Menu

مادرت بود بیقرارم کرد/در این خانه ماندگارم کرد

هنگامی که ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین علیه السلام نکوهش کردند، گفت:یاران حسین علیه السلام  افرادی بودند معین که نه یک تن زیاد شدند و نه کم؛ ما پیش از دیدنشان آنان را به نام می شناختیم.»

 



چنین روایت است كه بُریر بن خُضَیر همدانى و عبدالرّحمن بن عبد ربّه انصارى خیمه ایستاده بودند. در آن حال ((بریر)) با عبدالرحمن شوخى مى نمود و او را به خنده مى آورد. عبد الرحمن به او گفت : اى بریر! این ساعت ، وقت خندیدن و بیهوده گویى نیست ، در این حالت چگونه مى خندى ؟! بریر گفت : كسان من همه مى دانند كه من نه در هنگام جوانى و نه در حال پیرى ، سخنان باطل و بیهوده را دوست نداشتم و این شوخى من از جهت اظهار خرّمى و بشارت است به آنچه كه به سوى آن خواهیم رفت ؛ به خدا سوگند، نیست مگر آنكه یك ساعت به شمشیرهاى خویش با این قوم به كار جنگ كوشش ‍ بیاوریم و بعد از آن با حور العین هم آغوش خواهیم بود.

 

 

امام حسین ( علیه السلام ) یاران خود را نزدیک غروب نهم محرم به نزد خود فراخواند .حضرت علی بن الحسین ( علیه السلام ) می فرماید :
من نیز خدمت پدرم رفتم تا گفتار او را بشنوم در حالیکه بیمار بودم پدرم به اصحاب خود فرمود :" فانى لا اعلم اصحابا اوفى ولا خیرا من اصحابى ولا اهل‌بیت ابر ولا اوصل من اهل ‌بیتى فجزاکم الله جمیعا عنى خیرا . الا و انى لاظن یومنا من هؤلأ الاعدأ غدا و انى قد اذنت لکم جمیعا فانطلقوا فى حل لیس علیکم منى ذمام ، هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه و جملا و لیاخذ کل رجل منکم بید رجل من اهل‌ بیتى فجزاکم الله جمیعا ثم تفرقوا فى البلاد فى سوادکم و مدائنکم حتى یفرج الله فان القوم یطلبوننى و لو اصابونى لهوا عن طلب غیرى ...
من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل‌ بیتى فرمانبردارتر و به صله رحم پاى بندتر از اهل‌ بیتم نمى ‌شناسم ، خدا شما را به خاطر یارى من جزاى خیر دهد من مى‏ دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید . من به شما اجازه مى ‏دهم و بیعت خود را از شما بر مى ‏دارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل‌ بیت مرا بگیرید و در روستا ها و شهر ها پراکنده شوید تا خداوند فرج خود را براى شما مقرر دارد . این مردم ، مرا مى ‏خواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند .
خدای را ستایش می کنم بهترین ستایش ها و او را سپاس می گویم درخوشی و ناخوشی . بارخدایا ! تو را سپاسگزارم که ما را به نبوت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا کردی ، ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده . من یارانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله رحم پای بندتر از اهل بیتم نمی شناسم . خدا شما را بخاطر یاری من جزای خیر دهد . من می دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید .
من به شما اجازه می دهم و بیعت خود را از شما برمی دارم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن اهل بیت مرا بگیرید و در روستا ها و شهر ها پراکنده شوید تا خداوند فرج خود را برای شما مقرر دارد . این مردم مرا می خواهند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند .

 

مسلم بن عوسجه بپا خاست و گفت :
بهانه مادر پیشگاه خدا برای تنها گذاردن تو چیست ؟ بخدا سوگند این نیزه در سینه آنها فرو برم و تا دسته این شمشیر در دست من است بر آنها حمله کنم اگر سلاحی نداشته باشم که با آن بجنگم سنگ برداشته و به طرف آنها پرتاب می کنم . بخدا سوگند که ما تو را رها نکینم تا خدا بداند که حرمت پیامبر را در غیبت او درباره تو محفوظ داشتیم ، بخدا قسم اگر بدانم که کشته می شوم و بعد زنده می شوم و سپس مرا می سوزانند و دیگر بار زنده می گردم و سپس در زیر پای ستوران بدنم درهم کوبیده می شود و تا هفتاد بار این کار را در حق من روا بدارند هرگز از تو جدا نگردم تا در خدمت تو به استقبال مرگ بشتابم و چرا چنین نکنم که کشته شدن یکبار و پس از آن کرامتی است که پایانی ندارد .
پس از او زهیر بن قین برخاست و گفت بخدا سوگند دوست دارم کشته شوم ، باز زنده گردم ، و سپس کشته شوم تا هزار مرتبه تا خدا تو را و اهل بیت تو را از کشته شدن در امان دارد .

 

 

از حضرت علی بن الحسین ( علیه السلام ) نقل شده است که فرمود : چون پدرم به اصحاب فرمودند که بیعت خود را از شما برداشتم و شما آزاد هستید اصحاب و یاران آن حضرت برفداکاری و وفاداری خود تا مرز شهادت در کنار امام پافشاری نمودند .
امام در حق آنها دعا کرده فرمودند : سرهای خود را بلند کنید و جایگاه خود را ببینید یاران و اصحاب امام نظر کرده و جایگاه و مقام خود را در بهشت مشاهده کردند و امام حسین ( علیه السلام ) منزلت رفیع هر کدام را به آنها نشان می داد .
بعد از این معجزه امام ( علیه السلام ) بود که اصحاب با سینه های فراخ و صورت های برافروخته به استقبال نیزه ها و شمشیر ها می رفتند تا زودتر به جایگاهی که در بهشت دارند ، برسند .
و ابن عماره از پدرش نقل می‌کند که از حضرت صادق علیه السلام سؤال کرد:« از اصحاب امام حسین و فداکاری و ایثار جان شان برای ما بگویید.»
امام فرمود:« پرده و حجاب از برابر چشم آنان برداشته شده بود و منازل خویش را در بهشت مشاهده می‌کردند؛ به طوری که به شهادت مشتاق بودند تا به حوریان بهشتی و جایگاه خود در بهشت بشتابند.»

 

نافع بن هلال و امام علیه ‏السلام
امام در نیمه شب بیرون آمد و خیمه ‏ها و تپه ‏هاى اطراف را نگاه مى‏ کرد ، نافع بن هلال هم از خیمه بیرون آمده و به دنبال حضرت حرکت مى ‏کرد ، امام از نافع پرسید : چرا به دنبال من مى‏ آیى ؟!
نافع گفت : یابن رسول الله ! دیدم که شما به طرف لشکر دشمن مى‏ روید ، بر جان شما بیمناک شدم .
امام فرمود : من اطراف را بررسى مى ‏کنم تا ببنیم که فردا دشمن از کجا حمله خواهد کرد .
نافع مى ‏گوید که : امام علیه ‏السلام بازگشت در حالى که دست مرا گرفته و مى ‏فرمود : به خدا سوگند این وعده ‏اى است که در آن خلافى نیست ؛ پس به من فرمود : این راه را که در میان دو کوه قرار گرفته ، مشاهده مى ‏کنى ؟ هم اکنون در این تاریکى شب ، از این راه برو خود را نجات بده !
نافع بن هلال خود را بر قدم ‌هاى امام انداخت و گفت : مادرم در سوگم بگرید اگر چنین کنم ، خدا بر من منت نهاده که در جوار تو شهید شوم .
سپس امام علیه‏السلام داخل خیمه زینب گردید ، نافع مى ‏گوید : من در بیرون خیمه ایستاده و منتظر آن حضرت بودم ، شنیدم که حضرت زینب به امام مى ‏گفت : آیا از تصمیم یارانت آگاهى ؟ و مى ‏دانى که تو را فردا رها نخواهند کرد؟!
امام علیه ‏السلام فرمود :  آنان چنان به شهادت مشتاق‌اند که کودک به پستان مادرش!
نافع مى‏ گوید : چون این سخن را شنیدم نزد حبیب بن مظاهر آمده و او را از جریان امر آگاه ساختم ، حبیب گفت : اگر منتظر دستور امام نبودم ، همین الان به دشمن حمله مى ‏کردم .
نافع مى ‏گوید : به او گفتم : امام هم اکنون نزد خواهرش زینب است ، آیا ممکن است اصحاب را جمع نموده و آنها سخنى بگویند که زنها آرامش پیدا کنند ؟
حبیب ، یاران امام را صدا کرد ، همگى آمدند و در کنار خیمه ‏هاى آل البیت فریاد بر آوردند که : اى خاندان رسول خدا ! این شمشیر هاى ماست ، قسم خورده ‏ایم که آنها را در غلاف نکرده و با دشمن شما مبارزه کنیم ، و این نیزه ‏هاى ماست که در سینه دشمن قرار خواهد گرفت .
پس زنان از خیمه ‏ها بیرون آمده و گفتند : اى جوانمرادان پاک سرشت ! از دختران پیامبر و فرزندان امیر‌المؤمنین حمایت کنید و به دنبال این سخن ، همه اصحاب گریستند

 

 

راوی می گوید: حسین علیه السلام و یارانش شب عاشورا را به صبح رساندند در حالی که زمزمه مناجات و تضرع آنان شنیده می شد؛ عده ای در حال رکوع، جمعی در حال سجود و دسته ای ایستاده به مناجات مشغول بودند، کثرت نماز و دیگر صفات کمال، سجیه و خوی حسین علیه السلام بود.

 

امام حسین علیه السلام پس از نماز ظهر عاشورا به اصحاب خود فرمود:«ای یاران من! درهای بهشت به روی شما باز شده و نهرهای آن جاری و میوه هایش آماده است. بنگرید، پیامبر خدا است و شهدایی که در راه خدا کشته شده‌اند منتظر قدوم شما هستند و شما را به بهشت بشارت می دهند. پس، از دین خدا و پیامبر خدا حمایت و از حرم پیامبر دفاع کنید.»
اصحاب گفتند:«جان‌های ما فدای تو باد و خون‌های ما نگاهبان خون تو. به خدا سوگند، تا وقتی کسی از ما زنده باشد، هیچ گزندی به تو و حرمت نخواهد رسید.»

 

ارباب مقاتل گفته اند که اصحاب یکی پس از دیگری خدمت امام حسین علیه السلام میرسیدند و میگفتند : السلام علیک یابن رسول الله ، و امام پاسخ میدادند که : وعلیک السلام ؛ ما در پی شما می آییم و این آیه را تلاوت میفرمودند: فَمِنْهُمْ مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلاً ..  و به میدان میرفتند تا همه کشته شدند.

 

 

من که اینگونه در هیا هویم
تا نفس هست از تو می گویم

جان زهرا همیشه وقت نماز
مهری از تربت تو می جویم

کنج هیئت دل کدر شده را
زود با اشک و آه می شویم

روضه خوان قتلگاه رفته و من
زائر ناله های بانویم

مادرت بود بیقرارم کرد
در این خانه ماندگارم کرد

ای خدا در تلاوتت جاری
سر نی دلبری و دلداری

از همان جا به ما شراب بده
تو به این دلبری سزاواری

سطحی از خیزران به لبهایت
می نشیند چو میشوی قاری

مادر داغ دیده ات در عرش
می زند ناله می کند زاری

زینبت محو صوت قرآنت
ای بنازم چه خواهری داری

ای به نی ،جن و انس حیرانت
پدر و مادم به قربانت

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا