Menu

منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-على عليزاده مهرانى سخن نخست

به گواه تاريخ، انديشه هاى بزرگ همواره در هاله اى از غربت به سر برده اند و بر قله بلند تنهايى جاى گرفته، در افق بالايى بر انسانها تابيده اند. به همين سبب وجودشان ناشناخته مانده است و هنگامى مردم به مقام و منزلت آنان پى برده اند كه رخت از اين سرا بركشيده و به عالم بالا پيوسته اند و آن هم در اثر محروم ماندن از تابش شخصيت خورشيد گونه شان بوده است ولى پس از كوچيدن از دير دنيا، حياتى جاودانه يافته اند. اين نوشتار نگاهى است به مردى از همين قبيله.

نويد سپيده

ساحل زاينده رود گويى انتظار سحرى خجـسته را داشت و اين بار سرنوشت چنين بـود كه پيـوندى ميان صبـح و ساحل سـعادت پديـد آورد.

اين مولود را «محمّد» نام نهادند و ستون حياتش را با اذان و اقامه بر پا داشتند.

رود با آهنگى آرام و دلكش از ميان شهر مى گذشت و سر در بستر بيابان مى گذاشت و جويبارهايش ترانه و ترنم سرداده و درختانِ سبز كنارش نجوا كنان سر بر دوش هم نهاده بودند و باد ملايمى كه از لابه لاى درختان مى گذشت، سرود سرور را زمزمه مى كرد.

آن روز (دوم آبان 1307 ش.) در محله لومبان اصفهان، در خانـه ساده اى كه با نـور آيات منـور و با عطر احاديث معطر بود، نوزادى چشم به پهنه گيتى گشود كه مادر سالها در انتظارش بود([1]) و نويد اين سحر خجسته را كه آغازگر صبحى اميد آفرين بود، به او داده بودند.

پدر و مادر

پدرش از روحانيان اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان بود و به كارهاى مذهبى مردم مى پرداخت و براى تبليغ و رسيدگى به مسائل شرعى، به روستاهاى اطراف اصفهان مى رفت و به فعاليت دينى، سخنرانى و بيان احكام مشغول بود و نماز جماعت اقامه مى كرد و مشكلات آنان را برطرف مى ساخت.

مادرش نيز زنى پاكدامن و پرهيزكار بود و در انجام احكام شرعى و آداب اسلامى دقت نظر داشت. اين بانوى محـترم دخـتر حضرت آيـة الله حاج مير محمد صادق خاتون آبادى است. ايشـان از مـراجع بـزرگوار و محـققان صـاحب نام بود.

آغاز تحصيل

كودكى چهار ساله بود اما با همسالان خود تفاوت داشت. اخلاق نيك او حكايت از آينده درخشانش مى كرد. ايشان تحصيلات را در چهار سالگى در مكتب خانه اى آغاز نمود. خيلى سريع خواندن و نوشتن و روخوانى قرآن را فرا گرفت. تا اينكه بعدها به دبستان دولتى رفت و هنگامى كه امتحان ورودى از او گرفتند گفتند بايد به كلاس ششم برود ولى از نظر ما نمى تواند. بنابراين او را براى كلاس چهارم پذيرفتند. پس از آنكه تحصيلات دبستانى را به پايان رساند، در امتحان ششم ابتدايى شهر، نفر دوم شد. سپس به دبيرستان سعدى رفت و سال اول و دوم را در دبيرستان گذراند([2]).

بر بال عشق

در 14 سالگى (1321 ش.) تحصيلات دبيرستان را نيمه تمام مى گذارد و به يكباره مسير زندگى اش عوض مى شود و شوقى براى حضور در حوزه نور احساس مى كند و به جرگه حوزويان در مى آيد تا با استفاده از فضاى معنوى اين پايگاه پاك، راه سعادت را در پيش گيرد و با مناجاتهاى شبانه خويش در آن محيط روحانى، بتواند در هواى دوست پر و بالى بزند.

آقا سيد محمد چهار سال در حوزه علمى اصفهان به تحصيل علوم دينى پرداخت و در اين مدت كوتاه با پشتكار فراوان و استعداد درخشانى كه داشت دروسى را كه بايد در مدت هشت سال خوانده شوند، در مدت چهار سال به پايان رساند و در 18 سالگى براى تكميل تحصيلات عالى و به دست آوردن دانستنيهاى تازه به شهر مقدس قم عزيمت كرد تا در جوار پربركت حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام) و در محضر استادان گرانقدر، فيض كسب كند.

در مدرسه حجتيه در حجره اى ساده سكنى گزيد و به درس و بحث مشغول گشت و با دوستانى چون شهيد مطهرى (ره) و امام موسى صدر آشنا شد و در مدت شش ماه بقيه دروس سطح (مكاسب و كفايه) را به پايان رساند و در سال 1326 در درس خارج فقه و اصول شركت كرد. در همين سال با همفكرى دوستانى چون شهيد مطهرى برنامه اى به منظور تبليغ مذهبى در روستاهاى دور افتاده، تنظيم كردند.

عطش دانش

هر چه كه بيشتر مى آموخت انديشه او تشنه تر و عشق او به آموختن افزونتر مى گشت. با اينكه در سال دوم دبيرستان تحصيلاتش را نيمه تمام گذاشته و به سوى حوزه شتافته بود، دوباره تصميم گرفت كه همزمان با درسهاى حوزوى، فراگيرى دروس ناتمام گذشته را نيز ادامه دهد.

.با كوشش فراوان و استعداد سرشار خويش آن دو مسير علمى را با هم ادامه داد، به طورى كه در سال 1327 موفق به اخذ ديپلم ادبى گشت و در همان سال وارد دانشكده منقول و معقول (الهيات و معارف اسلامى كنونى) شد و در رشته فلسفه به تحصيل پرداخت و در سال 1330 موفق به اخذ دانشـنامه ليسانس در رشته فلسفه شد.

ايشان پس از اخذ ليسانس از تهران به قم مراجعت نمود و در درس خارج فقه و اصول شركت جست و به موجب علاقه فراوانى كه به مباحث فلسفى و عقلى داشت در درس اسفار و شفا علامه طباطبايى حضور يافت و از شاگردان هميشگى آن درس محسوب شد و در شبهاى پنجشنبه و جمعه با شهيد مطهرى و ديگر دوستان جلسه گرم و پرشورى برپا كردند كه نتيجه آن به صورت كتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئاليسم» با پاورقيهاى شهيد مطهرى تنظيم و منتشر گرديد.

پس از پنج سال تحصيل و تدريس در شهر مقدس قم، در سال 1335 وارد دانشكده الهيات شد و تا سال 38 در آن دانشكده مشغول تحصيل در دوره دكترا بود، ولى پس از اتمام تحصيل در آن دانشكده بخاطر فعاليتهاى چشمگير فرهنگى، تبليغى و سياسى كه در داخل و خارج كشور به عهده داشت، نتوانست از رساله دكتراى خويش را ارائه دهد و اين امر به تأخير افتاد. سرانجام در تاريخ 1/11/1353 رساله دكتراى خود را تحت عنوان «مسائل ما بعد الطبيعه در قرآن» با راهنمايى استاد شهيد مرتضى مطهرى ارائه و از آن دفاع كرد و موفق به اخذ دكترا در رشته فلسفه شد.

تدوين كتب درسى

زمانى كه سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند كه جامعه اسلامى ايران را به يك جامعه مادى غربى تبديل كنند و با گذشت زمان، دين را به دست فراموشى سپارند، در چنين دورانى حساس دكتر بهشتى با همكارى دكتر باهنر در بخش برنامه ريزى كتابهاى وزارت آموزش و پرورش به تهيه و تدوين كتاب دينى براى مدارس اقدام كرد و از اين طريق نگذاشت گرد غربت بر روى اين گوهر گرانبها بنشيند و نسل جوان را به فرهنگ غنى اسلام آشنا ساخت([3]).

نويد صبح

گستردگى انديشه اش ميان امروز و فردا پيوند مى زد. اين انديشمند ژرف بين براى آينده اى روشن برنامه ريزى مى كرد و چاره اين مهم را در ايجاد تحول در حوزه مى ديد. بدين خاطر در سال 1339 به فكر سازماندهى درست و دقيق براى حوزه افتاد و با همفكرى دوستانش به اين نتيجه رسيد كه بايد تحولى اساسى توأم با نوعى برنامه ريزى اصولى انجام گيرد تا طلاب تحت يك برنامه منظم و مدون در آيند و در آينده براى جامعه مؤثر و مفيد واقع شوند.

بدين منظور با همكارى شهيد قدوسى(ره) و دعوت از اساتيد بزرگوارى چون حضرات آيات مشكينى، مصباح يزدى و جنّتى اقدام به تشكيل مدرسه حقانى نمودند و آن را به مثابه پايگاه مهمى براى تربيت طلاب متعهد و انقلابى قرار دادند.

پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى نيز آن نهال پاكى كه دكتر بهشتى و شهيد قدوسى نشاندند، به بار نشست و آثار مفيد و مؤثرى در اين انقلاب عظيم داشت.

نسيم سحر

اولين حركت فرهنگى ايشان در آن زمان تأسيس دبيرستان دين و دانش بود كه به كمك برخى از دوستانش شكل گرفت و خود مسؤولت آن را عهده دار گشت تا دانش آموز و دانشجوى مكتبى، دين و دانش را دو مقوله مجزا نداند، بلكه اين دو را با هم فرا گيرد زيرا دين و دانش انفكاك ناپذيرند. او اين گونه بذر ايمان و انقلاب را در سرزمين افكار نسل جوان مى پاشيد تا اينان نويد سحرى را به گوش جان جامعه برسانند و فجرى براى طلوع خورشيد صبح سعادت باشند.([4])

چشمه اى در كوير

در سال 1344 براى انجام رسالت تبليغى به آلمان سفر كرد تا امامت مسجد و تكميل ساختمان مسجد و اداره امور مسلمانان فارسى زبان و رسيدگى به دانشجويان مسلمان مقيم آنجا را به عهده گيرد.

.وى در مسجدى كه آية الله بروجردى براى مسلمانان ساخته بود، مشغول فعاليتهاى مذهبى و فرهنگى شد و با تشكيل اتحاديه انجمنهاى اسلامى دانشجويان فارسى زبان و «مركز اسلامى هامبورگ» پايگاهى مهم براى جذب انديشه ها و هدايت آنان به وجود آورد([5]).

البته فعاليتهاى ايشان در مدت پنج سال اقـامت در آنجـا منحـصر به موارد يـاد شده نبـود، بلكه ايشـان با تمـام گروهـها ارتباط برقرار كرد و دامنـه فعـاليتهايش را در سـطح اروپا گسترش داد.

در راه معمارى انقلاب

پس از آنكه انقلاب اسلامى گذرگاهها و فراز و نشيبهاى مهمى را پشت سر نهاد و خون هزاران شهيد و جانباز به ثمر نشست و انقلاب اسلامى در آستانه پيروزى قرار گرفت، حضرت امام خمينى (ره) آن روزها در پاريس پايه هاى حكومتى اسلامى را طرح ريزى مى نمودند و بدين منظور شوراى انقلاب را تشكيل دادند تا بتوانند قوانين كشور را بر طبق موازين اسلام و قرآن تنظيم نمايند. يكى از نخستين اعضاى اين شورا كه از طرف حضرت امام (ره) انتخاب شد، دكتر بهشتى بود.

آية الله بهشتى پس از مدتى به عنوان دبير شورا انتخاب شد. اين شورا در آن برهه حساس و سرنوشت ساز وظيفه مهمى را بر دوش داشت و منشأ خدمات فراوانى به اسلام و انقلاب گشت، بويژه اينكه در آن دوران - به خاطر آشفته بودن اوضاع و نبودن قوه مقننه - اين شورا نقش قانونگذارى داشت و دو وظيفه مهم را انجام مى داد: يكى تصويب قوانين مورد نياز كشور و ديگرى اجراى آن قوانين كه اين نيز از سوى اعضاى شورا يا افرادى كه شورا انتخاب مى كرد، انجام مى شد.

مدتى نيز دكتر بهشتى از طرف شوراى انقلاب به دادگسترى رفت تا به بازسازى اين تشكيلات قضايى بپردازد و قضات انقلابى و متعهد را به كار گيرد حضور ايشان در اين مورد نيز چون گذشته مؤثر افتاد.

تأسيس حزب جمهورى

در آن روزهاى حساس و سرنوشت ساز انقلاب، در برابر آن همه حزب سياسى منحرف، وجود يك تشكل اسلامى پيرو راه امام براى پاسدارى از ارزشها ضرورى بود. در آن زمان دكتر بهشتى كه همواره معتقد به نظم و برنامه ريزى و تشكيلات بود، با صلاحديد حضرت امام خمينى (ره) در فروردين سال 1358 حزب جمهورى اسلامى را با همفكرى و همكارى مقام معظم رهبرى حضرت آية الله خامنه اى و ديگر دوستان تأسيس كرد تا پايگاهى براى سازماندهى نيروهاى مسلمان و متعهد و معتقد به ولايت فقيه باشد. آية الله بهشتى تا هنگام شهادت به عنوان دبير كل حزب جمهورى اسلامى انجام وظيفه مى نمود.([6])

تدوين قانون اساسى

پس از آنكه مجلس خبرگان توسط نمايندگان منتخب مردم، تشكيل شد دكتر بهشتى نايب رئيس مجلس خبرگان بود و بيشتر جلسات مجلس خبرگان به رياست ايشان برگزار مى شد. اين مدير دلسوز نظام، به رغم مشغله كارى فراوان، با تلاش و كوشش فوق العاده و با همفكرى و همكارى ياران دلسوز امام و انقلاب، قانون اساسى جمهورى اسلامى را تدوين كردندكه به تأييد امام و تصويب امت رسيد. قانون اساسى در واقع خونبهاى انقلاب اسلامى بود.

يكى ديگر از اقدامات ايشان، روشن كردن جايگاه ولايت فقيه در اين نظام مقدس بود. گرچه بعضى از ليبرال ها و ملى گرايان همچون بنى صدر خائن با آن مخالفت مى كردند ولى آية الله بهشتى با دلايل و براهين مستند به مخالفان جواب مى داد. و سرانجام اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان تصويب شد.

در سنگر عدالت

پس از استقرار جمهورى اسلامى، حضرت امام خمينى (ره) مسؤولت ديوان عالى كشور (بالاترين مقام قضايى كشور) را در اسفند ماه 1358 به دست با كفايت آية الله بهشتى سپرد([7]) تا براى اين تشكيلات حياتى كه نقش مهم و تعيين كننده اى در جامعه دارد، زمينه اجراى قوانين اسلام با درك و درايت والاى ايشان فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج يابد. ايشان نيز در طول مدت عهده دارى اين مسؤولت خطير و شريف منشأ خير و خدمت گشت و امور قضايى كشور را سروسامان داد و آن را انسجام بخشيد و با به كارگيرى قضات عادل و عالم، نظام قضايى را دگرگون ساخت. آن همه تلاش بى وقفه او در اين قوه فراموش نشدنى است ويراستى كه او مظهر عدالت علوى بود.

تنديس مظلوميت

در طول تاريخ، هماره انديشه هاى بزرگ در عصر خويش ناشناخته مانده اند. چون همگام با عصر خويش به پيش نرفته و پا را فراتر از عصر و انديشه گذاشته اند. در اين برهه شخصيت استثنايى آية الله دكتر بهشتى نيز اين چنين بود. اين فرزانه بلندنگر تا هنگامى كه در قيد حيات بود، همچنان غريب و ناشناخته ماند.

اين در حالى رخ مى داد كه نمروديان زمان - آمريكا و منافقين - او را خوب شناختند و بخوبى مى دانستند كه او يكى از اركان اين نظام مقدس اسلامى است و نقش مهم و تعيين كننده اى دارد و بايد از ايشان شروع كرد آنها وجود او را نيز مانعى در راه رسيدن به اهداف شومشان مى ديدند و براى نيل به مقاصدشان اقدام به ترور شخصيتش نمودند و او را ابراهيم گونه در آتش سوزان تهمتها افكندند و مى خواستند با اين شيوه اين سدّ محكم را از مسيرشان بردارند و راهشان را هموار سازند تا به اهداف تاريكشان نايل آيند.

البته طراح اصلى اين برنامه استعمار بود و منافقين مجريان طرح بودند و استعمار نيز هدفش آن بود كه مشروطه اى ديگر تكرار گردد. منافقين براى انجام اين هدف استعمارى، شخصيت دكتر بهشتى را نشانه گرفتند و با تهمتهايى چون انحصار طلب، سرمايه دار و ... سعى در خدشه دار كردن شخصيت ايشان داشتند و با اين كارشان مى خواستند او را از صحنه انقلاب خارج سازند. گرچه در واقع هدف ترور شخصيت دكتر بهشتى نبود،بلكه اينان زمينه را براى كنار زدن روحانيت فراهم مى كردند.([8])

اين دل پاك و روح بلند هرگز در دفاع از خويشتن، شمشير بيان از نيام برنكشيداگرچه گذشت زمان از حقايق پرده برداشت و واقعيتها را روشن كرد.

چون رو به دوست كردى سركن به جور دشمن

چـون نام عـشـق بــردى آمـاده شـو بـــلا را

برگى از دفتر فضيلت

الف - نماز اول وقت:

يكى از ويژگيهاى بارز آية الله بهشتى، توجه فراوان به نماز بود هيچ گاه چيزى نمى توانست ايشان را از نماز اول وقت باز دارد. هنگام نماز، كارها را رها مى ساخت و به سوى تكلم باخدا مى شتافت و اگر چنانچه جلسه اى بود و موقع نماز فرا مى رسيد ياد آورى مى كرد كه موقع نماز است،براى عبادت خدا خودمان را آماده كنيم.

ب - فروتنى:

شهيد باهنر درباره تواضع و فروتنى او چنين گفته است:

«خصلتهاى ايشان ممتاز بود. ايشان در عين آن متانت و ابهتى كه داشت - به لحاظ آن مقام و شخصيت - در عين حال، حالت تواضع و برخورد بسيار مؤدبانه اى پر از احساس و عاطفه همراه با روان شناسى اصيل ژرف اسلامى داشتند. جلسات ايشان معمولا همراه با صفا و نشاط بود و صداقت كاملى در قضاوتها و اظهار نظرهايشان به چشم مى خورد، اعتماد مى آورد و اطمينان مى بخشيد.»([9])

ج - حق پذيرى:

از صفات نيك آن عالم ژرف انديش پذيرفتن حق بود، حتى اگر به ضرر او تمام مى شد. همين كه مى فهميد سخنى حق است، آن را مى پذيرفت. و اين بيانگر صفاى روح آن اسوه اخلاق است([10]).

د - نظم:

زندگى او سراسر نظم بود و موفقيت چشمگيرش بيشتر در گرو نظم بوده و بدين وسيله اين مسير را با موفقيت پيموده است. همسر ايشان در اين باره مى گويد «دكتر بسيار منظم بودند، هرچند ايشان يك مرد سياسى بودند و در جلسات زياد شركت مى كردند، چيزى كه من از وى به ياد دارم اين است كه امكان نداشت ديرتر از موقع مقرر در جلسه اى حاضر شود و به هر وسيله اى كه بود در ساعت مقرر خودشان را به محل مورد نظر مى رساندند. وى مى گفت «ما تا نظم در كارهايمان نداشته باشيم، نمى توانيم كارهاى مملكت را پيش ببريم.»([11])

هـ - بردبارى:

از ديگر صفات پسنديده آن گوهر گرانبها، صبر در مقابل ناملايمات بود. هرگاه با مشكلى مواجه مى شد عصبانى نمى گرديد، بلكه با صبر و متانت آن را حل مى كرد. همسر ايشان مى گويد:

«من خصوصيتى را كه از ايشان در مدت 29 سال زندگى ديدم، ملايمت و صبر بود. ايشان به قدرى صبر و ملايمت و متانت به خرج مى داد كه انسان را خجالت زده مى كرد. در سرتاسر زندگى اين مرد مبارز و با تقوا حتى يك مورد عصبانيت بى مورد به ياد ندارم.»([12])

و - در خانه:

در كارهاى خانه به همسرشان كمك مى كرد و به درس بچه ها رسيدگى جدى مى نمود. از وضع درسى و مشكلاتشان مى پرسيد و به آنها كمك مى كرد. به دليل نظارت ايشان در منزل اسراف و استفاده بى حد و حصر كمتر مشاهده مى شد، براى ساخته شدن بچه ها به آنها پول به عنوان قرض الحسنه مى داد تا از حقوق ماهيانه آنها، كه معادل ده برابر سنشان بود، كم كند. در تربيت بچه ها، نه آنها را بى بند و بار و لوس بار مى آورد و نه خشن و بسيار جدى. شوق به نماز و روزه و ديگر واجبات را در بچه ها به طور اختيارى ايجاد مى كردند([13]).

نشانه هاى ماندگار

ايشان در عرصه قلم نيز برجستگى داشت و به رغم فعاليتهاى گسترده و مسئوليتهاى فراوانى كه عهده دار بود، در زمينه نويسندگى نيز موفقيت خوبى داشته است. آثار قلمى ايشان از دو جهت حايز اهميت است:

.1 - با توجه به اهميت موضوع به رشته تحرير در آمده است همچون «نماز چيست؟» از آنجا كه نماز ستون دين است و قوام ايمان بر اين پايه استوار است و پذيرفتن اعمال، به اين مهم بستگى دارد و بالاخره نردبانى براى رسيدن به بام بلند بندگى است.

.2 - با توجه به ضرورت موضوع نگارش يافته است. ايشان با توجه به شرايط زمان و مكان و بر اساس نياز جامعه - و نه در يقين - در زمينه معينى به تحقيق و تأليف پرداخته و به منظور تفنن چنين كارى انجام نداده است. مثلا درباره مسأله بانكدارى اسلامى، كه يك بحث مهم و مورد نياز جامعه ماست و كمتر بدان توجه شده است كتابى در اين زمينه مى نگارد واز نظر اسلام به بررسى مسأله مى پردازد. آثار چاپ شده ايشان عبارت اند از:

1 - خدا از ديدگاه قرآن

2 - نماز چيست؟

3 - شناخت

4 - شناخت دين

5 - نقش دين در زندگى انسان

6 - كدام مسلك؟

7 - روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين

8 - مبارزه پيروز

9 - بانكدارى و قوانين مالى در اسلام

10 - مالكيت

برخى ديگر از آثار ايشان هنوز چاپ نشده است و شوراى احياى آثار آن بزرگوار در تلاش است كه در آينده آن آثار را كه اكنون به صورت نوار سخنرانى موجود است، منتشر سازد.

پرواز سرخ

غروبى بود خونرنگ.

يادآور مظلوميت آلاله هاى سرخ سرزمين نينوا.

غروبى بود كه بوى خون مى داد و حكايتگر حادثه و هجران.

آرى اين غروب با غروبهاى ديگر تفاوت داشت، چرا كه درِ باغ سرخِ شهادت را گشوده بودند و فصل پرواز سبكبالان سبزانديش سحرزاد فرا رسيده بود.

او مثل هميشه با تبسمى بر لب، قبل از غروب به دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى آمد و در جلسه اعضاى حزب شركت كرد. جلسه با قرائت قرآن كه روحها را با ملكوت پيوند داد، آغاز شد و پس از تلاوت قرآن، سخنرانى قافله سالار شهداى هفت تير شروع شد، كه ناگهان دست نفاق - سازمان مجاهدين (منافقين) خلق - از آستين شب بدر آمد و در شبانگاه هفتم تير، تيرى روانه انقلاب اسلامى كرد كه بر اثر آن آية الله بهشتى (در 53 سالگى) و بيش از هفتاد يار باوفايش به درجه شهادت نايل آمدند و با هجرتى خونين و پروازى سرخ در كنگره عرشيان جاى گرفتند و خاكيان را در سوگ و افلاكيان را در سرور نشاندند.

آن زمينيان قدسى را پس از تشييع باشكوه و تجليل فراوان، در بهشت زهرا به خاك سپردند.

اين قصه خونين عشق را با شعر شاعر متعهد انقلاب حسين اسرافيلى به پايان مى بريم:

بيداردلانى كه به خون در خفتند *** خواب همه سفلگان شب آشفتند

بر دار بلند عاشقى، با لب عشق *** هفتاد و دو منصور اناالحق گفتند

نام نيـكشان جـاويد و راهـشان پر رهـرو

و جامه سرخ شهادت بر قامت پاكشان مبارك

[1] ـ «پدر بزرگ شهيد بهشتى خواب ديده بودند كه از دخترشان فرزندى به وجود مى آيد كه عام المنفعه مى شود.» روزنامه جمهورى اسلامى، ص 15، 10 تير 1371

[2] ـ يادنامه شهيد مظلوم، سيد فريد قاسمى، ص 17.

[3] ـ همان، ص 45

[4] ـ روزنامه جمهورى اسلامى، شماره 4362، ص 12

[5] ـ او به تنهايى يك ملت بود، واحد فرهنگى بنياد شهيد، دفتر اول، ص 43

[6] ـ همان، 18 تير 1363

[7] ـ صحيفه نور، ج 11، ص 279

[8] ـ ر.ك: روزنامه جمهورى اسلامى، 5 تير 1363 7تير 1369 1تير 1372.

[9] ـ مجله مرزداران، سال دوم، ش22.

[10] ـ ر.ك: همان، ص 14

[11] ـ همان، ص 13

[12] ـ همان

[13] ـ همان، ص 15

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا