Menu

منبع:بیت معظم له برجسته‌ترين نياي پدري مرحوم آیت الله حاج شیخ شهاب‌ الدين اشراقي، مرحوم آيت‌الله العظمي حاج ميرزا محمد ارباب است. ناصرالدين انصاري، در کتاب ارزشمند علماي قم مراحل مختلف زندگي اين مجتهد بزرگ را شرح داده است که خود مي‌تواند دليلي بر اهميت جايگاه آيت‌الله العظمي حاج ميرزا محمد ارباب باشد: 
«با شروع قرن چهاردهم هجري، قم به قطب علم و دانش شيعي مبدل شد. علاوه بر عالمان و فقيهان شهر قم، هزاران نفر از دانش‌پژوهان و فرزانگان از گوشه و کنار ايران به اين شهر آمدند و بازار علوم اهلبيت(ص) را رواج دادند. يکي از آن مردان بزرگ ـ که نادرة شهر قم و استاد بسياري از علماي قم بود و با کوشش وي، خدمات بزرگ ديني و علمي صورت گرفت ـ فقيه محدث، اديب شاعر، حکيم متکلم مرحوم آيت‌الله العظمي حاج ميرزا محمد ارباب قمي است، که نامش هماره جاودان خواهد بود. اينک در هشتادمين سال وفاتش، يادش را گرامي مي‌داريم و به ذکر جميل او مي‌پردازيم.»
آيت‌الله العظمي حاج ميرزا محمد ارباب، در سال 1273هـ.ق در بيت علم و فضل در شهر قم چشم به جهان گشود.   پدر بزرگوارش، اديب اريب مرحوم محمدتقي بيک ارباب، معروف به جان‌بابا، از فاضلان و اديبان و شاعران قم به شمار مي‌رفت. مرحوم ميرزا علي‌اکبر فيض درباره او مي‌نويسد: 
«ارباب: داهية‌الدهر، نابغةالزمان، طليق اللسان، رشيق البنان محمدتقي بيک خلف الصدق حسنعلي بيک که در قريحه نظم و سليقه نثر و انارت رأي و کفايت معضلات و کفايت امورات و خبرت در عمل فلاحت و دانايي به رساتيق و مزارع حومه ولايت و تنقيح حساب و تشخيص جمع... واحدي است بي‌ثاني.
فتشت اهل دياري لا اري احد        منهم يشاکله في العقل و العلم»
عبدالله مستوفي هم درباره‌اش مي‌نويسد:
«محمدتقي بيک ارباب، با داشتن اطلاعات وسيعي از فلاحت و ساختمان که قول و تصديق او نزد تمام استادان اين فنون برهان قاطع به شمار مي‌رفت، اديب و شاعر و نويسنده و خوش‌خط و بذله‌گو و مجلس‌آرا هم بود... شعر را بسيار خوب مي‌گفت، در نويسندگي و اسلوب خط سبک قائم مقام را پيروي مي‌کرد، هم ساده و روان و هم اديبانه، سهل و ممتنع چيز مي‌نوشت... هيچ کس نمي‌توانست تصور کند که در اين قباي راسته و اين قدر اطلاع و فضل و ادب باشد... ممکن است امروز مطلعي مانند او در زراعت و کارهاي مربوط به آن و اديب و نويسنده‌اي مثل او باشد، ولي من در مدت عمر خود شخصي به اين جامعي هيچ نديده‌ام... حاجي ميرزا محمد مجتهد، پسرش هم ملاي جامع خوش‌محضر تام‌العياري بود که در عالم خود هيچ دست کمي از پدرش نداشت...». 
وي در جمادي الاول 1311 هـ.ق بدرود حيات گفت، و از او دو کتاب: مقتل منظوم امام حسين(ع) و تاريخ دارالايمان قم ـ که به همت استاد سيد حسين مدرسي طباطبايي به چاپ رسيد ـ به يادگار مانده است.   نمونه‌اي از اشعار مراثي وي در کتاب تاريخ تکايا و عزاداري قم آمده است.
آيت‌الله ‌العظمي ارباب، پس از پشت سر نهادن دوران نوجواني، به تحصيل ادبيات همت گمارد. پس از آن، وي به تهران رفت و نزد استادان هر فن از هر علمي توشه‌اي و از هر خرمن خوشه‌اي برچيد تا مشاربالبنان شد.   البته، به نام استادانش در تهران تصريح نشده، ولي در آن زمان مدار تدريس علوم نقلي و عقلي بر عهدة آيات عظام: شيخ عبدالرحيم نهاوندي، ميرزا ابوالحسن جلوه و آقا محمدرضا قمشه‌اي بود.
حاج ميرزا محمد ارباب، به همراه دوستان گرانقدرش، آيت‌الله حاج ملاآقا حسين قمي (د. 1327 هـ.ق) و آيت‌الله مولي عبدالله قمي، به سامراء مهاجرت کرد. وي مدتي در درس‌هاي آيت‌الله ميرزاي شيرازي شرکت نمود، و پس از آن به همراه ملا عبدالله قمي به نجف کوچيد.   او ساليان بسيار، در درس‌هاي آيات‌ عظام: ميرزا حبيب‌الله رشتي و آخوند ملامحمد کاظم خراساني حضور يافت، و پس از تحصيل و تکميل علوم ديني، به درجة رفيع اجتهاد نايل آمد و با اخذ اجازات متعدد روايي ـ از آيات عظام: محدث نوري، شريعت اصفهاني و حاج ميرزا حسين خليلي تهراني ـ و اجتهادي ـ از آخوند خراساني و ميرزا حبيب‌الله رشتي ـ به زادگاهش بازگشت.
مرحوم ارباب پس از مراجعت به قم، به تدريس، تأليف، اقامه جماعت، موعظه، حل و فصل دعاوي و رفع مخاصمات اشتغال داشت. در اين زمان، وي رياستي عام و شهرتي تام به دست آورد، و آوازة فقاهت و فضيلت او به همه جا رسيد. مجلس درس و بحث او، يکي از پررونق‌ترين مجالس درسي حوزه بود. شيخ حسين قمي مي‌نويسد:
«اومنبري شيرين و متين، و محضري بس نمکين داشت. در نهي از منکر و منع اهل فجور، قلبي قوي و قدمي راسخ داشت و در حفظ حدود شرعيه دقيقه‌اي فرونگذاشت... جماعت علما در محضرش خود را کوچک مي‌شمردند، و بزرگان دين و دنيا نام مبارکش را به حرمت تمام مي‌بردند. 
محدث قمي، او را چنين مي‌ستايد:
«محمدبن محمدتقي قمي، استاد ما، عالم فاضل فقيه محدث حکيم متکلم شاعر منشي، اديب اريب، خوش مجلس و نيکو تقرير و تحرير، جامع معقول و منقول ـ ادام‌الله تعالي بقاه ـ صاحب اربعين الحسينيه، و شرح قصيده لام عمرو سيد حميري، و شرح بيان شهيد اول و رسله رد بر بابيه و تعليقات و حواشي بسيار بر کتب علوم.
نيز او راست اشعاري لطيف در مرثيه مولي اباعبدالله الحسين(ع)، او که خدايش حفظ کند، در گريستن بسيار و محزون بودند در مصائب اهل بيت(ع) مانند محمدبن احمدبن عبدالله بصري ملقب به مفجع است. از خدا مسئلت دارم که ما را از عمر طولانيش بهره‌مند گرداند».
ناصر الشريعه هم او را چنين مي‌شناساند:
«حاج ميرزا محمد ارباب، از اجله علما و محدثين و حکما و متکلمين بود. در ابتداي جواني رخت به تهران کشيد و در آن جايگاه نزد اساتيد هر فن، از هر علمي توشه‌اي و از هر خرمن خوشه‌اي چيد تا مشار با لبنان و مغبوط اماثل و اقران گرديد. سپس رخت به نجف اشرف ـ علي ساکنه آلاف التحيه والتحف ـ کشيد و در آن ترتب پاک بر اساتيد عظام تلمذ نموده و مجازاً به وطن مألوف دارالايمان قم مراجعت کرد و مشغول تدريس و افاضت و موعظه و امامت گرديد و در اين اواخر در شهر قم، رياستي بزرگ و مرجعيتي تمام پيدا نمود».
واعظ خياباني هم مي‌نويسد:
«حاج ميرزا محمد ارباب، از آيات الهيه واز براهين قاطعة طريقة جعفريه، در فقاهت و اجتهاد مقامي بسيار بلند و رتبه‌اي ارجمند داشت. به مقام بزرگواري و بسط يد و نفاذ حکم و قبول عامه که او داشت کمتر کسي رسيده است. در حفظ حماي شريعت مصطفوي دقيقه‌اي فرونگذاشت و در اين باب، اقدام و اهتمام او را ديگري نداشت. صيت فقاهت و فضيلت او به همه جا رسيده و مقروع اسماع خاص و عام گرديد. مجلس درس و افادت و افاضتش دائر و برقرار بود. منبري داشت شيرين و متين و محضري بسن نمکين. در نهي از منکر و منع اهل فجور قلبي قوي داشت مادام به تدريس و ترويج و افاضت و امامت و حکومت شرعيه اشتغال داشت. جماعت علما در حضرت وي خويشتن را خرد مي‌شمردند و بزرگان دين و دنيا نام مبارکش را به حرمت تمام مي‌بردند».
آيت‌الله العظمي حاج ميرزا محمد ارباب، همه روز به تدريس فقه و حديث اشتغال داشت. از مجلس درس وي، گروهي بسيار به مدارج عاليه نايل آمدند. برخي از آنان عبارتند از:
1. آيت‌الله شيخ عباس محدث قمي (1294-1359 هـ.ق)، نويسندة سفينة البحار و الکني و الالقاب
2. آيت‌الله ميرزا محمد فيض قمي (1293-1370 هـ.ق)، نويسندة کتاب الفيض و ذخيرة العباد
3. آيت‌الله ميرزا محمد کبير قمي (1290-1369هـ.ق)، نويسنده مطالع الشموس، در علم اصول
4. آيت الله شيخ حسن نويسي قمي (1291-1371هـ.ق)
5. شيخ علي محمدباغ پنبه‌اي قمي
6. سيد علي اکبر برقعي (1317-1407هـ.ق)، نويسنده راهنماي دانشوران و کانون احساسات
7. شيخ ابوالحسن فقيهي قمي
8. ميرزا محمدتقي اشراقي (1313-1368هـ.ق)، نويسنده تفسير سورة يوسف و تفسير سوره قلم، فرزند معظم‌له
9. سيد محمدصادق طاهري
10. شيخ محمدصادق فقيهي قمي
11. شيخ احمد فقيهي قمي
12. آقاميرزا محمدباقر رباني، فرزند معظم‌له
13. آقا سيدناصرالدين قمي (1300-1363هـ.ق)
ناصرالدين انصاري تأليفات آيت‌الله العظمي حاج‌ميرزا محمدارباب را نه مورد عنوان مي‌کند: آن مرد بزرگ، تمام اوقات خويش را به خدمت دين مصروف داشت. او به غير از تدريس، منبر و اقامة جماعت، کتاب‌هايي بسيار در فقه، حديث، شعر، تاريخ و کلام نوشت که عبارتند از:
1. الاربعين الحسينية: اين کتاب، معروف‌ترين نوشتار وي است. مؤلف در اين کتاب شريف، 40 حديث دربارة امام حسين(ع) را شرح کرده و در آن، از مطالب بسيار در فنون: حديث، تفسير، تاريخ، کلام، شعر عربي و فارسي، لغت و فقه سخن گفته است. 
اين کتاب، آکنده از فوايد گوناگون و مطالب خواندني است، که مقالتي در معرفي آن نگاشته‌ام.  مؤلف بزرگوار بسياري از اشعار عربي و فارسي خود را در اين کتاب ـ به تناسب مقام ـ ذکر کرده، و چيره‌دستي اش را در فن قصيده‌سرايي نشان داده است. در سبب تأليف اين کتاب، آورده‌اند: از مرحوم محدث نوري مي‌خواهند که بحارالانوار را براي چاپ، مقابله و تصحيح کند. ايشان، اين کار را به آيت‌الله ارباب حواله مي‌دهد. معظم‌له نيز مي‌پذيرد، اما در اثر انجام اين کار سنگين و طاقت‌فرسا، نور چشم خود را از دست مي‌دهد و کم ديد مي‌شود. لذا وي نذر مي‌کند که اگر خداوند او را شفا دهد، کتاب اربعين را بنويسد. و خداوند متعال او را شفا داد، و او هم اين کتاب را در سال 1328هـ.ق نگاشت، که در سال 1330هـ.ق به چاپ رسيد.  
مؤلف محترم در آغاز، سلسلة سند خويش را به ائمة اطهار(ع) از طريق محدث نوري، و در حديث 40، از طريق آيات عظام: حاج ميرزا حسين خليلي تهراني، سيدمحمد هندي غروي نجفي، شيخ‌الشريعة اصفهاني و محدث نوري بازگو کرده است. نسخة خطي و اصل آن به خط مؤلف، به شمارة 7873 در کتابخانه آيت‌الله مرعشي موجود است.
2. ديوان اشعار: مجموعه‌اي از اشعار عربي و فارسي، که برخي از آنها بسيار معروف است و اگر گردآوري شود، ديواني بزرگ خواهد شد.
«يکي از اشعار معروف معظم‌له، اين شعر است:

چه خوش باشد که بعد از انتظاري
به اميدي رسند اميدواران

جمال الله شود از غيب طالع
پديدار آيد اندر بزم ياران

همي گويد منم آدم، منم نوح
خليل داورم، قربان جانان

منم موسي، منم عيسي بن مريم
منم پيغمبرآخر زمانان

تو موسي‌وار شمشير خدايي
بکش وانگه بکُش فرعون و هامون

تو اي عدل خدا کن دادخواهي
زجا خيز اي پناه بي‌پناهان

برون کن زآستين دست خدا را
به خونخواهي و از خون نياکان

قدم در کربلا بگذار و بستان
سر پر خون ز دست نيزه‌داران

تو اي دست خدا با شصت قدرت
بکش تير از گلوي شيرخواران

خبر داري که از سمّ ستوران
دگر جسمي نماند از اسب سواران

شنيدستي چنان دست خدا را
جدا کردند از تن ساربانان

3. تشييد البنيان لفتاوي البيان: شرح کتاب بيان شهيد اول است. اين کتاب، شرح مفصل بيان و به صورت «قال اقول» و تا مبحث «احکام اموات» بوده، و نسخة اصل آن به خط نستعليق مؤلف به شمارة 7875 در کتابخانه آيت‌الله مرعشي نجفي موجود است.
4. شرح قصيده عينية سيد حميري (لام عمرو باللوي مربع) 
5. رجوم الشياطين: اين کتاب، در رد بر فرقه ضاله بابي و بهايي نوشته شد. 
6. حاشيه بر کتاب جواهرالکلام
7. حاشيه بر کتاب‌هاي بسيار، مانند: اسفار
8. تصحيح، مقابله و طبع کتاب شريف بحارالانوار. اگر زحمات بي‌دريغ معظم‌له نبود، کتاب بحار چاپ و منتشر نمي‌شد و قدر و قيمت آن روشن نمي‌گشت.
9. تصحيح، مقابله و چاپ کتاب‌هاي: غيبت نعماني (چاپ 1318هـ.ق)، اثبات الوصية مسعودي (چاپ 1320هـ.ق)، کنزالعرفان فاضل مقداد و منهاج النجاة فيض کاشاني (هر دو مخطوط)
ناصرالدين انصاري ويژگي‌هاي اخلاقي آيت‌الله العظمي حاج ميرزا محمد ارباب را در چند فصل مهرباني و دستگيري از مستمندان، اخلاص و تواضع و تقوا، امر به معروف و نهي از منکر و دفاع از حقوق مردم دسته‌بندي مي‌کند. آن فقيه بزرگ سجايا و صفاتي داشت، که از ديگران متمايزش ساخته بود. از جمله ويژگي‌هايش، دستگيري از مستمندان و کمک به مردم بود. جود و احسان، شيوه‌اش به شمار مي‌رفت و به اين ويژگي مشهود بود؛ چنان که درباره‌اش نوشته‌اند:
«وي، از آيات الهيه و از براهين قاطعة طريقة جعفريه، در فقاهت و اجتهاد مقامي بسيار بلند و رتبه‌اي ارجمند داشت. به مقام بزرگواري و بسط يد و نفاذ حکم و قبول عامه که او داشت، کمتر کسي رسيده است».
مهرباني و دوستي‌اش با مردم، به اندازه‌اي بود که حتي مجرمان آن زمان به خود اجازه مي‌دادند به او پناهنده شوند، و در منزلش «بست» بنشينند و در امان باشند.
او بسيار متهجد و شب‌زنده‌دار بود، و در سفر و حضر تهجدش ترک نمي‌شد. وي به عزاداري اهل بيت(ع) اهميت بسيار مي‌داد، و در مجالس ماتم ايشان با صداي بلند مي‌گريست. شاگرد نامدارش، حاج شيخ عباس قمي، در اين باره مي‌نويسد:
«وي حفظه الله تعالي مانند محمدبن احمدبن عبدالله بصري ملقب به مفجع و معروف به کثرت بکاء و گريه و زاري بر اهل بيت بود».
معظم‌له در دهه عاشورا، آخر ماه صفر و روز بيست و پنجم ماه رجب، سالروز شهادت حضرت موسي‌بن جعفر(ع)، در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه(ع) منبر مي‌رفت و مردم را موعظه و ارشاد مي‌کرد. او در تفقد و دلجويي از سادات بسيار کوشا بود، و به محرومان فراواني رسيدگي مي‌کرد. آن فقيه رباني، فردي متواضع، خوش مجلس و خوش برخورد بود، و از علماي معاصرش تجليل فراوان مي‌کرد؛ چنان که در سال 1322هـ.ق، که تازه شاگرد برازنده‌اش، حاج شيخ عباس قمي، به قصد زيارت حضرت رضا(ع) به مشهد مقدس مشرف شده بود، نامه‌اي عربي به وي نوشت و اشتياق فراوان خود را به او نماياند . متن پاسخ محدث قمي و اشعاري در مدح مرحوم آيت‌الله ارباب ـ که سرودة محدث قمي است ـ چنين است:
بسم‌الله الرحمن الرحيم
سلام و اکرام و ازکي تحية        تعطّر اسماع بهنّ و افواهُ
مرحوم ارباب در تواضع و اخلاص، زبانزد همگان بود. گويند: در نخستين روزهايي که آيت‌الله حاج شيخ عبدالکريم حائري درس خود را شروع کرده بودند، معظم‌له رو به شاگردان خود کرد و فرمود:
«ما سال‌هاست «اهم» و «مهم» را به شما درس مي‌دهيم. در حال حاضر، حضور در درس آيت‌الله حائري «اهم» است. برخيزيد و در درس ايشان حاضر شويد.»
پس از اين فرمايش، همه مي‌روند و فقط دو تن از فرزندانش، ميرزا محمدتقي اشراقي و ميرزا محمدباقر رباني، باقي مي‌مانند تا از محضر پدر استفاده کنند، ولي معظم‌له از آنان نيز مي‌خواهد که در درس آيت‌الله حائري حاضر شوند.
نيز، ايشان با ورود آيت‌الله حائري به قم، نهايت تجليل و احترام را از ايشان نمود، و در راه تأسيس حوزة علميه قم با ايشان کمال همکاري را کرد. به نوشتة صاحب آثار الحجه:
«و ديگر از کساني که در تأسيس حوزه سهم به سزايي دارد، مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين آقاي حاج ميرزا محمد ارباب است، که بسيار ساعي و مصرّ بودند در توقف مرحوم آيت‌الله حائري در قم» ، وي در تأسيس اين دانشگاه روحاني، با مرحوم آيت‌الله حائري همکاري شاياني نمود. 
آيت‌الله حاج سيد مصطفي صفايي خوانساري مي‌فرمود:
«هنگامي که مرحوم حاج شيخ عبدالکريم در سال 1340هـ.ق براي زيارت به قم آمدند، به منزل آقاي حاج شيخ مهدي حکمي وارد شد. مرحوم آقاي ارباب و مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم قمي (کبير)، از ايشان ديدن کردند. در آن مجلس، بحث بين اين سه عالم بزرگوار درگرفت. در بازگشت، مرحوم آقاي ارباب به آقاي حاج شيخ ابوالقاسم مي‌گويد: حاج شيخ عبدالکريم با ما فرق مي‌کند، هر کجا که باشد و حوزه تأسيس کند، حوزه در همانجا تشکيل مي‌شود. پس، چه بهتر که در قم تشکيل گردد، و ما قمي‌ها هم در آن سهيم باشيم. آقاي کبير هم مي‌فرمايد: اتفاقاً، من هم مي‌خواستم همين را بگويم. و لذا، برگشتند و از حضور آقاي حائري تقاضاي ماندن در قم را نمودند، و در راه تأسيس حوزه با آقاي حاج شيخ نهايت همکاري را به عمل آوردند. 
صاحب تحفة الفاطميين نيز در اين باره مي‌نويسد:
«... در حفظ حماي شريعت مصطفوي دقيقه‌اي فرونگذاشت، و در اين باب اقدام و اهتمام او را ديگري نداشت».
امام خميني هم درباره ايشان و ديگر علماي قم مي‌فرمايد:
«در آن وقتي که ما اوايلي که آمديم قم، که در آنجا چه اشخاصي بودند. شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اينها مرحوم آشيخ ابوالقاسم قمي، مرحوم آشيخ مهدي و عده ديگري، و شخص ناقد آنجا و متقي، مرحوم آميرزا سيدمحمد برقعي و مرحوم آميرزا محمد ارباب همه اينها را من منزل‌هايشان رفتم. آن که رياست صوري مردم را داشت و رياست معنوي هم داشت، با آن که زاهد بود در زندگي مشابه بودند. مرحوم آشيخ ابوالقاسم، من گمان ندارم هيچ طلبه‌اي مثل او بود. زندگي‌اش يک زندگي‌اي بود که مثل ساير طلبه‌ها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود. کمتر هم بود.
مرحوم آميرزا محمد ارباب که من رفتم مکرر منزلشان، يک منزلي داشت. دو سه تا اتاق داشت خيلي ساده، بسيار ساده، مرحوم آشيخ مهدي همين طور. سايرين هم همينطور. عده هم زياد بودند آن وقت وقتي انسان در آن محيط واقع مي‌شد که اينها را مي‌ديد، همين ديدن اينها براي انسان يک درسي بود، وضع زندگي آنها براي انسان درس بود براي انسان، عبرت بود. (صحيفه امام، ج 19، ص 251)
آيت‌الله العظمي محمد ارباب وجود منکرات را در قم برنمي‌تافت، و با آن به شدت مبارزه مي‌کرد. در ماه محرمي که تعزيه‌خواني تکية متولي باشي رونق فراواني داشت و عموم مردم قم براي ديدن آن به تکيه مي‌رفتند، چندتن از فراشان و نوکران متولي باشي، خانمي شوهردار را که براي ديدن تعزيه به تکيه مي‌رفت دزديدند و متعرض آن مظلومه شدند. آن خانم در سحرگاه روز چهارم، خود را نجات داد و به خانه آيت‌الله ارباب شتافت و جريان را براي ايشان گفت. آقا با شنيدن اين جريان، تکان شديدي خورد و تصميم به خروج از شهر گرفت. مردم قم نيز به دنبال آقا از شهر خارج شدند. در بيرون از شهر در قهوه خانه علي سياه، ماژور ابوالقاسم لاهوتي، رئيس نظمية وقت، به خدمت ايشان رسيد و از او خواست از اين کار صرف نظر کند. آقا فرمودند: شهري که دارالمؤمنينش خوانند و چنين اعمالي در آن انجام گيرد، مرا در اين شهر ماندن خطاست. با اصرار لاهوتي و تعهد به مجازات مجرمان، آقا به شهر مراجعت کرد. ولي، مجرمان در پناه متولي باشي، ـ که در قم، مرد بانفوذ و قدرتمندي به شمار مي‌رفت ـ بودند و دست کسي به آنان نمي‌رسيد. لذا آيت‌الله العظمي ارباب شخصاً براي او پيام داد، از او خواست تا مجرمان را تحويل مأموران حکومتي دهد. اصرار و پافشاري معظم‌له باعث شد تا مجرمان دستگير شدند، و در چهارسوق بازار به سزاي عمل خود رسيدند و حد خوردند. 
آيت‌الله العظمي ارباب همواره، در دفاع از حقوق عامه پيشقدم بود. در جنگ جهاني اول که قواي روس وارد ايران شده و همه جا را دستخوش ناامني و چپاول کرده بودند، شهر قم نيز از اين مصيبت در رنج و آزار بود؛ به گونه‌اي که قواي روسي به غير از غارت و چپاول اموال مردم، کار را به جايي رسانده بودند که دست تعدي به ناموس مردم دراز کرده و امنيت را از شهر سلب نموده بودند. لذا، حاج ميرزا محمد ارباب، بزرگ علماي قم، به همراه چندتن از محترمان شهر، به ديدن ژنرال باراتف روسي رفت؛ و با او بسيار گفتگو کرد، و از آن جمله به او فرمود:
«چرا مي‌خواهيد روابط مردم ما را باخودتان خراب کنيد. مردم ما وقتي به بازار مي‌روند، مصنوعات ساخت روس را مي‌خواهند. در بين ما قيمت‌ها، پارچه دبيت روسي، پوتين روسي، بعضي از نماهاي ساختمان‌ها که شيشة رنگارنگ دارد و مي‌گويند: ارسي ـ يعني به شيوه روسي ـ، و سماور، استکان و نعلبکي روسي که نام آنها هم روسي است مورد احترام است. قند و شکر ما را هم که از روس مي‌آورند. شما چرا مي‌خواهيد با آزادگذاشتن سربازهاي خود در تعرض به اين مردم، اين احترامات را ناديده بگيريد و از روس خاطرة بدي به جا بگذاريد؟
سخنان آيت‌الله العظمي ارباب، ژنرال روسي را تحت تأثير قرارداد و گفت: من در خدمت شما هستم. از اين رو، وي دستور داد که هيچ سربازي حق ندارد به کسي از مردم تعرض کند. با اين کار هوشمندانة معظم‌له، مردم قم از تعرض سربازان روس در امان ماندند. 
همچنين وي در گرماگرم رويارويي مشروطه و مشروعه، همگام با ديگر علماي قم جانب مشروعه را گرفت و به ياري شيخ فضل‌الله نوري برخاست و اعلاميه‌هاي متعدد صادر نمود، که از جمله آنها اين اعلاميه است:
«﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الکافِرينَ أَوْلياءَ مِن دُونِ الْمُوُّمِنِينَ﴾.
اگرچه در مجامع مسلمين و منابر و محافل مؤمنين آنچه بايد و شايد تنبيه غافلين و ارشاد جاهلين به قدرالمقدور نموده، به حدي که از براي نفوس سليمة اهل دارالمومنين قم که مرکز عبور و توجه اهل ايمان و اعيان ممالک ايران است، شک و شبهه باقي نمانده وليکن به اطاعت امر الهي و تحذير کريمه مبارکه ﴿وَ مَنْ يَکْتُمْها فَإنَّهُ آثِمُ قَلْبُهُ﴾، مجدداً و مکرراً مرقوم مي‌شود که ترويج و تأسيس قانون اساسي و بنيان مشروطيت به جز تشبيه به ممالک خارجة اروپا فايده ندارد و جمع ميان قواعد اسلام و قوانين مرسومة مشروطه جمع بين‌الضدين است. و از نشر اين عناوين و تدوين اين قوانين به غير از تجري عموم و تعطيل رسوم امري معلوم نشد. ملاحده و زنادقه را قرة‌العين و اهل فتنه و جاه‌طلبان را بهانه در بين آمد.
سبّ علماي ملت و امناي دولت و هرج و مرج از حد گذشته، بلکه يوماً فيوماً در تزايد و تفاحش منکرات شرايع اسلام را بر ملاء در منابر و جرايد اشاعه و تقويت کردند.
بعضي مردم جاهل و برخي مفسد و متجاهل به حلاوت الفاظ حريت و مساوات و معدلت و آبادي، گول خورده و از تحفظ بر حدود دين مبين نکول نموده، به گمان قاصر خودشان نقصان مملکت به اين خيالات واهيه کامل شود.
کريمة: ﴿الْيومَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ﴾ فراموش و از تذکر «حلال محمد(ص) حلال الي يوم القيامة و حرام محمد حرام الي يوم القيامة» خاموش شدند.
تدوين قانون براي مملکتي نافع است که قانون الهي نداشته باشد. 
و هم اعلامية ديگري بود که همراه با علماي قم (حاج سيد صادق، حاج ملاغلامرضا، حاج ملامحمدصادق و حاج آقا احمد طباطبايي) صادر نمود که متن آن پيشتر گذشت.
به آب و رنگ و خال و خط        چه حاجت روي زيبا را
اگر بعضي دوردستان و ساده‌لوحان از مفاسد اين اوضاع جديد غافل باشند، شطر وافري از علماي ربانيين اطلاع کامل دارند.
«وليس الخبر کالعيان» اقدام در انجام چنين اساسي حرام، و مخرب بنيان است:
﴿فَمَنْ شاءَ فَلْيُوُمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَکْفُرْ﴾
حررّه خادم علوم الشريعة بيمناه الوازرة في سابع شعبان 1326»
آيت‌الله العظمي حاج ميرزا محمد ارباب پس از درگذشت همسر اولش، اقدام به ازدواج مجدد نمود و مجموعاً از دو ازدواجش صاحب 6 پسر و 5 دختر گرديد که از آن جمله‌اند: محمدتقي، محمدباقر، بشرا، زهرا، سعيد، محسن، محمد و صالح.
از آن ميان برخي اولاد ذکور با نام خانوادگي اشراقي و یک نفر از آنها با نام خانوادگي ربّاني ادامه حيات دادند که آيت‌الله حاج ميرزا محمدتقي اشراقي، پدر آيت‌ الله شهاب‌الدين اشراقي از جمله اشراقي‌هاست.
آيت‌ الله حاج ميرزا محمد ارباب قمي سرانجام در سال 1341 هـ.ق (1302 هـ ش) در سن 68 سالگي چشم از جهان فروبست و در قبرستان شيخان قم در جوار مرقد ميرزاي قمي به خاک سپرده شد. آيت‌الله حائري در تسليت به آيت‌الله ميرزا محمدتقي اشراقي و برادران او فرمودند:
«نه تنها شما يتيم شديد بلکه برادري هم از دست من رفت»
به نظر مي‌رسد که آیت الله ميرزا محمدتقي اشراقي (متولد 1313 هـ.ق در قم) به نام خانوادگي اشراقي رسميت بخشيد. زيرا به اشارة او روي سنگ قبر مرحوم پدرش در شيخان چنين نگاشته شد: آيت‌الله العظمي ميرزا محمد ارباب (اشراقي).

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا