Menu

منابع مقاله:فصلنامه نامه مفید، شماره 20
فاضل میبدی-محمد تقی

چكیده
مطالبى كه در این نوشتار پى گرفته مى‏شود حاوى چند نكته است:
1- پیشینه‏هاى بحث دین و دولت از نگاه فیلسوفان و مصلحان غرب، بویژه پس از پروتستانیسم و نهضت اصلاح دینى.
2- پیشینه‏هاى بحث دین و دولت از نگاه فقیهان شیعى بویژه پس از عصر غیبت كه مورد بحث و اهتمام بوده است. از آنجا كه برخى عالمان شیعى حكومت را از اختیارات امامان معصوم مى‏دانسته‏اند، لهذا هر حكومتى را غاصب و یا دولت مستعجل پنداشته و در پى تدوین تئورى سیاسى براى حكومت اسلامى برنیامدند.
3- پس از عصر صفویه تئورى ولایت فقیه به عنوان مشروعیت‏بخشیدن به حكومت‏شاهان صفوى از سوى برخى فقهاى شیعه، چون محقق كركى، مطرح شد ولى این تئورى ناپایدار و بى سرانجام ماند.
4- امام خمینى بانى و معمار اندیشه نوین سیاسى و حاكمیت ولایت فقیه، با اختیاراتى كه براى فقیه والى قایل گشت، شریعت اسلام را با عناصر مصلحت، ضرورت، زمان و مكان به نحوى انعطاف‏پذیر ساخت كه دولت‏بتواند در چارچوب دیانت و فقاهت جاى گیرد و احكام فقهى را، متناسب با مقتضیات زمان و مكان، به دنبال تغییر موضوع دگرگونى دهد.
انسان به مدد خرد توانسته است از تجربه‏هاى تاریخى، اندرزهاى فراوانى بیاموزد و بیاندوزد و راهكارهاى روز بروز بهتر را براى ادامه حیات جمعى بجوید. از روزیكه انسان، به عنوان مدنى بالطبع، به حیات جمعى پا گذاشته و جامه «جامعه مدنى‏» را بر اندام خود پوشانده به دنبال یك فلسفه سیاسى برآمده تا با انتخاب بهترین مدل براى حكومت، رابطه ملت و دولت و از سویى رابطه دین و دولت را تفسیر نماید. مدلهایى كه فیلسوفان سیاسى براى نوع حكومت عرضه داشته و در طول تاریخ، بعضا، به تجربه درآمده، كم نیستند و این مقال در مقام فحص و كنكاش و نقد و ابرام در نوع این حكومتها نیست.
موضوع اين نوشتار پيرامون دین و دولت از نگاه امام خمینى به عنوان معمار حكومت دينى و بانى يكى از فلسفه‏هاى سياسى در پايانه قرن بيستم است و اين كه آيا انديشه ولایت فقیه به عنوان يك فلسفه سياسى مى‏تواند دولتى را دينى سازد و جامه دين را بر پيكره جامعه مدنى بيارايد؟ و دین را با حكومت و سنت را با تجدد و سیاست آشتى دهد؟
نگاهى به پیشینه بحث
ضرورت مى‏نماید پیش از ورود به بحث، نگاهى اجمالى به پیشینه‏هاى این بحث داشته باشیم. مى‏دانیم یكى از مباحث مهم و دامنه‏دار كه پس از نهضت اصلاح دین «پروتستانیسم‏» صورت گرفته و در حلقه‏هاى مسایل فلسفه سیاسى وارد گشته است، رابطه «دین و دولت‏» است، حساسیت این بحث از آنجا بالا گرفت كه در طى قرون متوالى كلیساها به عنوان نهادهاى دینى سرنوشت جوامع را «در دست داشتند و فرجامهاى نامطلوبى را نصیب مردمان ساختند; لهذا پس از پروتستانیسم و نهضت اصلاح دین همواره این سؤال بر سر زبانها بوده است كه آیا حكومت‏به عنوان یك فئومنولوژیك و یا پدیده اجتماعى، رسما، مى‏تواند به عنوان یك مرجع دینى قلمداد شود؟ و مراجع دینى به عنوان حاكمان سیاسى جامعه به حساب آیند؟ عمده فیلسوفانى كه در دوسوى این بحث قرار داشتند، یكى توماس هابز (1588-1675) و دیگرى جان لاك (1632-1704) مى‏باشند.
هابز بر این باور بود كه مذهب و دین باید در راس هرم جامعه قرار گیرد تا بتواند جلوى حرمت‏شكنیها و تجاوزات را بگیرد; زیرا «انسانها گرگ همدیگرند» و رجال دینى مانع گرگ ستیزى در جامعه خواهند بود.
«اگر دین در اختیار دولت‏باشد، دولت فرمان مى‏دهد كه افراد چه اصولى را بپذیرند و در نتیجه از این لحاظ نظمى برقرار مى‏شود و به اغتشاشى كه در اثر تفسیرهاى مختلف و مخالف از اصول دین ناشى مى‏شود، پایان مى‏دهد. اما اشخاص مى‏توانند در دل خود به هر چه بخواهند اعتقاد داشته باشند یا اصلا اعتقادى به دین نداشته باشند ولى حفظ اصول ظاهر براى حفظ نظم اجتماع ضرورى است‏». (1)
هابز در كتاب معروف خود «لویاتان‏» كه در سال 1651 منتشر كرد، مبانى فكرى فلسفه سیاسى خود را با تحلیلى از طبیعت‏بشر آغاز كرد. او، كه به شدت تحت تاثیر بدبختى‏هاى برخاسته از جنگهاى داخلى انگلستان قرار داشت، بر این باور نشست كه غرایز و قواى سبعى در انسان همیشه حالت فاعلى دارد و عقل حالت انفعالى و عقل به تنهایى براى كنترل غرایز كافى نیست‏،بلكه باید پادشاهى مقتدر، از بیرون، انسان را مهار كند و آتش این زندگى جنگى كه بالقوه در انسان است، خاموش نماید.
«لاك‏» بر خلاف «هابز» انسان را در وضع طبیعى خود جنگ طلب و گرگ صفت نمى‏بیند، بلكه انسان موجودى است كه با طبیعت هماهنگ است و عقل نیرویى است كه همواره انسان را دعوت به قانون مى‏كند.
«وضع طبیعى قانونى دارد كه بر آن حكومت مى‏كند و همه افراد را موظف مى‏سازد و عقل كه همان قانون طبیعت ست‏به همه ابناى بشر كه با آن به مصلحت مى‏نشیند، مى‏آموزد كه همه برابر و مستقل هستند، و هیچ كس نباید به زندگى و تندرستى، آزادى و اموال كس دیگر، صدمه‏اى وارد كند». (2)
لاك از آنجا كه مى‏كوشد دست‏حاكمیت را بر سر شهروندان كوتاه و كمرنگ كند، تلاش مى‏كند تا دین را نیز از سیطره اقتدارگران بیرون كشد و به حوزه اعتقادى افراد واگذار كند. در رساله‏اى كه راجع به مدارا نگاشت تاكید كرد كه دولت نباید مرجعیتى نسبت‏به عقاید دینى مردم پیدا كند و در مسایل دینى شهروندان دخالت کند.
«از اینرو اگر شهریاران، مردم را به بهانه آمرزش روحشان، وادار سازند كه در كلیساى مورد نظر حضور یابند، كار عبثى انجام داده‏اند (زیرا) چنانچه مردم به كلیسایى اعتقاد داشته باشند، به طیب خاطر در آن حاضر نمى‏شوند و اگر اعتقاد نداشته باشند، حضور آنان بر ایشان هیچ ثمرى نخواهد داشت و تا هر میزانى هم كه نیت‏خیر، نوع پرستى و آمرزش ارواح، بهانه مطلوبى براى عمل فرمانروا باشد، تاثیرى در آمرزیدگى و رستگارى آنها نخواهد داشت و بنابراین بعد از همه اینها، باید مردم را آزادانه به وجدان خود واگذار كرد». (3)
بنابراین از نگاه ایشان تفكیك دین از دولت، تفكیك یك نهاد قدسى از امر عرفى است. و این كه باید امور سیاسى و اجتماعى را به عرف عقلاى جامعه وانهاد و قوانین اداره جهان ناسوت را از یك منشاء لاهوتى جدا ساخت.
سابقه تاریخى این تفكیك به دوران شروع مدرنیته ، یعنى پس از زایش تمدن جدید و عصر خرد گرایى با سنت تفكیك امور عرفى (دولت) از امور لاهوتى (دین) است. البته با این نگاه كه سنت‏یك ایدئولوژى جزمى و ثابت است و تجدد یك ایدئولوژى تغییرپذیر و نا استوار و جمع بین ایندو ناممكن است.
این تجدد و نوگرایى بر خیلى از كشورها، از جمله كشورهاى اسلامى، سایه افكند و جلادى بود كه خیلى از سنتها را به مسلخ برد و در مراكز قانونگذارى تاثیر سزامندى را داشت‏بطورى كه پس از مشروطیت در ایران، وقتى صحبت از قانونگذارى به میان آمد سنت گرایان در برابر تجدد، فریاد برآوردند كه:
«ما اهل شریعت آسمانى، داراى قوانینى هستیم كه نسخ بردار نیست و در هر موضوعى حكمى و براى هر موقع تكلیفى مقرر گردیده است...». (4)
«قانون مشروطه با دین اسلام در تعارض است و مملكت ایران نمى‏تواند تابع قانون مشروطه قرار گیرد مگر آنكه از اسلام رفع ید شود.» (5)
مرحوم شیخ فضل الله نورى در رساله «تذكره العاقل و ارشاد الجاهل‏» در برابر مشروطه خواهان و تجدد گرایان چنین نوشت:
«جعل قانون كلا و بعضا منافات با اسلام دارد و این كار، كار پیغمبریست لذا هر رسولى كه مبعوث شد از براى همین كار بود بعض احكام پیغمبر سابق را امضاء مى‏فرمود و بعضى را تغییر مى‏داد تا آنكه خاتم انبیاء (ص) مبعوث شد و دین خدا را كاملا بیان فرمود و قانون الهى كه او آورد دیگر نقض نخواهد شد.
وظیفه حجج اسلام به آن است كه احكام كلیه كه مواد قانون الهى است از چهار دلیل شرعى استنباط فرمایند كه در مقام استنباط، قیاس و استحسان را دخالت ندهند. پس این دارالشورى كه مردم خواستند منعقد سازند و با موافقت اكثریت آراء تعیین قانون كنند اگر مقصودشان جعل قانون جدید بود، چنانكه این هیئت مقننه مى‏خواهند، بى اشكال تصدیق به صحت آن، منافات با اقرار به نبوت و خاتمیت و كمال دین دارد و اگر مقصود جعل ترتیب قانون موافق شرع بود اولا آنكه ابدا ربطى به آن جماعت نداشت و بالكلیه از وظیفه آن هیات خارج بوده و ثانیا آنكه عمل به استحسان عقلى است و حرام و اگر مقصود آن تعیین قانون بود مخصوص صغرویات اعمال مامورین دولت كه ابدا ربطى به امور عامه كه تكلم در آن از مخصوصات شرع است، نداشت. اگر مقصودشان... حفظ احكام اولیه اسلامیه بود چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریت قرار دهند كه هر یك از این دو اصل موذى خراب نماینده ركن قویم قانون الهى است. زیرا قوام اسلام به عبودیت است نه به آزادى و بناى احكام آن به تفریق و جمع مختلفات است نه به مساوات‏». (6)
استیحاش و نگرانى امثال شیخ فضل الله نورى كه از مجلس قانونگذارى وحشت داشتند، و مشروطه را مخالف با مشروعه مى‏دانستند این بود كه در جامعه ایران چون جامعه غرب یك نوع دین پیرایى به وجود آید و روحانیان را تابع فرمانروایان كند و شهریاران را ناظر بر نهادهاى دینى نماید، همچنانكه لوتر درباره كلیساها و كشیشان مى‏گفت. لهذا براى فرار از این هراس و به خاطر اصرار و پاى‏فشارى نورى، دین در قانون اساسى ایران از دولت جدا گشت و اصل پیشنهادى شیخ شهید، پس از اصلاحات توسط صنیع‏الدوله و آیت الله بهبهانى و طباطبایى تقدیم مجلس شد و به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسى تصویب گشت. (7)
«مجلس مقدس شوراى ملى كه با توجه و تایید حضرت امام عصر «عجل الله فرجه‏» و بذل رحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام «خلد الله سلطانه‏» و مراقبت‏حجج اسلام «كثرالله امثالهم‏» و عامه ملت ایران تاسیس شده است‏،باید در هیچ عصرى از اعصار ، موارد قانونیه آن مخالفتى با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیر الانام (ص) نداشته باشد و معین است كه تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلام بر عهده علماى اعلام «ادام الله بركات وجودهم‏» بوده و هست لهذا رسما مقرر است در هر عصرى از اعصار هیئتى كه كمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهاى متدین كه مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق كه علماى اعلام و حجج اسلام مراجع تقلید شیعه، اسامى بیست نفر از علما كه داراى صفات مذكوره باشند معرفى به مجلس شوراى ملى بنمایند...»
ولى این اصل چیزى نبود كه بخواهد جلوى تشریع و تدوین قانون را بگیرد; زیرا بر اساس اصل پانزدهم قانون اساسى، مجلس شوراى ملى مى‏تواند به وضع قوانین مبادرت ورزد و این رهگذرى است كه مى‏تواند دین را از سیاست جدا سازد.
بنابراین آنچه كه مشروعه خواهان به دنبال آن بودند محقق نگشت و در عمل سیستم نظام حكومتى ایران، پس از مشروطیت‏یك سیستم لائیزم و غیر دینى به حساب آمد.
امام خمینى و تاسیس دولت دینى
اساسى‏ترین ویژگى امام خمینى در برقرارى دولت دینى، طرح اندیشه ولایت فقیه به شكل مطلقه آن مى‏باشد. اندیشه‏اى كه ریشه‏هاى تاریخى آن به عصر پس از غیبت ‏باز مى‏گردد با این بیان كه فقیهان شیعه، حاكمان پس از عصر غیبت را غاصب دانسته، زیرا زعامت و ولایت را در انحصار امام معصوم مى‏دانستند و از دیگر سو چون در انتظار ظهور قائم آل محمد به سر مى‏بردند، لهذا حكومتها را دولتى مستعجل مى‏پنداشتند. بنابراین منطقا، هم از حیث نظرى و هم از حیث عملى، دخالت در حكومت را نوعى تعیین تكلیف براى امام معصوم مى‏دانستند و در نتیجه فقیهان شیعه كتابى در باب «احكام السلطانیه‏» و «فقه الدوله‏» و یا «كتاب الاماره‏»ننگاشتند و غالبا از ساحت‏سیاست دورى گزیدند. و بل خدمت در دربار سلاطین و همكارى با آنان را از «مكاسب محرمه‏» دانستند. «جز اینكه مرحوم سید مرتضى رساله‏اى در جواز همكارى با سلاطین با عنوان «رساله فى العمل مع السلطان‏» تدوین كرد. (8)
با این وصف دولتى مبتنى بر دین و یا حاكمیت دینى تشكیل نیافت، البته حكومتهایى كه داعیه دینى بر اساس مذهب اثنى عشرى داشتند، و پس از صفویه، به وجود آمدند ، به نحو معدودى چون آل بویه و سربداران، وجود داشته است. ولى حاكمیتى دینى به گونه‏اى فراگیر تا دوران صفویه به وجود نیامد و فقهاى شیعه در تاریخ پیش از صفویه تجربه‏اى در تشكیل دولت دینى نداشتند. اندیشه ولایت فقیه به شكل یك اندیشه سیاسى و حكومتى پس از حكومت‏شیعى صفویه رونق یافت. بر این اساس كه حكومت صفوى مى‏بایست از حیث وجه دینى توجیه مى‏شد و مشروعیت‏خود را باز مى‏یافت; چرا كه از نظر اصولى و مبنایى حاكمیت در انحصار امامان معصوم است ولى در زمان غیبت، فقهاء به عنوان نائبان عام امامان تلقى مى‏شوند و رابطه فقیه با امام یك رابطه نیابت است و با مردم رابطه ولایت. به تدریج‏حل این غامض از راه ولایت فقیهان به عنوان نائب امام زمان (عج) در ادبیات فقهى شیعه راه یافت. محقق كركى كه شیخ الاسلام شاه طهماسب مى‏نامندش، شان فقیهان را در زمان غیبت چنین بیان مى‏كند:
«اتفق اصحابنا على ان الفقیه العادل الامین الجامع لشرائط الفتوى، المعبر عنه بالمجتهد فى الاحكام الشرعیه نائب من قبل ائمه‏الهدى فى حال الغیبه فى جمیع ما للنیابه فیه مدخل‏»
فقهاء امامیه، همگى، بر آنند كه فقیه عادل، امین و جامع شرایط فتوى، كه از او به مجتهد در احكام شریعت تعبیر مى‏شود، در زمان غیبت در جمیع مسایل نائب ائمه: مى‏باشند;
بنابه روایت روضات الجنات، شاه طهماسب در جواب كركى چنین نگاشت:
«انت احق بالملك انك النائب عن الامام (ع) و انما اكون من عمالك اقوم باوامرك و نواهیك‏»;
تو براى سلطنت از من سزاوارترى زیرا تو نائب امام (ع) مى‏باشى و من از كارگزارانت‏بوده و در اجراى اوامر و نواهى فرمانبردار خواهم بود. (9)
ولى با این وجود ولایت فقهاء به عنوان یك فرع فقهى مطرح گشت آنهم در مواردى از مكاسب و یا درباب وقف و ولایت‏بر ایتام و هیچگاه بحث ولایت فقیه به عنوان یك نظام سیاسى و دولت دینى مطرح نبوده است. حتى ولایتى كه در ابواب فقه مورد بحث قرار گرفته، تنها از آن فقیهان نیست‏بلكه غیر فقهاء نیز مى‏توانند و یا بر آنان واجب است كه ولایت را بپذیرند. محقق حلى در شرایع مى‏گوید:
«الولایه من قبل السلطان العادل جائزه و ربما وجبت كما اذا عینه امام الاصل او لم یمكن دفع المنكر او الامر بالمعروف الا بها;»
پادشاه عادل مى‏تواند داراى ولایت‏باشد و چه بسا پذیرش ولایت، در زمانى كه دفع منكر و تحقق معروف در سایه او محقق مى‏شود، واجب است.
مرحوم صاحب جواهر كه این ادعا را بسط داده است مى‏گوید:
«چنین ولایتى تعمیم دارد و شامل امور فقهاء، نظام سیاسى، جمع آورى مالیاتها و ولایت‏بر قاصرین و اطفال مى‏شود».
سپس اضافه مى‏كند كه
اگر فقیهى كه از طرف امام (ع) منصوب به اذن عام است‏سلطانى و یا حاكمى را براى ملت اسلام نصب كند چنین حاكمى از حكام جور نخواهد بود چنانكه در بنى اسرائیل چنین بوده است و حكام شرع و عرف هر دو از طرف شرع منصوب مى‏گشتند.» (10)
از سیره غالب فقهاء سلف چنین بر مى‏آید كه فقهاء براى اداره جامعه و تنظیم سیاسیات، سلاطین و یا حكامى را نصب مى‏كرده‏اند و شاهان مشروعیت‏خود را از فقیهان مى‏گرفته‏اند و رابطه دین و دولت را چنین برقرار ساخته‏اند. مرحوم شیخ جعفر كاشف الغطاء علاوه بر اینكه در مقدمه «كشف الغطاء» شاه وقت‏یعنى فتحعلی شاه را تمجید و تجلیل مى‏نماید، بر اساس ولایت فقهى خود، به این شاه قاجار اجازه مى‏دهد كه به نمایندگى از او به جبهه جهاد رفته و با روسها بجنگند. ولى چنین باورى در بین فقهاء یكدست و یك داستان نبوده است و یا دامنه آن را چنین گسترده نمى‏یافتند فى المثل مرحوم صاحب جواهر خیلى از اختیارات ولایى را قابل تفویض نمى‏داند و یا بین فقهاى عصر قاجار، شیخ مرتضى انصارى و میرزاى شیرازى كه از لحاظ علمى صاحب نام بودند و هر یك در زمان خود مرجع فراگیر گشتند، ولى قایل به توسعه قدرت فقهاء نبودند. مرحوم شیخ انصارى در طرح مباحث ولایت فقیه دست فقهاء را در اداره شئون جامعه چندان باز نمى‏داند و به همین مقدار بسنده مى‏كند كه ولایت فقهاء در عرصه افتاء و یا فصل خصومات است و اما ولایت فقیه بر اموال و انفس، كه براى پیامبر (ص) و ائمه صادق است، بر فقیهان صادق نیست و فقیهان شایستگى چنین اطاعتى را ندارند و هیچ شخصى جز پیامبر و امامان چنین ولایتى را ندارد. (11)
مرحوم سید جمال اسدآبادى، پس از فتواى حرمت استعمال تنباكو از جانب میرزاى شیرازى، از این عالم نامدار خواست تا در عزل ناصرالدین شاه فتوایى صادر كند. مرحوم میرزا سخت‏برآشفت و گفت:
«مداخله علما در این امور، خارج از حوزه فقه و فقاهت است. در مقابل ملا احمد نراقى در «عواید» و میر فتاح حسین مراغى در كتاب «عناوین‏» عنوان فقهى نیابت امام و ولایت فقیه را توسعه دادند و از ولایت فقیه و حكومت‏شرعى فقهاء به طور جامعى بحث كردند. در عصر مشروطیت، آخوند خراسانى و پیروان او از جمله مرحوم نایینى علاوه بر جانبدارى از مشروطیت و طرح اندیشه حكومت دینى، دخالت مستقیم فقهاء را در متن حكومت تشویق نكردند بلكه در حقیقت نظارت بر حكومت و قوه مقننه را طالب بودند.» (12)
ولى با این همه در بین تعالیم فقها یك سیستم فكرى سیاسى كه بتواند جامعه را بر اساس ارزشهاى دینى اداره كند، نمایان نمى‏شد جز این كه مرحوم نایینى در كتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله‏» همگونى شریعت را با مشروطیت روشن ساخت‏به تعبیر حمید الگار
«در وضع جدید [یعنى پس از تاسیس حكومت قاجار] یك نظریه سیاسى كه دولت را با نظام ایمان مانوس سازد، هنوز به وجود نیامده بود. چنین نظریه‏اى شاید غیر ممكن بود; علما كه موقعیت‏خود را به عنوان نایبان بالفعل امام تثبیت كرده بودند، در آن زمان نتوانستند به سلطنت چنین موقعیتى را تخصیص دهند. بدون چنین موقعیتى، سلطنت ناگزیر غیر مشروع به شمار مى‏آمد.» (13)
ویژگى‏اى كه در میان فقهاى شیعه در ایران وجود داشت‏حمایت غالب آنان از مشروطیت و ایجاد یك مركز قانونگذارى بود، كه این ویژگى در میان عالمان اهل سنت در مصر و تركیه عثمانى، وجود نداشت. (14)
نظریه امام خمینى در ارتباط دین و دولت
شك نیست كه امام خمینى(قدس سره) به عنوان معمار اندیشه حكومت دینى، مبنا را ولایت فقیه قرار مى‏دهد و براین اساس، دولت دینى را بنا مى‏نهد و منهاى ولایت فقیه حكومت دینى را مشروع یا ممكن نمى‏داند و دكترین ولایت فقیه حاكى از این عقیده است كه حكومت دینى بهترین شكل حكومت است چرا كه فقه به معناى واقعى كلمه در بر گیرنده تمام قوانین است كه یك جامعه مطلوب به آن نیازمند است.
«احكام شرع حاوى قوانین و مقررات متنوعى است كه یك نظام كلى اجتماعى را مى‏سازد. در این نظام حقوقى هر چه بشر نیاز دارد; فراهم آمده است: از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهرى و امور خصوصى و زندگى زناشویى گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل; از قوانین جزایى تا حقوق تجارت و صنعت و كشاورزى; براى قبل از انجام نكاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مى‏دهد كه نكاح چگونه صورت بگیرد و خوراك انسان در آن هنگام یا موقع انعقاد نطفه چه باشد، در دوره شیرخوارگى چه وظایفى بر عهده پدر و مادر است; و بچه، چگونه باید تربیت‏شود، و سلوك مرد و زن با همدیگر و با فرزندان چگونه باشد. براى همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت كند... معلوم است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سیاسى و اقتصادى جامعه اهتمام مى‏ورزد... . قرآن مجید و سنت‏شامل همه دستورات و احكامى است كه بشر براى سعادت و كمال خود احتیاج دارد..» (15)
مى‏توان گفت غالب فقها در این ادعاى یاد شده همداستانند و بر این باورند كه احكام فردى و اجتماعى كه بشر در راه سعادت به آن نیازمند است در كتاب و سنت‏یافت مى‏شود بنابراین ثبوتا اختلافى نیست آنچه كه مساله را مهم مى‏نماید این است كه چگونه باید احكام شریعت را در ظرف زمان جاى داد و به اصطلاح، دولت و قوانینى كه براى نظم و اداره جامعه است، دینى ساخت؟
مرحوم امام خمینى (ره) در سالهاى پیش از انقلاب به پرسش فوق چنین پاسخ مى‏دهد؟
«چون حكومت اسلام، حكومت قانون است، براى زمامدار علم به قوانین لازم مى‏باشد. چنانكه در روایت آمده است نه فقط براى زمامدار، بلكه براى همه افراد، هر شغل یا وظیفه و مقامى داشته باشند، چنین علمى ضرورت دارد. منتها حاكم باید افضلیت علمى داشته باشد... قانون‏دانى و عدالت از نظر مسلمانان شرط و ركن اساسى است. چیزهاى دیگر در آن دخالت و ضرورت ندارد». (16)
در این فراز از گفتار امام براى دینى كردن دولت تنها باید حكمرانان به قوانین اسلام عالم و آشنا باشند، چرا كه فقه به معناى واقعى آن، جوابگوى تمامى نیازها خواهد بود. البته این رویكردى است كه امام پیش از انقلاب و تجربه‏هاى زمامدارى و مدیریتى ارایه مى‏دهد; حتى آنجا كه امام وجود یك جمهورى اسلامى فراگیر را در كشورهاى مسلمان نشین در سر داشته است; راجع به مالیات و بودجه اداره جامعه مى‏گوید:
«خمس درآمد بازار بغداد، براى سادات و تمام حوزه‏هاى علمیه و تمام فقراى مسلمین كافى است تا چه رسد به بازار تهران و بازار اسلامبول و بازار قاهره و دیگر بازارها. تعیین بودجه‏اى به این هنگفتى دلالت دارد بر این كه منظور تشكیل حكومت و اداره كشور است‏». (17)
و در جاى دیگر مى‏فرمایند:
«حكومت اسلامى بوسیله خمس اداره مى‏شود». (18)
باور امام خمینى بر این ناظر است كه مى‏توان حكومتى را با احكام اولیه اسلام، دینى كرد و حتى بودجه یك كشور، كه از عمده‏ترین مسایل آن كشور است، مى‏توان با عمل به احكام خمس و زكوه و سایر حقوق واجبه، تامین كرد; تنها كافى است كه حاكم اسلامى به مسایل اسلامى عالم و آگاه باشد و سپس آنها را در جامعه بكار بندد.
و این باورى بود كه خیلى از علما و فقهاء را فرا گرفته بود به نحوى كه قانون مالیات را، كه جداى از خمس و زكوه بود، به عنوان یك حكم شرعى، یعنى مشروع، نمى‏پذیرفتند.
امام خمینى پس از اینكه در راس جامعه قرار گرفت و به عنوان ولى فقیه و حاكم منتخب مردم جامعه را هدایت مى‏كرد بر این اذعان قرار گرفت كه با اجراى احكام اولیه، بویژه در حوزه مالى، نمى‏توان جامعه‏اى را دینى ساخت لهذا قانون ماليات را نه تنها منافى با دين ندانست‏بلكه آن را مقدم بر احكام اوليه اسلام دانست و در پاسخ آنان كه مى‏گفتند ماليات در كنار خمس و زكوه امر مشروعى نيست، برآشفت و فرمود:
«آقا مى‏نویسد مالیات نباید داد. آخر شما ببینید بى‏اطلاعى چقدر. آقا، ما امروز روزى نمى‏دانم چند صد میلیون ما الان خرج این جنگمان است، روزى چند صد میلیون خرج جنگ با سهم امام مى‏شود درستش كرد حالا؟ حالا ما مى‏توانیم مردم را همه را بنشانیم اینجا و به زور از [آنها] سهم امام بگیریم؟ سهم امام حالا به اندازه‏اى است كه همین حوزه‏ها را بگردانیم. بیشتر از این هم نیست. یك كمى اگر بیشتر باشد مى‏دهند به دولت. یكدفعه آدم بگوید كه نخیر، سهم امام اینقدر؟ ما از كجا سهم امام و سهم سادات پیدا كنیم كه دولت را اداره كنیم. مملكت را اداره بكنیم، اینهمه اشخاصى كه ریخته‏اند به جان دولت و خرج دارند و چى دارند اداره بكنیم؟» (19)
ولایت فقیه و دینى كردن دولت
چنين به نظر مى‏رسد كه اگر امام خمینى در سالهاى پيش از پيروزى انقلاب اسلامى بر اين باور بودند كه با فقه رايج‏به اصطلاح فقه جواهرى مى‏توان دولتى را دینى ساخت و جامعه‏اى را بر اساس احكام اوليه اسلام، اداره كرد ولى پس از پیروزى انقلاب، بویژه سالهاى جنگ، بر این باور نشستند كه با پیشى انداختن احكام اولیه بر احكام حكومتى، جامعه و دولت دینى نخواهد شد. ایشان بر اساس بینش ولایت فقیه و نگاه وسیعى كه به اسلام داشتند احكام حكومتى و مصلحت اندیشیهاى دولت و ضرورت را بر احكام اولیه اسلام مقدم دانستند و با چنین فرضى دینى كردن دولت را دنبال مى‏كردند. بعبارت دیگر در هنگام تعارض بین مصلحت جامعه و دولت و احكام اولیه شریعت‏باید مصلحت جامعه را مقدم داشت. و این چیزى بود كه مورد پذیرش و تحمل پاره‏اى از فقهاء و نیز فقهاى شوراى نگهبان نبود .

لذا دبیر شوراى نگهبان طى نامه‏اى در تاریخ 26/9/1366 به امام خمینى نوشت:
«از فتواى صادره از ناحیه حضرتعالى كه، دولت مى‏تواند در ازاى استفاده از خدمات و امكانات دولتى و عمومى شروط الزامى مقرر نماید، بطور وسیع، بعضى اشخاص استظهار نموده‏اند كه دولت مى تواند هر گونه نظام اجتماعى، اقتصادى، كار، عائله، بازرگانى، امور شهرى، كشاورزى و غیره را با استفاده از این اختیار جایگزین نظامات اصیله و مستقیم اسلام قرار دهد و خدمات و امكاناتى را كه منحصر به او شده است و مردم در استفاده از آنها مضطر یا شبه مضطر مى‏باشند، وسیله اعمال سیاستهاى عام و كلى بنماید و افعال و تروك مباحه شرعیه را تحریم یا الزام نماید ... موجب نگرانى شده است كه نظامات اسلام از مزارعه، اجاره، تجارت، عائله و سایر روابط، به تدریج عملا منع و در خطر تعویض و تفسیر قرار بگیرد و خلاصه استظهار این اشخاص كه مى‏خواهند در برقرار كردن هر گونه نظام اجتماعى و اقتصادى این فتوا را مستمسك قرار دهند به نظر آنها باب عرضه هر نظام را مفتوح نموده‏اند....» (دبیر شوراى نگهبان، لطف اله صافى).
آنطور كه از این نامه كه باور و اعتقاد فقهاى شوراى نگهبان است‏برمى‏آید دولت مكلف است‏خود را با قوانین اولیه اسلام تطبیق داده و دینى كردن خود را از راه اجراى احكام اولیه بجوید ولى امام به عنوان ولى فقیه جامعه و مدیر نظام اسلامى كه چنین چیزى را ممكن نمى داند در پاسخ مى‏نویسد:
«دولت مى‏تواند در تمام مواردى كه مردم استفاده از امكانات و خدمات دولتى مى‏كنند با شروط اسلامى و حتى بدون شرط، مورد استفاده را از آنان بگیرد و این جارى است در جمیع مواردى كه تحت‏سلطه حكومت است و اختصاص به مواردى كه در نامه و زیر كار ذكر شده است، ندارد; بلكه در انفال كه در زمان حكومت اسلامى، امرش با حكومت است، مى‏تواند بدون شرط یا با شرط الزامى، این امر را اجرا كند». (20)
طبیعى مى‏نمود كه با تشكیل دولت دینى و تعارض آن با برخى احكام اولیه یك نگرانى در بین فقهاى سنتى به وجود آید كه ممكن است‏برخى از احكام فقهى تعطیل بماند ولى امام براى بقاء دولت دینى و نظام اسلامى تعطیلى برخى احكام را بطور موقت مخل به مبانى دین نمى‏دید.
«آنچه گفته شده است كه شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با اختیارات از بین خواهد رفت صریحا عرض مى‏كنم كه فرضا چنین باشد این از اختیارات حكومت است و بالاتر از آن مسایلى است كه مزاحمت نمى‏كنم‏». (21)
اندیشه سیاسى ولایت مطلقه فقیه یعنى اندیشه‏اى كه قادر است‏بر اساس ضرورت و مصلحت، احكامى كه در تعارض با دنیاى مدرن است، تعطیل كرده و احكامى كه احكام ثانویه در تلایم با موضوعات مدرن است، تدوین و تشریع نماید و این اجازه‏اى است كه شارع مقدس به او داده است; زیرا بر اساس بینش امام، ولایت فقیه در امتداد ولایت رسول الله و ائمه علیهم السلام: است.
«ولایت مطلقه فقیه همان ولایت مطلقه رسول الله است.»
یعنى كار ولى فقیه نظارت بر اجراى احكام فقهى نیست، چنانكه مرحوم نائینى مى‏گفت، بلكه شان او اعمال ولایت‏بر احكام دین است و اختیار او در اداره جامعه همان اختیار رسول الله است
«حكومت كه شعبه‏اى از ولایت مطلقه رسول الله (ص) است، یكى از احكام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است‏». (22)
دخالت عناصر زمان، مكان و مصلحت در فقه سیاسى اسلام
با توجه به بیانات و فتاوى حضرت امام، پس از تشكیل نظام جمهورى اسلامى، این سؤال مطرح است كه آیا تعطیلى احكام اولیه به خاطر «مصالح‏» و «ضرورتها» است و یا این از اقتضاات گذر از سنت‏به تجدد است و به اصطلاح فنى و فقهى نیازهاى زمان و مكان باعث فروگذاشتن و دست‏شستن از برخى احكام مى‏شود و ما نمونه‏هاى زیادى از تغییر و تعطیل را در تاریخ فقه شاهدیم. فى‏المثل نوع مبادى و مبانى و گونه استدلال بین صدوق و علامه، به خاطر دو زمان بودن، شاهد خوبى بر این مدعاست. و نیز طرز استدلال شیخ انصارى با فقهاى پیش از او تفاوت فاحش دارد.
«توجه دادن به این مساله كه در زمانها و مكانهاى مختلف، روابط اجتماعى تغییر مى‏یابد و این تغییر را باید در اجتهاد و استنباط در نظر داشت و پیاده كرد، در نوشته‏هاى بعضى از فقهاى صدساله اخیر، این مطلب دیده مى‏شود. شاید در كلمات مرحوم میرزاى نائینى باشد یعنى در بحثهایى كه در كتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله‏» در مورد مشروعیت دادن به نظام دستورى و پارلمانى مشروطه دارند; مرحوم شیخ عبدالحسین كاشف الغطاء نیز در «تحریر الوسیله‏» نكاتى را متذكر شدند. از كسانى كه خیلى روى این نكته تكیه كرده، مرحوم صدر است. ایشان دو سه مقاله در مورد زمان و مكان و تاثیر آن در اجتهاد دارند. حضرت امام به شكل قوى‏تر و جامع‏تر این مساله را بعد از انقلاب مطرح كرده و به آن توجه دادند و خودشان هم در رهبریشان و فتواهایشان آن را به كار گرفتند. از بعضى از فتاواى خودشان دست كشیدند...» (23)
ما در این جا به دنبال تاثیر زمان و مكان در اجتهاد و بالتبع در فقه نیستیم; هرچند این باب از بابهاى مهم و رنوشت‏سازى است كه امام در فقه گشودند برخى فقیهان پیشین نیز به مناسبت‏هایى اشارت‏هایى داشته‏اند ولى سخن بر سر دولتى كردن فقه و یا فقهى كردن دولت است و مى‏توان گفت تنها فقیهى كه به اشكالات و مشكلات این داستان پى‏برد; حضرت امام (ره) بود.لهذا باب زمان و مكان را در فقه به شیوه متدیك و روشمند باز كرد. اگر امام این راه بس دشوار را هموار نمى‏ساخت، چنین جراتى بر دیگر فقیهان مشكل مى‏نمود. و با وجود امام، فقه شیعه از دورانى، وارد دوران دیگر و از مدارى، وارد مدار دیگر مى‏شود.
اگر بخواهیم اصطلاحى بر آن بیافزاییم باید گفت: پس از استقرار نظام اسلامى فقه شیعى از مدار بسته سنتى وارد مدار باز تجدد و دنیاى مدرن شد. هر چند در روزگاران پیشین، بویژه دوران مشروطیت، براى چنین تحولى مقاومت‏هایى انجام گرفت. نمونه آن مقاومت‏هاى مرحوم شیخ شهید نورى و نیز پس از مدتى برچیده شدن كتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله‏»، نایینى است. ولى این بار شخصیتى بزرگ گام در راه چنین تحولى بزرگ نهاده كه علاوه بر وجه فقاهت، عرفان، فلسفه و شخصیت كاریزمایى، رهبر انقلاب و مدير يك نظام سیاسى است. عناصرى كه مرحوم امام در این تحول به كار مى‏گیرد، عبارتند از:زمان، مكان و مصلحت
یعنى اگر جامعه‏اى بخواهد بر اساس شریعت اسلامى اداره شود باید آن شریعت از حالت‏بسته و جزمیت‏خارج شود و در قالب یك اجتهاد پویا، كه در آن عناصر زمان، مكان و مصلحت‏به كار رفته است، قرار گیرد.
امام خمینى در راه این تحول بزرگ علاوه بر این كه قایل به حفظ چارچوب فقه سنتى بود و به اصطلاح طریقه فقه جواهرى را براى حوزه‏ها لازم مى‏شمرد، مصلحت نظام و تاثیر زمان و مكان را بر احكام شریعت، ضرورى مى‏دانست:«آن چیزى كه تا به حال اسلام را نگه داشته است، همان فقه سنتى بوده است و همه همت‏ها باید مصروف این بشود كه فقه به همان وضعى كه بوده است، محفوظ باشد. ممكن است اشخاصى بگویند كه باید فقه تازه‏اى درست كرد، كه این آغاز هلاكت‏حوزه است و روى آن باید دقت‏شود.» (24)
و در پیامشان به اعضاى شوراى تشخیص مصلحت چنین است:
«تذكرى پدرانه به اعضاى عزیز شوراى نگهبان مى‏دهم كه خودشان قبل از این درگیریها، مصلحت نظام را در نظر بگیرند، چرا كه یكى از مسایل بسیار مهم در دنیاى پرآشوب كنونى، نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصمیم‏گیرى است. حكومت، فلسفه عملى بر خورد با شرك و كفر و معضلات داخلى و خارجى را تعیین مى‏كند. و این بحثهاى طلبگى مدارس كه در چارچوب تئورى‏هاست نه تنها قابل حل نیست كه ما را به بن بستهایى مى‏كشاند كه منجر به نقض ظاهرى قانون اساسى مى‏گردد.» (25)
شگفت این كه هنگامى امام بر عناصر مصلحت، زمان و مكان در اجتهاد و اداره جامعه پاى فشرد كه مجلس شوراى اسلامى به عنوان یك نهاد عرفى و قانونگذارى با شوراى نگهبان به عنوان یك نهاد شرعى، در برخى موارد، در تقابل قرار گرفتند كه یكى از موارد عمده و حیاتى قانون كار بود كه در سال 1366 در مجلس به تصویب رسید و عده‏اى از سنت گراها با آن به تقابل برخاستند كه این قانون با روح شرع تطابق ندارد. پیش از آن كه شوراى محترم نگهبان نظر نهایى خود را اعلام نماید.


وزیر محترم كار در خصوص اختیارات دولت‏سؤالاتى را به محضر امام تقدیم كرد:
«آیا مى‏توان براى واحدهایى كه از امكانات و خدمات دولتى و عمومى مانند: آب، برق، تلفن، سوخت، ارز، مواد اولیه، تپه، جاده، اسكله، سیستم ادارى، سیستم بانكى و غیره به نحوى از انحاء استفاده مى‏نمایند اعم از این كه این استفاده از گذشته بوده و استمرار داشته باشد یا به تازگى به عمل آید در ازاى این استفاده شروط الزامى را مقرر نمود؟»
امام در پاسخ فرمودند: «در هر صورت چه گذشته و چه حال، دولت مى‏تواند شروط الزامى را مقرر نماید». (26)
چنین پاسخى براى برخى از افراد محترم شوراى نگهبان، شاید، تازگى داشت و یا براى آنان قابل تحمل و توجیه نبود لذا دبیر محترم شوراى نگهبان در نامه‏اى خطاب به امام خمینى نوشت:
«از فتواى صادره از ناحیه حضرتعالى، كه دولت مى‏تواند در ازاى استفاده از خدمات و امكانات دولتى و عمومى شروط الزامى مقرر نماید، به طور وسیع بعض اشخاص استظهار نموده‏اند كه دولت مى‏تواند، هر گونه نظام اجتماعى، اقتصادى، كار، عائله، بازرگانى، امور شهرى، كشاورزى و غیره را با استفاده از این اختیار جایگزین نظامات اصیله و مستقیم اسلام قرار دهد... موجب این نگرانى شده است كه نظامات اسلام از مزارعه، اجاره، تجارت، عائله و سایر روابط بتدريج عملا منع و در خطر تعويض و تغيير قرار بگيرد...»
امام در پاسخ دبیر شوراى نگهبان چنین مرقوم داشتند:
«دولت مى‏تواند در تمام مواردى كه مردم استفاده از امكانات و خدمات دولتى مى‏كند با شروط اسلامى و حتى بدون شرط قیمت مورد استفاده را از آنان بگیرد و این جارى است در جمیع مواردى كه تحت‏سلطه حكومت است و اختصاص به مواردى كه در نامه وزیر كار ذكر شده است، ندارد بلكه در انفال كه در زمان حكومت اسلامى، امرش با حكومت است، مى‏تواند بدون شرط یا با شرط الزامى اين امر را اجرا كند و حضرات آقايان محترم به شايعاتى كه از طرف استفاده جويان بى‏بندوبار يا مخالفان با نظام جمهورى اسلامى پخش مى‏شود، اعتنایى نكنند كه شایعات در هر امرى ممكن است‏». (27)
در این دو نوع نگاه به فقه یكى نگاه سنت مابانه است كه نگران تعطیلى احكام اولیه شریعت را دارد و دیگرى امام نگاه مدرن گونه است كه نگرانى تعطیلى حكومت اسلامى را دارد و در نگاه دوم اصل حكومت و دولت‏بر هر حكمى از احكام فرعى در صورت تزاحم تقدم دارد.
امام در نامه‏اى خطاب به آیت ا... خامنه‏اى به عنوان رئیس جمهور و خطیب تهران نوشتند:
«... باید عرض كنم كه حكومت كه شعبه‏اى از ولایت مطلقه رسول الله (ص) است، یكى از احكام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است. حاكم مى‏تواند مسجد یا منزلى را كه در مسیر خیابان است، خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند. حاكم مى‏تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل كند... حكومت مى‏تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است، در موقعى كه آن قرارداد، مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، یكجانبه لغو كند و مى‏تواند هر امرى را چه عبادى و یا غیر عبادى كه جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامى كه چنین است جلوگیرى كند; حكومت مى‏تواند از حج كه از فرایض مهم الهى است، در مواقعى كه مخالف صلاح كشور اسلامى دانست، موقتا جلوگیرى كند». (28)
امام خمینى در برابر تحولات جدید سه راه در پیش رو داشت; یا اینكه باید نسبت‏به رویدادهاى روزگار و موضوعات جدید پشت مى‏كرد و مى‏گفت موضوعات باید به نفع احكام دگرگونى یابد و عالم خارج طورى ساخته شود كه احكام فقهى تعطیل نگردد به گونه‏اى كه یكى از حوزویان گفته بود: «باید تمدن را طورى بنا كرد كه حتى احكام عبید و اماء نیز تعطیل نگردد».
راه دوم این بود كه امام احكام فقهى و دستگاه شریعت را، چون پاره‏اى از فقیهان، از ساحات سیاسى و اجتماعى خارج مى‏ساخت و منحصر در احكام فردى مى‏دانست. ولى امام خمینى هیچكدام از این دو راه را در شان اسلام نمى‏دانست و چنین قرائتهایى از دین را قبول نداشت‏بلكه راه سوم را، مبناى فقه و فكر خود قرار داد یعنى تطبیق دادن احكام دین و شریعت اسلام بر دنیاى مدرن، بر مبناى دخالت عناصر مصلحت، ضرورت و دخالت زمان و مكان در فقه سیاسى اسلام.



پى‏نوشتها:
1- (برگزیده) توماس هابز، محمود صناعى، ص 20.
2- خداوندان اندیشه سیاسى، ترجمه على رامین، ج‏2، ص 214.
3- خداوندان اندیشه سیاسى، ج 2، ص 273.
4- محمد تركان، شیخ فضل الله نورى، ج اول ص 113.
5- محمد تركان، شیخ فضل الله نورى، ج اول ص 113.
6- محمد تركان: شیخ فضل الله نورى، جلد اول، ص 56-75.
7- كسروى تاریخ مشروطه، ص 316.
8- سید حسن امین، كیان، شماره 24، ص 24.
9- روضات الجنات، ج‏4، ص 361.
10- جواهر، ج 22، صص 155-156
11- شیخ مرتضى انصارى، كتاب المكاسب، ص‏156
12- ر.ك: هادى نخعى، توافق و تزاحم منافع ملى و مصالح اسلامى، ص 133.
13- حمید عنایت، تفكر نوین سیاسى اسلام، ص 226.
14- ر.ك: همان، ص 220.
15- امام خمینى، ولایت فقیه، ص 21.
16- همان، ص 37.
17- همان، ص‏22.
18- صحیفه نور، ج‏22، ص 292.
19- همان، ج 18، ص 186.
20- صحیفه نور، ج 20، ص 165.
21- همان، ج 20، ص 171. خطاب به رئیس جمهور وقت (آیت ا... خامنه‏اى).
22- صحیفه نور، ج 20، ص 170.
23- مصاحبه آیت ا... سید محمود هاشمى در كنگره زمان و مكان، كتاب 14، ص 15.
24- صحیفه نور، ج 30، ص 170.
25- همان، ج‏21، ص 61.
26- صحیفه نور، ج 20، ص 163.
27- صحیفه نور، ج‏20، ص 165.
28- صحیفه نور، ج‏20، ص‏170.

 

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا