خدا اندازد.»

مرحوم ميرزا ابوالمعالى دانشمندى محقق بود و در مسايل فقهى و اصولى بسيار دقيق و فكور و در علم رجال و علم اصول تبحّر داشت. تأليفات او در فقه و اصول و رجال متعدد است كه به تعدادى از آن ها اشاره مى شود: بشارات در اصول فقه (در سه جلد)، رساله حجيت ظنّ مطلق، رساله بقاء موضوع در استصحاب، رساله تعارض استصحاب، رساله بقاء بر تقليد، شرح كفاية سبزوارى، و رساله ها و حواشى هاى ديگر در شرح حال عالمان و مسايل فقهى و اصولى.

از شاگردان او مى توان آية الله العظمى سيد حسين بروجردى، آية الله سيد محمدباقر درچه اى، آية الله نايينى، آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى، حاج ميرزا محمدحسين مدرس كهنگى و حاج شيخ محمدحسن طالقانى را نام برد.

رحلت او را در روز چهارشنبه 27 صفر 1315هـ .ق. نوشته اند، پيكرش در تخت فولاد اصفهان در تكيه اى كه هم اكنون به تكيه «ميرزا ابوالمعالى» معروف است دفن گرديد.([74])

جمال الدين كرباسى فرزند ابوالمعالى است وى در اصفهان نزد پدرش و ديگران و در نجف خدمت آخوند خراسانى تلمّذ نمود و در مدت عمر، لحظه اى از تأليف و تدريس و عبادت غافل نبود. در مسجد جوجى اصفهان اقامه جماعت مى كرد. تلخيص الهيئة در مهمات مسايل هيأت قديم و معرفت تقويم و اسطرلاب از آثار اوست. جمال الدين كرباسى بزرگ تر از برادر خود ميرزا ابوالهدى بوده است و در 17 رمضان المبارك 1350 هـ .ق. رحلت يافت و جنب مقبره پدرش دفن گرديد.([75])

حاج ميرزا ابوالهدى كرباسى ملقب به كمال الدين فرزند ديگر علامه ابوالمعالى كرباسى است. وى در اصفهان متولد و عمده تحصيلات خود را نزد پدرش انجام داد و در نجف محضر آية الله سيد محمدكاظم يزدى و آخوند خراسانى را درك كرد. اين فقيه اصولى و محقق اديب در علوم اسلامى از جمله رجال و درايه استاد بود و در منزلش اين دروس را تدريس مى نمود و كتاب «سماء المقال» خود را مورد بحث و تحقيق قرار مى داد. نامبرده از نظر فضل و تقوا در ميان مردم اصفهان شهرت بسزايى داشت. البدر التمام (در احوال جد و پدرش)، سماء المقال فى تحقيق علم الرجال (كه تأليف آن سى سال به درازا كشيده)، حاشيه بر تمام مطالب كفاية الاصول، الدّرّ الثمين، الفوائد الرّجاليّه (مشتمل بر سى فايده در رجال و درايه) و... از آثار او است.

در روز سه شنبه 27 ربيع الثانى 1356هـ .ق. در اصفهان رحلت يافت و در تخت فولاد، مجاور قبر پدرش دفن گرديد.([76])

يكى از دختران آية الله محمدابراهيم كرباسى به عقد ازدواج حاج ميرزا خليل سدهى درآمد كه از سادات علما و امام جمعه سِده بوده است و ديگرى، همسر حاج ميرزا عبدالجواد نورى مى باشد. عبدالجواد نورى از شاگردان سيد محمد شهشهانى و از علماى معروف اصفهان بوده است كه تأليفاتى در طهارت، صلاة، نكاح و تجارت و رساله اى در فضيلت نماز شب دارد. رحلت او در سال 1323 هـ .ق. در اصفهان اتفاق افتاد و در تكيه «بابا ركن الدين» در طرف راست گنبد دفن گرديد.([77])

حاج ملا محمد نايينى معروف به فاضل نايينى (متوفاى 1263 هـ .ق.) شوهر خواهر آية الله كرباسى است.([78])

رحلت و محلّ دفن

آية الله محمدابراهيم كرباسى پس از مدت هشتاد و يك سال و نوزده روز عمر با بركت، در شب پنج شنبه هشتم ماه جمادى الاولى 1261هـ .ق.([79]) مطابق 1224 هـ .ش. رحلت نمود و پيكر مطهرش پس از غسل و كفن و مراسم تشييع باشكوه در برابر مسجد حكيم اصفهان ـ درى كه به سوى بازار رنگرزان و ميدان امام خمينى كنونى اصفهان گشوده مى شود ـ دفن گرديد و اينك مرقدش در ميان بقعه اى مخصوص در وسط سنگ مرمرى بلند واقع شده است. اين بقعه به طرز هنرمندانه اى گچ بُرى شده كه ميان آن، مرقد آية الله كرباسى است و قبور برخى از اولاد و احفادش نيز در آنجاست و هم اكنون مزارى معروف و زيارتگاه مردم است. زمين اين مكان را سيد شفتى در زمان حيات آية الله كرباسى خريدارى نمود و به وى واگذار كرد.

[1]. تحفة الاحباب، محدث قمى، ص 428 تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير، سيد مصلح الدين مهدوى، ج 1، ص 43.

[2]. ريحانة الادب، ج 5، ص 46 دائرة المعارف فارسى، دكتر مصاحب، ذيل كرباسى.

[3]. جغرافياى كامل ايران، ج 1، ص 634.

[4]. منتخب التواريخ، ص 641. «اين مدرسه بين مدرسه نواب و حرم مقدس رضوى قرار داشت كه اكنون در طرح توسعه حرم مطهر خراب شده است.»

[5]. طبقات اعلام الشيعه، ج 6، ص 176.

[6]. معارف الرجال، ج 2، ص 190.

[7]. طبقات اعلام الشيعه، ج 6، ص 176.

[8]. مكارم الآثار، معلم حبيبآبادى، ج 5، ص 1643.

[9]. اصفهان، دكتر هنرفر، ص 222 و 221.

[10]. آشناى حق، ص 47 و 46.

[11]. مكارم الآثار، ج 3، ص 623 و 622 تاريخ حكما و عرفا متاخر صدرالمتألهين، منوچهر صادقى سُها، ص 33 و 183.

[12]. تجربة الاحرار و تسلية الابرار، عبدالرزاق بيك دنبلى، ص 160 طرائق الحق، ج 3، ص 115.

[13]. روضات الجنات، ج 7، ص 107 و 183.

[14]. تذكرة العلماء، محمد بن سليمان تنكابنى، ص 216 قصص العلما، ص 117.

[15]. الكرام البرره، ج 1، ص 15.

[16]. كاروان علم و عرفان، از نگارنده، ج 1، ص 90.

[17]. وحيد بهبهانى، على دوانى، ص 159.

[18]. تاريخ علمى و اجتماعى...، ج 1، ص 62.

[19]. قصص العلماء، ص 121 ـ 119.

[20]. تاريخ اردستان، رفيعى مهرآبادى، ص 170.

[21]. هدية الاحباب، ص 247، مجله پاسدار اسلام، مقاله اسوه و وارستگى، ش 187.

[22]. فوائد الرضويه، ص 669 ميرزاى قمى احياگر علم اصول، محمدحسين عرفانى، ص 16 و 46 ستارگان حرم، ج 1، ص 85.

[23]. قصص العلماء، ص 120 ملا مهدى نراقى منادى اخلاق، عبدالرحيم اباذرى، ص 42.

[24]. رسايل حكيم سبزوارى، مقدمه جلالالدين آشتيانى.

[25]. تذكرة العلماء، ص 217 و 216 قصص العلماء، ص122 ـ 117.

[26]. الذريعه، ج 15، ص 82 و 81 مكارم الآثار، ج 7، ص2406.

[27]. روضات الجنات، ص 127 الكنى و الالقاب، ج 2، ص 346.

[28]. بهارستان، مرحوم آيتى، ص 32 الكرام البرره، ص443 تذكرة القبور، سيّد مصلحالدين مهدوى، ص 308.

[29]. متن اين اجازه در كتاب رياض الابرار، آيةالله روضاتى درج شده است.

[30]. الكرام البرره، ج 1، ص 316 و 315.

[31]. كاروان علم و عرفان، ج 1، ص 111.

[32]. قصص العلماء، ص 119 دائرة المعارف فارسى ذيل كرباسى.

[33]. الذريعه، ج 1، ص 521 دليل المخطوطات، سيد احمد حسينى، ص 91.

[34]. تذكرة القبور، ص 48 الذريعه، ج 24، ص 91 و 90 كاروان علم و عرفان، ج 1، ص 110.

[35]. از دستنويس آقاى محمدحسن رجايى زفرهاى.

[36]. الذريعه، ج 22، ص 180 دليل المخطوطات، جزء اول، ص 165 قصص العلما، ص 119.

[37]. نجوم السماء، ميرزا محمد كشميرى، ج 1، ص 68.

[38]. الذريعه، ج 23، ص 180.

[39]. تذكرة القبور، ص 48 الذريعه، ج 12، ص 241.

[40]. دليل المخطوطات، جزء اول، ص 23.

[41]. الذريعه، ج 14، ص 237.

[42]. همان، ج 2، ص 507 الاعلام، زركلى، ج 6، ص195.

[43]. تذكرة العلماء، ص 216.

[44]. قصص العلماء، ص 117.

[45]. هدية الاحباب، ص 247 الكنى و الالقاب، ج 3، ص109.

[46]. فوائد الرضويه، ص 11 تذكرة العلماء، ص 216 كاروان علم و عرفان، ج 1، ص 98.

[47]. فوائد الرضويه، ص 11.

[48]. ريحانة الادب، ج 5، ص 43 تذكرة القبور، ص 48 و 47.

[49]. كاروان علم و عرفان، ج 1، ص 96.

[50]. همان.

[51]. گناهانى كه شايع شده است، سيد جواد اميرى اراكى، ص 80 و 79.

[52]. حضرت معصومه و شهر قم، محمد حكيمى، ص35.

[53]. منتخب التواريخ، ص 677.

[54]. صاحب بن عباد وزير دينپرور، سعيد بابايى (حائرى)، ص 195.

[55]. بيان المفاخر، مهدوى، ج 1، ص 216.

[56]. منتخب التواريخ، ص 677.

[57]. تاريخ اجتماعى و سياسى ايران در دوره معاصر، سعيد نفيسى، ج 1، ص 74 سفرنامه بارون فيودور كُرُوف، ص 145.

[58]. ر.ك: ميرزا مسيح مجتهد و فتواى شرف، از نگارنده.

[59]. تاريخ ايران زمين، دكتر محمدجواد مشكور، ص339.

[60]. الكرام البرره، ج 2، ص 654.

[61]. البدر التمام، حاج ميرزا ابوالمهدى كرباسى، ص 13.

[62]. تاريخ اصفهان و رى، جابرى انصارى بيان المفاخر، ج 1، ص 183 ـ 180.

[63]. حماسه كوير، محمدابراهيم باستانى پاريزى، ج 1، ص 122، پاورقى.

[64]. جامع النورين، ملا اسماعيل سبزوارى، ص 333 كاروان علم و عرفان، ج 1، ص 109 و 108.

[65]. نجوم السماء، ج 1، ص 324 و 417 مكارم الآثار، ج 6، ص 2197 اعيان الشيعه، ج 10، ص 64.

[66]. رجال اصفهان، ص 235 ماضى النجف و حاضرها، ج 3، ص 237.

[67]. تاريخ قم، محمدحسين ناصرالشريعه، ص 221.

[68]. تذكرة القبور، ص 186 و 477 رجال اصفهان، ص 160.

[69]. رجال اصفهان، ص 162، نقباء البشر، ج 1، ص 308.

[70]. بيان المفاخر، ج 1، ص 317.

[71]. تذكرة القبور، ص 331 مصاحبههاى سال اوّل كيهان فرهنگى، ص 26.

[72]. تذكره شعراى معاصر اصفهان.

[73]. مكارم الآثار، ج 5، ص 1645.

[74]. اعيان الشيعه، ج 2، ص 433 معجم المؤلفين، ج 12، ص 303.

[75]. تذكرة القبور، ص 108 رجال اصفهان، ص 198.

[76]. رجال اصفهان، ج 1، ص 209 ـ 207 تذكرة القبور، ص 107 ـ 106.

[77]. رجال اصفهان، ص 169 تذكرة القبور، ص 206.

[78]. فوائد الرضويه، ص 678.

[79]. البدر التمام، ص 16 و نيز مكارم الاثار، ح 5، ص 1644 ضمناً اين كه تاريخ رحلت او را 1262 هـ .ق. نوشتهاند غلط است.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا