Menu

علی اکبر که جوشن داشت شد این/تو که جوشن نداری وای بر من

نقل شده که در شب عاشورا بعد از آن اتمام حجت حضرت أباعبدالله علیه السلام ،  وقتی که همه یکجا و صریحا اعلام وفاداری کردند و گفتند:ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد،یکدفعه صحنه عوض شد.
امام علیه السلام فرمود:حالا که این طور است،بدانید که ما کشته خواهیم شد.همه گفتند:الحمد لله،خدا را شکر می کنیم برای چنین توفیقی که به ما عنایت کرد،
حضرت قاسم بن الحسن علیهم السلام .رو کرد به حضرت ابا عبد الله سلام الله علیه  و عرض کرد:«یا عماه!»عمو جان!«و انا فی من یقتل؟ »آیا من جزء کشته شدگان فردا خواهم بود؟
حضرت سیدالشهداء سوال کردند : «یا بُنَی کیف الموت عندک؟»مرگ پیش تو چگونه است،؟
عرض کرد:«یا عماه احلی من العسل »از عسل برای من شیرین تر است.
حضرت دوباره فرمودند : «ای والله! فداک عمک. اِنک لَاَحدٌ مَن یُقتَل من الرجال. بعد اَن تَبلوا ببلاء العظیم و ولدی عبدالله؛ آفرین! عمویت فدایت شود. تو نیز یکی از مردانی هستی که کشته خواهی شد ، ولی بعد از آنکه به درد سختی مبتلا خواهی شد،بعد از یک ابتلای بسیار بسیار سخت.حتی پسرم عبدالله نیز شهید خواهد شد»

 

شیخ جعفر شوشتری می فرماید:
در روز عاشورا وقتی حضرت قاسم علیه السلام اذن جهاد خواستند ، امام حسین علیه السلام اذن جهاد به ندادند .
"فَجَلسَ مَهوماً مَغموماً باکیَ العَینَینِ حَزینَ القلب " کناری نشست و در همّ وغم فرو رفته بود ، اشک از چشمش جاری وقلبش محزون شد .
دید حضرت به همه اذن دادند ولی به اذن ندادند ، متألم شد.
"فَوَضَعَ راسَه علی رِجلُیه .... " سر به زانو گذاشت ،
یادش آمد که پدر بزرگوارش امام حسن علیه السلام بازوبندی به بازوی او بستند و فرمودند : هرگاه دچار هم وغم شدی این بازو بند را باز کن و بخوان .
گفت : تا حال چنین هم و غمی بر من وارد نشده ، باز کرد و خواند، نوشته بود :
يا ولدي يا قاسم؛ اوصيك انك اذا رايت عمك الحسين عليه‏السلام في كربلاء و قد احاطت به الاعداء فلا تترك البراز و الجهاد لاعداء الله و اعداء رسوله و لا تبخل عليه بروحك، و كلما نهاك عن البراز، عاده لياذن لك في البراز لتحظي في السعاده الابديه.
اي فرزندم اي قاسم؛ تو را وصيت مي كنم، زماني كه ديدي عمويت امام حسين عليه‏السلام را در كربلا دشمنان محاصره كردند، جنگ و جهاد را با دشمنان خدا و پيامبرش را ترك نكن، خودت را براي فدا شدن در راه او باز مدار، اگر او تو را از نبرد نهي نمود، پافشاري نما تا به تو اجازه دهد، در آن حال است كه به  سعادت ابدی نايل مي گردي.
وقتی که آن نوشته را خدمت عمو آورد ، حضرت به آن نگاهی انداخته و خواندند
" ﻓﻠﻤﺎ ﻗـﺮأ اﻟﺤﺴﯿﻦ اﻟﻌﻮذة ﺑﮑﯽ ﺑﮑﺎء ﺷﺪﯾﺪا، و ﻧﺎدي ﺑﺎﻟﻮﯾﻞ و اﻟﺜﺒﻮر، و ﺗﻨﻔﺲ اﻟﺼﻌﺪاء،...." 
نفسش به شماره افتاد ، دست به گردن قاسم انداخت به قدری گریه کردند که از هوش رفتند.
بعد فرمودند: پسر برادرم  ، من هم درباره تو از برادرم  وصیتی دارم ، دست قاسم علیه السلام را حضرت گرفت ، داخل خیمه شد و برادرنش عون و عباس علیه السلام را طلب کرد ، فرمود : خواهرم زینب صندوق را بیاور ، گویا این صندوق در آن بعضی از مواریث پیامبر و امیرالمومنین و حضرت زهرا و امام حسن علیهم السلام بوده که به حضرت زینب سپرده بود . حضرت قبای امام حسن علیه السلام را به قاسم پوشانید و عمامه ی ایشان را به سر او پیچید و دست دخترش که نامزد حضرت قاسم بود گرفت و برای حضرت قاسم عقد  کرد.
عقد را حضرت به جهت امتثال امر امام حسن علیه السلام ، واقع ساخت....


مرحوم حاج شیخ عباس قمی رحمة الله علیه در کتاب نفس المهموم مینویسند که :

به نظر ما هیچ علتی وجود ندارند که تزویج حضرت قاسم را انکار کنیم

چون ملاحسین کاشفی در روضة الشهداء نقل کرده است و او مردی جامع و عالم و متبحر بود....

 

 

بنا بر روایت مرحوم طریحی

وقتی امام حسین علیه السلام دیدند که حضرت قاسم اراده ی میدان دارد

به او فرمودند

که ای فرزند من با پای خود به سوی مرگ میروی ؟

قاسم عرض کرد

که ای عمو ، چگونه نروم در حالی که تو را در کیان دشمنان تنها میبینم ، غریبی و یاوری نداری ، روح من به فدای روح تو و جان من به قربان جان تو باد........

 

 

بنار بر روایت مرحوم مجلسی در بحار :
حضرت قاسم بن حسن علیه السلام به یدان امدند در حالی که اشکهای چشم بر روی گونه ها جاری بود و میفرمود :
إن تنکرونی فانا ابن الحسن         سبط النبی المصطفی الموتمن
هذا حسین کالاسیر المرتهن       بین اناس لاسقوا صوب المزن
اگر مرا نمی‏شناسید من پسر حسن سبط پیامبر برگزیده و امین خدا هستم این حسین علیه السلام است که همچون اسیر گروگان شده در بین مردم قرار گرفته، خدا آن مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد
حمید بن مسلم که از سربازان عمر سعد بود نقل می‏کند: از خیام حسین علیه السلام نوجوانی به سوی میدان بیرون آمد که چهره‏اش مانند نیمه قرص ماه می‏درخشید، شمشیری بدست داشت و پیراهن بلندی پوشیده بود و وارد جنگ گردید.
عمرو بن سعد ازدی گفت: سوگند به خدا آنچنان سخت بر این نوجوان حمله کنم، گفتم: عجبا! تو به این نوجوان چه کار داری سوگند به خدا اگر او مرا بزند به طرف او دست دراز نمی‏کنم، بگذار همانها که او را احاطه کرده و با او می‏جنگند کار او را تمام کنند.
عمرو بن سعد گفت: سوگند به خدا من باید بر او یورش برم، و جهان را بر او سخت گیرم، آنحضرت که مشغول جنگ بود، عمرو بن سعد در کمین او قرار گرفت و چنان شمشیر بر سر مبارک قاسم زد که سر او شکافته شد و قاسم به صورت بر روی زمین افتا، فریاد زد: «یا عماه!»
"عمو جان به دادم برس"
وقتی که صدای قاسم به گوش امام رسید، آنحضرت مانند عقابی که از بالا به زیر آید، صفها را شکافت و مانند شیر خشمگین بر دشمن حمله کرد تا عمر بن سعد ازدی رسید، شمشیر به سوی او وارد کرد، او دستش را به پیش آورد و از آرنج قطع گردید، آن ملعون نعره کشید، دشمن برای نجات او حمله کردند، در همین میان پیکر نازنین قاسم زیر سم ستوران قرار گرفت، وقتی که گرد و غبار فرو نشست دیدند امام حسین در بالین قاسم است و آن نوجوان در حال جان کندن است. و پای خود را بر زمین می‏ساید.......
امام فرمود:
«عز و الله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک‏».
"سوگند به خدا بر عمویت‏سخت است که او را بخوانی، به تو جواب ندهد، یا اگر جواب دهد به حال تو سودی نداشته باشد"
مرحوم طریحی در منتخب نقل میکنند که : حسین علیه السلام آرام نگرفت تا قاتل قاسم را به درک واضل کرد...

 

 

چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شود

یعنی عمو برای تو بابا نمی شود

ای مهربان خیمه ، حرم را نگاه کن

عمه حریف گریه ی زنها نمی شود

تا جان نداده مادرت از جا بلند شو

زخم جگر به گریه مداوا نمی شود

باید مرا به سمت حرم با خودت بری

من خواستم که پا شوم اما نمی شود

باور نمی کنم چه به روزت رسیده است

اینقدر تکه سنگ که یکجا نمی شود

تقصیر استخوان سر راه مانده است

راه نفس گمان نکنم ، وا نمی شود

این نعل های تازه چه کردند با تنت

عضوی که از تو گمشده پیدا نمی شود

بی تو عمو اسیر تماشا شده ببین

قدت شبیه قامت سقا شده ببین

مثل دلم تمام تنت زیر و رو شده

دشتی از آه شعله زنت زیر و رو شده

پیراهنی که بر بدنت بود کنده اند

پیراهنی که شد کفنت زیر و رو شده

از بس که اسب بر بدنت تاخت با سوار

حتی مسیر آمدنت زیر و رو شده

با من بگو به دست که افتاده کاکلت

این طور موی پر شکنت زیر و رو شده

از بس که سنگ بر سر و پای تو ریخته

از بس که نیزه روی تنت زیر و رو شده

انگار جای فاصله ها پر نمی شود

از بس تمامی بدنت زیر و رو شده

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا