Menu

زینب همان که زینت بابای خویش بود/در کربلا شدند پسرهاش زیورش
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات/وقتی گذشته بود دگر آب از سرش...

 

نقل شده که وقتی عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب سلام الله علیها دید که امام حسین از عزم سفر به کربلا کرده اند ومنصرف نخواهند شد پسران خود عون و محمد را طلبید به آنها سفارش کرد که از ملازمت رکاب سیدالشهداء علیه السلام دست برندارند و در راه او از جان خویش دریغ نکنند...

 

علامه سیدنورالدین جزائری در کتاب شریف خصائص زینبیه نقل میکنند که :
چنانچه در کتب مقاتل است آن مخدره (حضرت زینب کبری سلام الله علیها ) خود لباس جنگ بر فرزندان خود پوشانیده آنها را به حضور برادر آورد و تقدیم نمود وآنها را امر به جهاد با کفار فرمود...
نخست چون محمد بن عبدالله جعفر فرزند حضرت زینب سلام الله علیها قدم به میدان جنگ نهاد ، چنین رجز میخواند:
اَشْكُو اِلَى اللّهِ مِنَ الْعُدْوانِ
فِعالَ قَوْمٍ في الرَّدى عُميانٍ
قَدْ بَدَّلُوا مَعالِمَ الْقُرْآنِ
وَ مُحْكَمَ التَّنْزيل وَ التّبْيانِ
وَ اَظْهَرُوا الْكُفْرِ مَعَ الّطغْيانِ
شکایت میکنم به سوی خدا از دشمنی دشمنان/ کارهای قومی را که به کوری در هلاکت افتاده اند / به تحقیق که رها کردند نشانه ای قرآن را / و ترک کردند قرانی را که محکم ومبین است در دلالت / و ظاهر کردند کفر وگمراهی را....
پس ده نفر از سپاه دشمن  را به خاك هلاك افكند، آنگاه لشکریان او را محاصره کرده و عامربن نَهْشَل تميمى (لعنة الله علیه) او را شهيد كرد.

 

بعد از او برادرش عون بن عبدالله جعفر آغاز جنگ نمود و این رجز را میخواند:
اِنْ تُنْكِرونى فَاَنَا ابْنُ جَعْفَرٍ
شَهيدِ صِدْقٍ فىِ اْلجِنانِ اَزهَرٍ
يَطيُر فيها بِجَناحٍ اَخْضَرٍ
كَفى بِهَذا شَرَفاً في الْمحشَرِ
اگر مرا نمیشناسید من فرزند جعفرطیارم ، شهید راستینی که با چهره نورانی در بهشت جا دارد و با بالهای سبز در آنجا به پرواز در می آید و روز قیامت همین افتحار و سربلندی مرا کافیست...
پس جنگ کرد و سه تن سوار و هيجده تن از پيادگان لشکر کفر را به هلاکت رساند ، و  آخر الا مر به دست عبداللّه بن قُطْنَه شهيد گرديد.

 

قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش

خون عقاب در جگر شیرشان پر است

از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش

این دو ز کودکی فقط ایینه دیده اند

آیینه ای که آه نسازد مکدرش

واحیرتا که این دو جوانان زینبند؟

یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش

با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند

یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاش

مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش

چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا برادرش...

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است

زینب که در مدینه قرق بود معبرش

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است

از بس که رفته این همه این زن به مادرش

زینب همان که زینت بابای خویش بود

در کربلا شدند پسرهاش زیورش

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

وقتی گذشته بود دگر آب از سرش...

 

امام حسين (ع ) پيكر پاك آن دو نوجوان را بغل گرفت در حال كه پاهايشان به زمين كشيده مى شد آنها را به سوى خيمه آورد.
عجيب آنكه بانوان به استقبال جنازه هاى آنها آمدند، هميشه زينب (س ) در پيشاپيش بانوان بود، ولى اين بار زينب (س ) ديده نمى شد، او از خيمه بيرون نيامده بود تا مبادا چشمش به پيكرهاى به خون تپيده پسرانش بيفتد و بى تابى كند و از پاداشش كم بشود
و شايد از اين رو كه مبادا برادرش او را در اين حال بنگرد و در برابر خواهر شرمنده يا بى جواب بماند.

 

تا صوت قرآن از لب آنها مي آيد
كفر تمام نيزه ها بالا مي آيد

دجال هاي كوفه درحال فرارند
دارد سپاه زينب كبري مي آيد

سد سپاه كفر را درهم شكستند
تكبيرهاي حضرت سقا مي آيد

انگار كه زخم فدك سر باز كرده
ازهرطرف فرياد يا زهرا مي آيد

"خون علي گويان عالم را بريزيد"
اي دشنه ها، تازه ترين فتوا مي آيد

آداب جنگ كربلا مثل مدينه است
چون ضربه هاشان سمت پهلوها مي آيد

اي نيزه داران، نيزه هاتان را مكوبيد
روز مبادا،عصرعاشورا مي آيد

خون گلوشان خاك را بي آبرو كرد
آسيمه سربا طشت خود يحيي مي آيد

اي تيغ هاي كند، با تقسيم سرها
چيزي از آنها گيرتان آيا مي آيد!

اين اولين باريست كه از پشت خيمه
دارد صداي گريه ي آقا مي آيد

زينب بيا از خيمه ها بيرون، كه تنها
با ديدن تو حال آقا جا مي آيد

 

هنگامی که به عبدالله بن جعفربن ابیطالب خبر رسید که دو فرزندش محمد و عون در رکاب امام حسین علیه السلام شهید شده اند ، مردم به نزد او میرفتند و او را تسلیت میگفتند ، پس رو کرد به اهل مجلس وگفت: سپاس خدا را بر مصیبت حسین علیه السلام ، اگر توفیق نیافتم که با دو دست خویش او را یاری رسانم اما خرسندم که دو فرزندم او را یاری کردند ، به خدا سوگند اگر با او بودم دوست داشتم از او جدا نشوم تا همراه او کشته گردم ، به خدا سوگند آنچه مرا در مصیبت از دست دادن دو فرزندم تسلی میدهد و آن را برای من آسان مینماید این است که آنها در رکاب برادر وپسرعمویم به شهادت رسیدند و در سختی ها ومصائب با او همدلی نموده و استقامت ورزیدند...

 

دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید

نمک به زخم من و زخم خیمه‌ها نزنید

شکسته‌تر ز منِ پیر دیگر این جا نیست

مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید

برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان

میان این همه لبخند دست و پا نزنید

خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان

فقط نه این که دو بی‌کس، دو تشنه را نزنید

که در برابر چشمان مادری تنها

سر دو تازه جوان را به نیزه‌ها نزنید

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا