Menu

جوانان بنی هاشم بیایید/علی را بر سر خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم/علی را بر سر خیمه رسانم

 

ابی حمزه ثمالی نقل كرده كه امام صادق(ع) چگونگی زیارت امام حسین(ع) را به او آموخت و فرمود:

پس به جانب علی بن الحسین كه نزد پای امام حسین است رو كن و بگو:

السَّلام عَلیكَ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَكاتُُهُ

وَ ابنُ خَلیفَةِ رَسُولِ اللهِ و ابن بِنتَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمَةُاللهِ وَ بَرَكاتُهُ

مُضاعَفَةً كُلَّما طَلَعَتِ الشَّمسُ أَو غَرَبَت السَّلامُ عَلیكَ وَ رَحمةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ.

بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مَذبُوح وَ مَقتُولٍ مِن غَیرِ جُرمٍ

بِأَبی وَ أُمّی دَمُكَ المُرتَقی بِهِ إلی حَبیبِ اللهِ

بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مُقَدَّمٍ بَینَ یدَی أَبیكَ یحتَسِبُكَ وَ یبكی عَلَیكَ مُحترقاً عَلیكَ قَلبُهُ یرفَعُ دَمَكَ ألی عِنانِ السَّماءِ لا یرجَعُ مِنهُ قَطرَةٌ

وَ لا تَسكُنُ عَلیكَ مَن أَبیكَ زَفرَةٌ حینَ وَ دَّعَكَ لِلفِراقِ فَمَكانُكُما عِندَاللهِ مَعَ آبائِكََ الماضینَ وَ مَعَ أُمَّهاتِكَ فی الجِنانِ مُنَعَّمینَ

أَبرَأُ إلی اللهِ مِمَُن قَتَلَكَ وَ ذَبَحَكَ.


 

به گفته ابوالفرج  شاهزاده على اكبر (عليه السلام) نخستين فرد از بنى هاشم بود كه پس از شهادت ياران سیدالشهداء(عليه السلام) به شهادت رسيد.

زمانى كه نزد پدر شرفياب شد و از او اجازه ميدان خواست .

ابا عبد الله چشمهایش حالت نیم خفته به خود گرفته بود: به او نظر کرد مانند نظر شخص ناامیدی که به جوان خودش نگاه می کند.

ناامیدانه نگاهی به جوانش کرد،چند قدمی هم پشت سر او رفت. اشك از چشمان پدر جارى شد ، سكوت كرد و سپس فرمود:

اللهم اشهد إنه قد بَرَز اليهم غلام اشبه الناس خَلقا و خُلقا و منطقا برسولك و كنّا اذا اشتقنا الى نبيك نظرنا اليه.

خدايا! گواه باش! جوانى به نبرد با آنان مى رود كه از حيث اخلاق و شمايل و گفتار، شبيه ترين فرد به پيامبر تو است. ما هرگاه تشنه ديدار پيامبرت مى شديم، به چهره على اكبر مى نگريستيم.

در كتاب   روضة الاحباب   نقل شده كه امام حسين (ع) بدست خود سلاح جنگ به قامت علي اكبر پوشانيد، و كلاه خودي فولادي برسر او گذاشت، و كمربند چرمي كه از علي مرتضي (ع) به يادگار داشت بر كمر وي بست و اسب عقاب را به او داد تا سوار شود، و او را بدين گونه روانه ميدان كرد.

سپس امام (عليه السلام) با صداى بلند فرمود: يابن سعد! قطع الله رحمك كما قطعك رحمى و لم تحفظنى فى رسول الله.

"اى ابن سعد! خدا پيوند خويشاوندى ات را قطع كند كه پيوند خويشاوندى مرا بريدى و حرمت خويشاوندى ام با رسول خدا را زير پا نهادى.

سپس این آیه را تلاوت کردند : اِنَّ اللهَ اصطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِِبراهیمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَی العالَمینَ. ذُرِیةً بَعضُها مِن بَعضٍ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ...

وقتی حضرت على اكبر (عليه السلام) از پدر اجازه ميدان گرفت با خواندن اين رجز به سپاه دشمن تاخت:

انا على بن الحسين بن على/نحن و بيت الله اولى بالنبى/والله لا يحكم فينا ابن الدعى
من على بن حسين بن على ام. ما و خانه كعبه به پيامبر خدا سزاوارتريم. به خدا سوگند! فرزند فرومايگان نبايد بر ما حاكميت يابد.

على اكبر (عليه السلام) نبرد سختى انجام داد و سپس نزد پدر بازگشت و عرضه داشت:

يا ابت! العطش قد قتلنى و ثِقل الحديد قد اجهَدنى.
"پدر! تشنگى، جانم را به لب رسانده و سنگينى اسلحه مرا به زحمت انداخته است".

سوالی کرد که ایا راهی به هست؟

حضرت أباعبدالله (عليه السلام) در اين لحظه مى گريد و مى فرمايد:

"از كدامين سو برايت آب آورم، پسرم! اندكى نبرد كن و صبر و شكيبايى نما، لحظاتى ديگر به ديدار جدت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نايل خواهى شد و كام تو را آن گونه سيراب خواهد ساخت كه پس از آن هرگز تشنه نگردى".

على اكبر (عليه السلام) مانند پدر و جد خويش، بر سپاه دشمن يورش برد .....

در تاریخ چنین آمده که چون حضرت علی اکبر علیه السلام وارد میدان شد ، لشکر صدایشان به " تبارک الله أحسن الخالقین" بلند گردید

و به اختلاف سخن راندند ،

بعضی گفتند که حضرت رسول  زنده شده است و بعضی دیگر گفتند که این امیرالمومنین است که زنده شده و به مدد حسین علیه السلام آمده

عمربن سعد لعنت الله علیه صدا زد : ای لشکر این آیینه ی تمام نمای پیامبرصلی الله علیه وآله و شبیه ترین فرد به علی بن ابیطالب علیه السلام است........

حميد بن مسلم ازدى گفت: من ايستاده بودم و مرة بن منقذ كنارم قرار داشت و على بن حسين از چپ و راست بر سپاه حمله مى كرد و آن ها را پراكنده مى ساخت،

مرة گفت: گناه عرب به گردنم، اگر اين جوان گذارش به من بيفتد، پدرش را به عزايش مى نشانم!

بدو گفتم: اين كار را انجام نده، همان كسانى كه وى را محاصره كرده اند براى اين كار كافى است.

وى گفت: قطعا اين كار را خواهم كرد. على اكبر (عليه السلام) در حالى كه گروهى از سپاه را عقب مى راند، به سمت ما آمد، اين فرد با نيزه ضربتى بر قامت استوار اكبر زد و با شمشیر بر فرق مبارک حضرت زد

على اکبر علیه السلام روى زين اسب خم شد و گردن اسب را بغل گرفت و اسب به اشتباه او را به سمت دشمن برد. آنان وى را به محاصره در آورده و بدن مباركش را با شمشير قطعه قطعه كردند.

نوشته اند: " فاحتمله الفرس الي عسكر الاعداء فقطعوه بسيوفهم ارباً ارباً "

قبل از جان دادن صدا زد: اَبَتاه عَلَيْكَ مِنّيِ السًّلامُ هذا جَدّی رَسُولُ اللله يَقْرَؤُكَ السَّلام وَ يَقُولُ عَجّلِ الْقُدُومَ اِلَيْنا.

و به روایت دیگر ندا کرد: یا اَبَتاه هذا جَديّ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ قَدْسَقانی بِكَاْسِهِ الاَوْفی شَرْبَه لااَضْمَأ بَعْدَها اَبَداً وَ هُوَ يَقُولُ العَجَلَ العَجَلَ فَاِنَّ لَكَ كَاساً مَذْخوُرَه حَتّی تَشْرِيَهَا السّاعَه.

اینک جد من رسول خدا صلی الله علیه و آله حاضر است و مرا از جام خویش شربتی سقایت فرمود که هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد و می‌فرماید: ای حسین تعجیل کن در آمدن که جام دیگر از برای تو ذخیره کرده‌ام تا در این ساعت بنوشی .

امام حسين عليه السلام به سمت ميدان شتافت و كارزار سختى آغاز كرد تا به بالين جوانش با پيكر پاره پاره رسيد .

به روایت سید بن طاوس صورت بر صورت او نهاد .

فرمود:قتل الله قوما قتلوك يا بُنى! فما اجراءهم على الله و على انتهاك حُرمة الرسول.
"فرزندم! خدا بكشد مردم ستمگرى كه تو را كشتند، اينان چقدر بر خدا و هتك حرمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) جرى شده اند؟ "

سپس اشك از چشمان مباركش جارى گشت و فرمود: على الدنيا بعدك العفا؛ "پس از تو اُف بر اين دنيا!"

در نقل ديگر آمده: امام خون پاك اكبر را مى‏گرفت و به طرف آسمان میريخت و از آن هيچ قطره‏اى به زمين نمی ‏ريخت و فرمود:

«بر جد و پدر تو سخت است كه آنها را صدا بزنى و به تو پاسخ ندهند و از آنها دادرسى كنى، ولى به داد تو نرسند».

امام صورت اشك آلود خود را روى چهره خون آلود على اكبرش گذاشت، و بقدرى بلند گريه كرد كه تا آن روز كسى اين گونه صداى گريه بلند را از او نشينده بود

حضرت هنوز چند قدم به كشتۀ‌ علي اكبر مانده بود، كه خود را از مركب به زير انداخت،

زانو به زانو خود را به جوانش رسانيد. اول نگاهي به آن بدن قطعه قطعه كرد،

ديد سنگدلان جاي سالمي در بدن آن جوان نگذاشته- اند، و از ضربت تير و شمشير و نيزه وخنجر جسم جوانش را مشبّك كرده اند.

بعد امام هفت مرتبه فرياد كشيد  اي ستارۀ‌ من، چه زود عمرت بپايان رسيد،ستارگان سحري اينگونه هستند . علي با پدر حرف بزن .

هفت بار امام فریاد کشید:

آه ولداة! آه واعلیّا! واثمرة فؤاداه! ولدی قتلوک!

حميد بن مسلم ازدى  گفت: گويى زنى را مى بينم با فرياد يا حبيباه! يابن اخياه! اى عزيزم! اى پسر برادرم! از خيمه بيرون آمده است.

پرسيدم: آن زن كيست؟

گفتند: زينب دختر على بن ابى طالب (عليه السلام) است.

اين زن از راه رسيد و خود را بر پيكر على اكبر افكند.

امام حسين علیه السلام نزد خواهر آمد و دست او را گرفت و به خيمه برد و خود بازگشت و به جوانان بنى هاشم فرمود:

برادرتان را به خيمه ببريد.

آنان بدن نازنين على اكبر را حمل كرده و مقابل خيمه اش قرار دادند.

 

 

به پيش چشم پدر ناگهان پسر افتاد

همينكه خورد پسر بر زمين پدر افتاد

رسيد هلهله و خنده ها به گوش حسين

ميان معركه آقا به درد سر افتاد

مگر كه قول ندادي عصايِ من باشي؟

بلند شو پدر ِ پيرت از كمر افتاد

نگاه كن علي اكبر دمي به سمتِ حرم

ببين به عمه چه چشمانِ خيره سر افتاد

تو نخل بودي و دستي به پيكرت كه زدم

ز شاخه هاي تمام تنت ثمر افتاد

الا شبابِ بني هاشم از حرم آئيد

كه زانوانِ حسين از توان دگر افتاد

خبر رسيد به خيمه كه ارباً اربا شد

خبر رسيد كه ليلا از اين خبر افتاد

 

در کتاب زادالمتقین نقل شده که

حارث أعور گفت : من روزی با امیرالمومنین علیه السلام در کوچه های کوفه عبور میکردیم در حالی که دست من در دست آن حضرت بود

ناگهان حضرت دست خود را کشید واشک از دیدگان مبارکش جاری شد

سبب را پرسیدم ، مولایم فرمودند:

چشمم به مرة بن منقذ عبدی افتاد

بیادم آمد که او در روز عاشورا ضربتی به فرق علی اکبرم می زند بطوری که تا پیشانی او شکافته میشود.

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان

مثل تیری که رها می شود از دست کمان

خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود

بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود

مست می آمد و رخساره برافروخته بود

روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته

بر تنش دست یدالله حمایل بسته

بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد

زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد

یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را

آمده باز هم از جا بکند خیبر را

آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را

معنی جمله در پوست نگنجیدن را

بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید

زیرپایش همه کون و مکان می چرخید

بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد

رفت از میسره از میمنه بیرون آمد

آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه

گفت: لاحول و لا قوه الا بالله

مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون

به تماشای جنونش همه دنیا مجنون

آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است

بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است

رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی

پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی

نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد

به تماشای نبرد تو خداوند آمد

با همان حکم که قرآن خدا جان من است

آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است

ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست

دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست

آه آییـنه در آییـنه عجب تصـویـری

داری از دست خودت جام بلا می گیری

زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای

به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای

پدرت آمده در سینه تلاطم دارد

از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد

غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا

آه ، لب وا کن و انگور بخواه از بابا

گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید

با فغان پسرم وا پسرم می آید

باز هم عطر گل یاس به گیسو داری

ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!

کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است

یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!

مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای

چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!

من تو را در همه کرب و بلا می بینم

هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم

ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی

کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی

مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم

باید انگــــــــار تو را روی عبـــــــا بگذارم

باید انگــــــــار تو را بین عبــــــــایم ببرم

تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم...

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا