Menu

مدینة جدنا لا تقبلینا/فبالحسرات و الاحزان جینا
خرجنا منک بالاهلین جمعا/رجعنا لا رجال و لا بنینا
و کنا فی الخروج بجمع شمل/رجعنا حاسرین مسلبینا
و کنا فی امان الله جهرا/رجعنا بالقطیعة خائفینا
و مولانا الحسین لنا انیس/رجعنا و الحسین به رهینا

از جديله اسدى نقل شده كه مى ‏گفت : :
سال شصت و يك هجرى در كوفه بودم كه لشگر ابن زياد از كربلاء برگشته بودند و اسيران آل احمد مختار را وارد بازار كوفه كردند زنان چندى را ديدم كه گريبان‏ها دريده سينه و صورت‏ها خراشيده و متصل لطمه بر صورت مى‏زدند و اشگ مى‏ريختند، من از پير مردى احوال پرسى آن اسيران دل شكسته را كردم.
پير مرد در جواب گفت: آيا نمى‏ بينى سر پسر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را كه بر بالاى نيزه است...
در همين اثنا كه شيخ براى من قضيه را بيان مى ‏كرد زنى را ديدم مانند طلاى بى غش بر كوهان شتر لنگ و لاغرى نشسته كه آن شتر  جهاز نداشت، پرسيدم :
اى شيخ اين بانوى مجلله كيست؟
گفت: ام كلثوم دختر على بن ابيطالب (عليه السلام) است
پشت سر ام كلثوم جوانى بيمار را ديدم كه بر كوهان شتر لاغرى قرار گرفته اما با سر برهنه و خون از ساق پاى آن عليل سيلان داشت، پرسيدم: اين جوان بيمار كيست؟
گفت: على بن الحسين عليهما السلام است.
از ديدن آن بزرگوار گريه راه گلوى مرا گرفت، ديگر قوت حرف زدن نداشتم اما مى‏ ديدم كه زن‏هاى كوفه بر بالاى پشت بام به تماشا بر آمده بودند به اين اطفال خردسال كه در بغل زنان بودند نان و خرما مى ‏دادند ام كلثوم مى‏ فرمود:اى زنها اين دلسوزى نيست كه مى‏ كنيد، صدقه بر ما اهل بيت حرام است سپس دست مى ‏آورد و نان و خرما را از دست اطفال مى‏ گرفت.
از اين حالت ام كلثوم صداى گريه از مرد و زن بلند شد و برخى كه شناختند ايشان اولاد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده و آن سر، سر فرزند زهراء است گريبان دريدند ضجه و ناله بر آوردند: وا ابن بنت نبى الله وا حسناه وا حسيناه.

 

 

و از مسلم گچكار نقل شده كه :
عليا مخدره گريه زنها را مى ‏ديد مى‏ فرمود مردان شما قاتل ما هستند و زنان شما بر ما مى ‏گريند خداي تعالى ميان ما و شما در روز جزا و فصل القضا حكم كند مسلم گويد در آن اثنا كه آن مخدره معصومه داشت به اهل كوفه عتاب و خطاب مى ‏نمود ناگاه صداى خروش و غلغله مردم بگوشم رسيد چون نظر كردم ديدم سرهاى شهدا را آوردند.....

 

خطبه امّ کلثوم علیهاالسلام در کوفه
راوی گوید: امّ کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیهماالسلام در حالی که صدایش به گریه بلند بود، از پشت پرده هودج این خطبه را در آن روز قرائت کرد:
فَقالت:یا اَهلَ الکوفةِ! سُوئةً لَکم مَالکم خَذلتُم حُسیناً وَقَتلتمُوُه وانتهَبتُم أموالَهُ وَوَرِثتُموُه وَسَببتُم نِسائهُ وَبَکیتُمُوهُ فتُبّاً لکم وسُحقاً وَیلکم أتدرُونَ أی دواهٍ دَهتکم وأی وِزرٍ عَلی ظُهُورِکمُ حَملتُم وأی دِماءٍ سَفکتُمُوها وَأی کریمةٍ أصبتُمُوها
وأی صِبِیةٍ سَلبتمُوها وأی أموالٍ انتهَبتُمُوها قَتَلتُم خَیرَ رِجالاتٍ بَعَد النبی صلی الله علیه و آله وَنزعتِ الرّحمةُ مِن قُلُوبِکم الا أنّ حِزبَ اللّه هُمُ الفائِزُونَ وَحِزبَ الشّیطانِ هُمُ الخاسِرُونَ..
فرمود: ای اهل کوفه! بدا به حال شما، چرا حسین علیه السلام را خوار کردید و او را کشتید و اموال او را به غارت بردید و زنان او را اسیر نمودید و آن گاه بر او گریه می کنید؟ وای بر شما، هلاکت و بدبختی بر شما باد، آیا می دانید چه داهیه و کار بزرگی مرتکب شدید و چه جنایتی به گردن گرفتید و چه خونهایی به ناحق ریختید و چه پرده نشینانی را از پرده بیرون افکندید و چه خانواده ای را از حُلی و زیور عریان گردانیدید و چه اموالی را به غارت بردید؟ و کسی را کشتید که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ کس به مقام او نمی رسید، رحم از دلهای شما برداشته شد، آگاه باشید که حزب خداوند رستگاران اند و حزب شیطان زیانکارانند

 

حضرت ام کلثوم سلام الله علیها در قصر دارالاماره .....
چون ابن زیاد ملعون ديد كه هر چه با جناب زينب خاتون سلام الله عليها تكلم مى ‏كند جواب‏هاى كافى  مى‏ شنود بلكه باعث ظهور كفر و افتضاح او مى ‏گردد صلاح خود را در اين ديد كه با آن مظلومه ديگر تكلم نكند تا مفتضح نشود، پس روى نحس خود را بطرف جناب عليا مخدره‏ ام كلثوم سلام الله عليها كرده پرسيد: اين بانو كيست؟
گفتند: اين بانو ام كلثوم خواهر ديگر امام حسين (عليه السلام) است
گفت: اى ام كلثوم حمد خداوند را كه كشت مردان شما را، پس چگونه ديديد آنچه را كه بر سر شما آمد؟
پس جناب ام كلثوم سلام الله عليها فرمود: اى پسر زياد اگر چشم تو به كشتن برادرم حسين (عليه السلام) روشن شد پس بدان كه طول كشيد زمانهائى كه روشن گرديده بود چشم جدش پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به ديدن او.
اى پسر زياد لعنت خداوند بر تو باد رفتار تو با او اين بود كه وى را به قتل رسانيدى و بدن نازنينش را در اين هواى گرم در بيابان انداخته‏اى و سر مقدس او را بر نيزه كرده‏اى و به كوفه آورده‏اى ولى بدان كه رفتار و عادت جدش اين بود كه هر وقت او را مى‏ ديد وى را در آغوش مرحمت خود جاى مى ‏داد و او را مى‏ بوسيد و به لب‏هاى او كه حال بر سر نيزه پژمرده شده است بوسه مى‏زد و مكرر بر دوش خود سوارش مى‏نمود.
پس فرمود اى پسر زياد براى جدش جوابى آماده كن چه آنكه او در روز حساب خصم تو خواهد بود
پس آن ملعون مکار ديد كه جناب ام كلثوم نيز مثل خواهرش عليا مخدره حضرت زينب خاتون سلام الله عليهما فصاحت و بلاغت را از پدر بزرگوارش حضرت علوى صلوات الله و سلامه عليه ارث برده و اگر با او سخن بگويد وى را مفتضح و رسوا مى ‏نمايد...

 

علاّمه مجلسى و ديگران نقل كرده اند كه يزيد لعنة الله علیه  اهل بيت رسالت عليهماالسّلام را طلبيد و ايشان را ميان ماندن در شام با حرمت و كرامت و برگشتن به سوى مدينه با صحّت و سلامت مخيّر گردانيد، گفتند اوّل مى خواهيم ما را رخصت دهى كه به ماتم و تعزيه آن امام مظلوم قيام نمائيم ، گفت آنچه خواهيد بكنيد، خانه اى براى ايشان مقرّر كرد و ايشان جامه هاى سياه پوشيدند و هر كه در شام بود از قريش و بنى هاشم در ماتم و زارى و تعزيت و سوگوارى با ايشان موافقت كردند و تا هفت روز بر آن جناب ندبه و نوحه و زارى كردند و در روز هشتم ايشان را طلبيد  و عذر خواهى نمود و تكليف ماندن شام كرد، چون قبول نكردند محملهاى مزيّن براى ايشان ترتيب داده و اموال براى خرج ايشان حاضر كرد و گفت اينها عوض آنچه به شما واقع شده . جناب امّ كلثوم عليهاالسّلام فرمود: اى يزيد! چه بسيار بی حيائى ، برادران و اهل بيت مرا كشته اى كه جميع دنيا برابر يك موى ايشان نمى شود و مى گوئى اينها عوض آنچه من كرده ام....

 

هنگامي که ديوارهاي مدينه نمودار شد، حضرت ام کلثوم با دلي پر از اندوه و اشک اين مرثيه را قرائت و زمين و آسمان را منقلب کرد.
مدینة جدنا لا تقبلینا
فبالحسرات و الاحزان جینا
خرجنا منک بالاهلین جمعا
رجعنا لا رجال و لا بنینا
و کنا فی الخروج بجمع شمل 
رجعنا حاسرین مسلبینا
و کنا فی امان الله جهرا
رجعنا بالقطیعة خائفینا
و مولانا الحسین لنا انیس 
رجعنا و الحسین به رهینا
.
.

ای مدینه، جدّ ما! ما را مپذیر، زیرا با دلی پر از حسرت و اندوه آمده ایم
ما در حالی از تو خارج شدیم که همه اهل بیت‏ سرزنده و شادمان‏ گرد هم بودند و اکنون در حالی به سوی تو بر می‏گردیم که مردان‏ و فرزندان با ما نیستند 
وقت‏ خروج، جمعیتی ایمن از پراکندگی بودیم و اینک، هنگام‏ برگشت، حسرت زده و غارت شده ‏ایم
وقتی بیرون می‏رفتیم، آشکارا در پناه خدا و ایمنی کامل بودیم،ولی اکنون که برمی‏گردیم، جدا مانده و بیمناکیم
(هنگام خروج) سرور ما امام حسین(ع) همدم و موجب دلخوشی ما بود;اما اکنون در مراجعت، بدن مقدس آن جناب در گرو بیابان کربلاست.

 

ای مقـــامت فـراتـر از مریــــم
ای شکوهـت رسـاتـر از حــــوا

ام کلثــوم ! خواهــر زینب
عصمت الله دوم زهــــرا

پیش پایـت تــــمام حـــور و ملـــک
در رکـــــوع و سجـــــود افتـــــاده

نســل برتـر ز خانــــواده نـــــور..!
دخت مـولا و فاطمـه  زاده

ای حجابت فرشته را چادر
حوریان در طواف معجر تو

آن قدر ناز داری ای بانو..!
بال جبریل فرش معبـر تو

از نفسهایت ای نسیم بهشت..!
بــوی عطــر و گــلاب می آیــــد

التمــاس دعـای نیمــه شبـــان
سوی تو مستجـــــاب می آیــد

تو کجـــــا و تبـــــار ناپـاکان....!؟
تـو ملیکـه ز عالــم ملکـــــــوت!

تـو بهشتـی چـه نسبتی داری
به کویــر و به دوزخ و برهــوت؟

انتــهـای عــروج جبـرائـــیل
اولیــن پــله مقــــام شمــا

کربـلا زنـده مانـده امــا، بـا
خطبه ی زینب و کلام شمـا

مثل زینب غروب عاشورا
داغـــــدار بـــــرادرت بـــودی

آمــــدی در حوالـــی گـــودال
و کمک حـــال مـــادرت بودی

دست سنگین عصر عاشورا
روی مـــاه تو را کبـود، نمود

آن طرف زینبی که بود سپـر
این طرف تو میان آتش و دود

مثل زینب  میان بزم شراب
تکیـــه گــاه یتیــم اربـابــــــی

کربلا؛ کوفه؛ شام؛ کرب و بلا
تا مـدینـه چـو مـاه، می تابی

زینـب  و تـــــو؛ مکمــــل عشـقـیـــد
تو درخشــنده؛ زینب  المــاس است

ادبـــت در مـقــابــــــل خـــواهــر
در مثل، چون حسیـن و عباس  است

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا