Menu

مصاحبه با آیت الله صافی گلپایگانی پیرامون حضرت آیت الله نجفی

«سخنراني آيت اله صافي گلپايگاني»
«اولا که جهت عرض تسليت خدمتتان آمديم. خدا رحمت کند مرحوم آيت اله اخوي را که ما بايد زودتر مي رسيديم خدمتتان ديگر گفتيم يکمي سرتان خلوتر شود بياييم. انشاءاله با مرحوم ابوي و اجدادتان محشور بشوند. دوستاني که اينجا هستند دانشجويان دوره دکتري و طلاب و فضلايي هستند که 10، 15 سالي است که در زمينه تاريخ فعاليت و به خصوص تاريخ روحانيت و نقد جريانات روشنفکري کار کرده اند و اکثرشان هم صاحب تاليف هستند. گفتيم که براي 11 شعبان 1432 يعني يک سال و نيم ديگر صدمين سالگرد رحلت مرحوم آقا نجفي است و خدمتتان هم گفته بودم گفتيم از رهنمودهاي جنابعالي استفاده کنيم، هم اينکه اين سمينار را به چه صورتي ببريم جلو که در آن چهره ي واقعی علماي حقيقي در اين آشفته بازاري که آدم ها و روحانيون متوسط، را بزرگ مي کنند و اصلا چيزي هم نيست و يکي هم اينکه يک پيامي از حضرتعالي داشته باشيم که انشاءاله همان موقع پخش خواهد بشود که براي همين مزاحم جنابعالي شده ايم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم  بسم الله الرحمن الرحيم الحمد الله رب العالمين و الصلاه و السلام علي سيدنا ابوالقاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين سيما مولانا بقيه الله في العالمين و العن علي اعدائه اعداء الله الاجمعين الي يوم الدين. يرفع الله الذين آمنوا منکم و الذين اوتوا العلم درجات.
بنده تشکر ميکنم و براي همه ي شما طلب توفيق مي کنم. اميدوارم که در اين عرصه و اقدامي که کرده ايد موفق باشيد و بتوانيد که ابعاد شخصيت اين مرد بزرگ را انشاءاله مطرح کنيد و مردم را با خدمات و مقامات ايشان آشنا کنيد و بتوانيد  مواضع سياسی، بلند و عالي که ايشان داشت را آشکار کنيد. در کل مطلبي که بايد مورد توجه قرار بگيرد اين است که نقش علما هميشه در حفظ دين و حفظ آثار اهل بيت (ع) از تعظيم شئونات و بالاخره همه ي جهات دين نقش علما، نقش موثر بوده است و علما بوده اند که در همه ي ادوار دين را حفظ کردند و در مقابل هجوم هايي که به اسلام، به دين و به قران شده است اين ها، بودند که دفاع کردند و همين طور در مقابل ستمگران و کساني که عرض کنم به جنبه هاي سياسي مسلمان ها، اين ها مي خواستند تجاوز بکنند و آن موقعيت ها را در خطر بيندازند در همه ي اين موانع آدم وقتي که اين مواقع تاريخ مي آمدند وقتي که تاريخ روحانيت را ملاحظه مي کند مي بيند اشخاص برجسته و رجالي که در روحانيت بودند مراجع و علماي بزرگ بودند، اين ها در زمان خودشان هر کدام وظيفه ي خودشان را انجام دادند و اسلام و دين را از شر اين بي دين ها را نگه داشتند و واقعا اين خودش يک تاريخ بسيار مفيدي است و اگر ما علما بتوانيم تاريخ علماي اسلام را بنويسيم و ارتباط اين ها را با حفظ موقعيت هاي اسلامي و ديني کشورهاي اسلام و عرض کنم جهاتي که بوده است حفظ کنيم، کار معنوي انجام شده است. اين ها در آن زمان به يک صورت، شکل خاصي که گردآوري مي کرده است اين باشد اين خيلي آموزنده است براي مردم هم مفيد است و موثر است اين مسئله و اين اگر است مسئله بسيار مهم است و مقام و علما هم که در اسلام معلوم است از علما و ورثه، انبيا و روح العما افضل من شهدا و حضرت اميرالمونين مي فرمايد:
( العلما الباقون اعيانهم مفهون)  همين طوري که در حالات مرحوم آيت اله نجفي ملاحظه مي کنيد العلما الباقون ما بقد اعيانهم مفهون و امثالهم في القنوب موجود و اين آيات ديگري که است اما درشان علما و فضيلت حتي معاشرت با علما که اين همه تدريس و تربيت شده است اين يک مکتب بسيار بزرگي است که بايد به مردم شناساندشان، را بدانند مردم هم ترتيب و تشويق احترام اسلام است، علم و مقام عالم و همان اين که موقعيت و خدماتي که اين علما داشتند و مواقع مهمي که داشتند در يک فتنه هاي خيلي بزرگ و آن مسائل که بخواهيم وارد آن مسائل بشويم، در يک فتنه هاي خيلي خيلي بزرگي جواب اسلامي در آنجاها خيلي در معرض خطرات بزرگ بوند علما بودند که مردم را نجات مي دادند با فتواي خودشان عرض کنم با برنامه هايي که داشتند بالاخره مثل مرحوم حاج سيد شفعي در اصفهان حجه الاسلام، حالا اين مواضع شان شخصيت، اگر ما بخواهيم در آن زمان بعد از آن وضعيت جنگ ايران و روس و مطالبي که پيش آمده بنده نمي خواهم حالا ديگر صحبت بکنم حالا اين ها يک موقعيت هاي خاصي مي داده که از زماني که اين ها مي ديدند که بايد به ميدان بيايند و از اسلام دفاع بکنند مسائل جامع الفقراء، فقها همه ي اين مسائلي است که اين ها علما در تمام اين مسائل نقش داشتند. در ترتيب مردم فرهنگ اسلام را به مردم برسانند در تعليم و ترتيب مردم، کل اين مطالب اصلا در اختيار علما بوده و به وسيله آنها انجام مي شده، آن شاگردانشان و شاگردان بعد به صورت واعظ بودند، هميشه تحت تعليم علما بودند. از اين جهت مسئله هم خيلي مهم است ديگر اما نسبت به شخص ايشان عرض کنم که بزرگي ايشان از آن بيت برخاستند آن هم يک تاريخ خاص و وسيعي است که از زمان مرحوم آيت اله آقا شيخ محمد تقي صاحب حوشيه که اصول واقعا از والايشان تاييد کرد و البته ايشان بودند و مفضول بودند. همه ايشان يک برجستگي و امتيازات بزرگي داشتند خوب بحث مرحوم آخوند رحمت اله عليهم اجمعين که بايد يک جايي بعدا محققين تعبير مي کنند از ايشان و اين مرحوم آقا شيخ محمد تقي و همين طور ساير الفتوح مرحوم آقا شيخ محمد حسين شما که اين ها يک شخصيت هايي بودند که در آن فتنه ي کژهاي عرض کنم که شيخيه آنجا و ديگر في قدم بود و براي ابطال باطل آنها مرحوم صاحب فتوح بود ديگر و حالا اين ها البته بنده به طور کامل استهزار نداشته باشم ولي خوب تماميش هم دارم. عرض کنم که اين ها مخصوص به بيتي که اين بزرگاني مثل اين ها از بيت عالم اسلام تحويل داده شدند و مردمان در اين اوج عظمت علمي بودند بايد که به مردم بشناسند. بايد اين ها را بشناسند. بعد هم علمايي که بعد از اين بيت بودند مرحوم آقا شيخ محمد باقر که پدر مرحوم آيت اله آقا شيخ محمد باقر و بعد آن وقت آقازاده هاي ايشان همه خوب بودند و بزرگ و بزرگ بودند واقعا يک بيتي که اينقدر غني باشد با علما و حجاب علم و از فضيلت و آن وقت اشخاصي که اينوقت در جهاد و عرض کنم که مقاومت و ستمکاران و اهل وداع و فرقه باطله و اين ها همه موضع گيري هايي که اين ها داشتند خيلي حساس بوده، خيلي مقيد واقع شده مرحوم آقا شيخ محمد باقر رحمه اله عليه ايشان خوب آقازاده هايي که داشتند يکي خوب مرحوم آقا شيخ محمد حسين پدر مرحوم آقا شيخ محمد رضا ايشان هم همين طور همه ي اين ها، انسان نمي داند از کدام ها بگويد و تمجيد و تعريف بکند و اين ها مرحوم آيت اله آقا نجفي، مرحوم آيت اله شيخ محمد تقي، مرحوم حاج آقا نوراله، مرحوم آقا شيخ محمد علي ثقه الاسلام، مرحوم حاج آقا جمال عرض کنم البته اخوي ديگري داشتند به نام آقا شيخ محمد مائين، معين اين ها همه شخصيت هايي بودند که واقعا براي جامعه ي علمي و جامعه شيعه اسباب افتخار بودند اين ها را بخواهيم، همين روح مرحوم حاج آقا جمال اين ها را شما بايد در آن کتاب بنويسيد به هر صورت نسبت به شخص مرحوم آيت اله العظماء آقاي آقا نجفي ايشان از نواده و نوابغ اخلاقند کسي که زندگي ايشان را در يک حدي، آشنا به زندگي و مواضعي که ايشان در مطالب مختلف داشتند، سياست و عرض کنم که تبليغ دين و تعليم شئائن و مبارزه ي با اين فرقه باطل ايشان در اين مبارزه با اين فرقه باطله و ظاله ي بهائيت البته اين ها بعد عرض کنم که موضع گيري ايشان خيلي موثر شد بر اينکه اين ها نتوانند به آن مقاصدي که آن وقت اينها جوري بود که اوضاع و احوال وسايل امروزي نبود که اين ها را بشود به مردم معرفي کرد بالاخره مواضعي مثل ايشان خيلي در آنجاها تاثير داشت حتي ايشان در موضوع فرقه شيخيه يک کتابي دارند بنده آن کتاب را خواندم شما پيدا کرديد آن کتاب يک کتاب کوچک است، بله «بله»  آن کتاب را در نقد شيخيه خود ايشان نوشتند و انسان واقعا تعجب مي کند که يک شخصيتي با اين همه کارها، با اين همه عرض کنم که مشاغلي که داشته باشد آن وقت درس داشته باشد و به اين کارها هم بتواند بپردازد و نمي تواند بس که صبر بکند. آن کتاب که در شيخيه نوشته است بيشتر من نوجوان و جوان بودم که خواندم و اين احسان رئيس العباد حاج کريم خان و بيشتر استشهاداتي که کردند براي بحران، بطران اين ها همه احسان العباد را رد کردند و اين ها را تمام عرض کنم که عدد صفحه و آدرسي که آورده و مطالبي را که نوشتند همه با آدرس و با دليل، يکم که موقعيت و آن وقت تاثيري که در حياط حوضه ي اصفهان داشتند آيت اله العظمي آقاي بروجردي رحمه اله عليه ايشان مي فرمودند که اين مرحوم آقا نجفي رحمه اله عليه و مرحوم آقا شيخ محمد تقي ثقه الاسلام رحمه اله عليه که آن هم خوب از شخصيت خيلي بزرگواري و با آن همه عرض کنم مقامات پدر مرحوم آقا شيخ مهدي که ايشان هم از اوتاد. عرض کنم که اين ها مفاخر بيتشان  خيلي زيادند، وقتي که مي بيند اين ها همه افتخارند، عرض کنم که ايشان مي فرمودند آيت اله العظمي آقاي بروجردي رحمه اله عليه مي فرمودند که اين حالا تعبيرش عيت تعبير شايد آن نباشد ولي مي فرمودند اين است که اين دو نفر از آقاها حوالي اصفهان را اينها نگاه داشتند و ما يک مرتبه يا دو مرتبه تقسيم مي کردند بين طلاب، دونفرشان، وقتي که مرحوم ثقه الاسلام آقا شيخ محمد علي قبل ايشان، ايشان مثل اينکه سنتشان کم بوده، زياد نبوده «38 سال» من مطمئنم خوب مردي بوده با آن مقامات بلند علمي، ايشان مي فرمودند: اين ها دو نفري ماهي يک مرتبه و بعضي ماها دو مرتبه بين طلاب تقسيم مي کردند و بعد که مرحوم ثقه الاسلام فوت کرد و مرحوم آقا نجفي خودش يک نفر متحمل متکبل امر طلاب بود اين را از ايشان بنده شنيدم که مي فرمودند به اين خوب اين ها خيلي که اولا در آن زمان ها و آن اوضاع اين توانايي اينطوري کسي داشته باشند اين علامت نفوذي است که ايشان داشته موقعيتي است ايشان داشته و آن وقت موارد ديگر در مسئله ي تنباکو هم که اين ها از پيشگامان مسئله تحريم تنباکو بعدش اينطور که بنده از مرحوم آيت اله واعظ بودند ايشان از ابتداي اصفهان نقل مي کردند که به وسيله ي مرحوم ثقه الاسلام البته آن ابتدا کرد و بعد البته آن در مقام برآمدند و عرض کنم که آن فتوا را نفيش را بگيرند و مرحوم ثقه الاسلام را تحت فشار قرار داده بود و مرحوم آقا نجفي وارد شد و بعد فرمان ميرزا و بعد ميرزا دستور دادند، بعد ميرزاي شيرازي رحمه اله عليه. بعضي برنامه هاي ديگر هم است حالا ديگر نمي خواهم ذکر بکنم، آن برنامه ي شخصي که آن کتاب را نوشته بود و راجب علل و الامر و اين ها هر کدام مي ديدند حمله اي مي شود و هجمه اي به دين مي شود و به مردم و ضعفا و فقرا اين ها بودند. و در مقام دفاع بودند و اين خيلي مسئله است و آن وقت کتابهايي که مرحوم آقا نجفي دارد در عين حال اين کتابها هم علامت اين است که ايشان يک فکر خاصي داشته است و مثلا کتابي دارند به نام عنايتاته رضويه که اين را ظاهرا در مشهد نوشتند و اين را بنده همان متوجه شدم، عرض کنم که طرح عربي، فارسي وليکن مطالبش را من مشاهده مي کردم جالب بود کتاب دعايي داشتند، کتاب دعايي بود که حاشيه هم داشت عرض کنم که شما پيدا کرديد يا نه «مفتاح السعاده»  حالا اسمش را ديگر بنده فراموش کردم بگويم يک کتابي هم است البته شرح اسماء الحسنايي است که ايشان چاپ کردند شايد مال ايشان باشد يا ايشان دستور دادند بالاخره برکات وجودي ايشان خيلي زياد بوده موقعيت ايشان در آن شرايط و در مسئله ي مشروطه و اين ها باز موضع ايشان تقريبا با موضع مرحوم آقاي شيخ فضل اله رحمه اله عليه شديد مطابق بوده مرحوم آقاي آيت اله واعظ مي فرمايند من بعد از اينکه ايشان شهيد شد، آقاي واعظ هم در تهران بودند و عرض کنم که مفصل اين يک قسمت از آن اوضاع و اين ها و ايشان با اينکه در تهران خيلي موقعيت داشتند بعد از شهادت شيخ ديگر خيلي دلسرد شده بودند و آمدند به اصفهان و از اصفهان آمدند به گلپايگان گفتند وقتي که آمدم اصفهان مرحوم آيت اله آقا نجفي ايشان ديگر مريض بود و همان مرض وفاتشان ظاهرا استعفا بوده از ايشان بله «بله»  گفتند من آمدم ديدن ايشان احوال و عيادتشان، مثل اينکه گفته بودند خوابيده بودند فراموش کردم و به من اسرار مي کرد شرح ما وقع را من برايشان بيان بکنم و آن وقت گريه مي کرد هرچي مي گفتم شعر اين طور شد و به شهادت رسيد و به اين کيفيت و اين ها يک موقعيت اين طوري به اين و اگر چنانچه از اشخاصي که بيشتر اطلاع دارند و در مجامع هايي که در اصفهان اتفاق افتاده، نانوايي هايي که ايشان تشکيل داده اينها را نمي دانم شما رسيديد اين ها همه براي فقرا نان مجاني بدهد و مردم را نگه دارند و حفظ نفوس مردم را بکنند در هر ميداني بوده است مرحوم آقا نجفي آنجا بوده است و در عين حال هم همه اين موقعيت را از اين نفوس کلمه ي ايشان اين عرض کنم که موانعي که مخصوص خودش بوده است که اين ها را مفقود مي کرده نمي توانستند همه ي اين ها متحير بودند و بعضي از سياستمدارهاي آن وقت معتقد بودند که اين سياستمدار هرکس بخواهد اين را ببيند مرحوم آقا نجفي که خوب با آن سياست و حکايت هايي که در آن رشته ها از ايشان نقل مي کنند و در برخوردشان با ناصرالدين شاه وضعيت ديگر و بالاخره بنده آن طوري که بايد و شايد اطلاعات کافي ندارم ولي در همين حدي که است ايشان را هم از جنبه ي علم و مقامات معرفي و اين درجات فقه و عرض کنم که تربيت طلاب و حوزه و مرجعيت و هم از جهاتي که اين مطالب اين ها و ايشان را خيلي من بزرگ مي دانم و بخواهم و بايد که به مردم ايشان را بشناسند و مي شناسند که ما اشخاصي را داريم در واقع عرض کنم که يک خاني بود به نام آقاي ميزا صادقي عرض کنم که اسم کوچکشان را فراموش کردم عرض کنم که معروف بود بنده با ايشان آشنا بودم وعرض کنم که در امتحانات مرحوم آيت اله بروجردي هم ايشان شرکت داشت و بنده هم که بودم البته شخصا از اوتاد بود، اخلاق بود و خيلي هم بزرگوار بود و تحصيل کرده نجف بود ايشان نقد مي کرد که من در نجف بودم که مرحوم آقا نجفي و اين ها را نمي شناخته مي گفت آنجا که بودم يکشب خواب ديدم  به اتفاق دايي ايشان يکي از علما بوده، علماي محترم و بزرگ که فقه هم دارد که نوشته که به اتفاق دايي مشرف مي شديم به حرم، حرم اميرالمونين (ع) از اين باب طوسي. اين ها از باب طوسي که وارد مي شوي يعني باب القبله است به اصطلاح، مشرف شديد که،  اين باب القبله وقتي که شب وارد اين صحن مي شود بقعه ي شيخ عرض کنم که انصاري طرف دست چپ وقتي که خارج مي شود طرف سمت راست قرار گرفته گفت وقتي که به اتفاق همان دايي بوديم آنجا خيلي شلوغ است و جمعيت و آداب و رسوم زياد علما مي روند و مي روند در همين بقعه ي شيخ انصاري پرسيدم که چه خبر اينجا چه اتفاقي افتاده است. حالا تعبير آن را حالا فراموش کردم، گفته بود آقا نجفي اصفهاني که حالا به هر سبکي که گفته بود ايشان آمده است و اينجا وارد شده است و علما هم مي آيند به ديدن ايشان. گفت من گفتم پس مناسب است ما هم برويم، گفت خوب با اين جمعيت که نمي شود گفت ما مي رويم حرم مشرف مي شويم و برمي گرديم و مي گفت صبح که اين خواب را گفتم براي دوستان و آشنايان براي فقها گفتم مرحوم آقا نجفي بايد فوت شده باشد و همين طور شده بود حالا ظاهرا همان شب، شب فوت ايشان بوده است که ايشان اين خواب را ديدند بعد خوب شما در همان امامزاده احمد دفن کرديد ولي همان شبش آمدند به نجف و محفل اميرالمونين (ع) و اين از روياي صادقه است گفت روز يادداشت کرديم بعد که خبر فوت مرحوم آقا نجفي را ديد عينا مطابق همان خواب من بود به هر صورت حالا من اميدوارم انشاءاله اين برنامه اي که شما پيش گرفته ايد و مي خواهيد که ايشان را معرفي بکنيد بتوانيد که طوري باشد که مردم استفاده بکنند بهره مند بشوند هم موعظه بشود براي ديگران، براي روحانيت، براي علما که بدانند که بزرگان ما در چه شرايطي، با چه سختي هايي، در چه علومي اين ها انجام وظيفه کردند و ما هم اين، عرض کنم که مباريز آنها را با آثاري که باقيمانده است حالا اين ها مسئوليت هاي ماست در حفظ اين ها و با توجه به عنايت آقا امام زمان (عج) بايد که درس بگيريم و پيامهايي را بگيريم، زندگي اين اشخاص دارد اين پيام ها را به حوزه هاي علميه مخصوصا اين پيام ها داشته باشد بعد که همه انشاءاله بتوانند قدر اين علما را اينهايي که امر به معروف، در امر به معروف و در نتيجه صفات برجسته ايشان هم امر به معروف و نهي از منکر بوده است حالا بعضي حکايت ها هم نقل داشته به آن اگر يک منکري واقع مي شد و اگر يک تظاهري به معصيت ديگر، امکان ندشت که در آنجا ساکت بمانند و آن را از بين نبرند و اين طور اين همين جهاتي که بايد هيئت عالم و عرض کنم که مرجع و حافظ دين و کامل ايتام و محمد صلوات و عليه داشته باشد اين ها در وجود ايشان بود. خداوند متعال اول الو درجات ايشان و علمايي که در بيت ايشان بودند همه مرحوم حاج آقا نوراله، نمي دانم آن وقت گفتم اسم ايشان را يا نه، مرحوم حاج آقا نوراله با آن همه افتخارات ايشان براي شيعيان آفريد و عرض کنم فداکاري کرد و شهادتي که رفت بالاخره نصيب ايشان شد همه اينه بالاخره براي ما، براي ارزش روحانيت اينها اسباب فخر است خداوند شما را تاييد کند و موفق باشد و السلام عليکم رحمه اله.
1. جريان الل امر چه بود؟
اين ها را نوشته بود جديدا خواندم در کتابي مفصل، در چه کتابي بود؟، آن آقا شيخ حسن کاشي؛ شنيديد که، نشنيديد، کتابي نوشته بودند و اين کتاب يک نمي دانم در همين جا نوشته بود يک کتاب تاريخي که نوشتند براي بهايي و اين ها، يکيش را بياوريد ببينم ايشان مي دانند؛ 1.مجله ي تاريخ معاصر مي فرماييد. «سه جلد آقاي حقاني  اين ها» شايد در آنجا بوده، حالا يادم نيست در کجا ولي اين هم من شنيده بودم از آقاي واعظي هم به طور اجمال ولي آنجا ديگر مفصل و تمام رجالي که در اين ميدان وارد شدن در الل امر و مطلب درست کرده بود مي گويم در آنجا مفصل بود اين ها الل امر را گفته بود اين را مثلا تفسير کرده بود به ناصرالدين شاه و آن آقا شيخ حسن خيلي نفوذ داشت به عوام و اين ها، خيلي مريدش بودند که وقتي مي آمده است و سوار الاغ مي رفته مردم خيلي تبهر به وجود مي دادند ولي خوب اين آقايان وقتي که کتاب را نوشت خلاصه ترکش کردند و مفصل، و آن وقت بعضي از علماي تهران آن ها در مقام آمدند و بلکه، اين آقايان دنبال نکنند و حتي از نجف و شرحش مفصل است بالاخره نشد آن آقا ديگر در موقعيت افتاد و در اثر «مفصل ديگر نوشتند»، حالا آنجا نوشتند.
1. رساله في الولايت فقيه که مرحوم آقا نجفي نوشتند در مورد اين است؟ شايد بله، بله، شايد. حالا آنجا نوشته براي ما خيلي مهم است براي اين. آنها ظل السلطان و اين ها در مقام برآيند بلکه مسئله تامين بشود و علماي ديگر که بعضي ها بودند اين ها مي خواستند حمله ور شوند يک جرياني بوده است. اين ها مواظب بودند که حدود و شئور دين و مکتب و عرض کنم که مقامات ائمه (ع) اين ها محفوظ باشد و مردم اين ها را به هم اشتباه نکنند چون عوام و الناس وقتي به همديگر مي گويند خيال مي کنند امام هم يک کسي بوده است مثل... نمي شود که، اين ها مقامي بودند مثل آقا نجفي که اطيعو اله و اطيعو الرسول  منکم غير از ائمه که مقام عصمت دارند بر احدي قابل انطباق نيست که کسي بتواند بر آنها ... و جرياني بوده است حالا ممکن است مطالعه کند جريان مرجعيت «بله» مرحوم آقا نجفي و الرشد مرجعيتشان هم ايشان کتابي بود نعيمه مسائل که مال مرحوم ميرزاي شيرازي است که مال عرض کنم که «اسماعيل صدر» از جمله ايشان، شايد مرحوم ثقه الاسلام هم هستند، «بله» مثل مرحوم «محمد کاظم هم هستند» بله،
1. علميت ايشان در مقايسه با علما و مراجع ديگر احيانا به ويژه از بيان مرحوم والدتان چيزي خاطرتان است، مقايسه اي کرده باشند.
خوب ايشان آن وقت در آن زمان در اصفهان علماي بزرگ بودند يکي خوب مرحوم محمد هاشم بوده که خيلي محترم بوده است و بالاخره، بله، مرحوم آن آقاي نجفي پسر مرحوم آيت اله آقا نجفي، آقاي که جز احساساتي که به آقاي واعظ دارند از آن ايشان هم احساساتي دارند آقاي از آن و اين ها هم که خودشان بودند ديگران هم خيلي بودند ايشان درسشان و موقعيتشان. البته يک مطالبي راجع ايشان مي گويند که مثلا ابتداي موعظه، مثلا يک عنايتي واقع شده است و اين ها البته من نمي دانم درست است يا نه،که مي گويند اول، اول که در آنجا در نجف بوده است احساس مي کرده که آنطوري که بايد پيش صف ندارند و آن وقت توجه شده است و ديگر بعد موفقيت هايي براي ايشان، خوب اين نمي شود بدون اينکه «يک چيزي هم از مناظره ايشان با آخوند مي فرموديد با آخوند خراساني» بله آن هم شنيدم ولي البته يادم نيست از کسي(چه کسي) نقل کرده اند. 1. از والدتان،  بله. اين گفتم که مرحوم آقا نجفي رفته بود عرض کنم که مشرف شده بود به عتبات و نجف مرحوم آخوند مي خواسته بود برود به ديدن ايشان اين مرحوم آقا فرموده بودند که آقا اين طرح و اين ها خيلي مسلط است و ممکن است مباحثه اي بشود و يک فرق و اين ها. خوب آخوند اعتنايي به حرف آنها نکرده است که اين مطلب يعني چه يا مثلا به من بگويد که آنجا که رفته بودند يا يک مسئله اي طرح شده بود يا سه تايي مطرح شده بود که بالاخره مرحوم آخوند جوابي که داده بود آن وقت مرحوم آقا نجفي گفته بود خوب اگر اينطور باشد چطور اين به آن مي گويد مثل آن قضيه عرض کنم که حضرت جواد (ع) بلاتشبيه کرد دوباره مثل آن قضيه نشود عرض کنم که گفته بود اگر اينطور باشد، اگر يک طوري شده بود فروع محترمه گفته بودند خيلي مهمه.
2- حاج آقا حالا مطلبي مربوط به مرحوم حاج آقا نوراله نقل مي کنند که بعضي روشنفکرها مي خواهند وانمود کنند که حاج آقا نوراله را بعضي روشنفکرها بگويند که ايشان يک مقدار ميانشان با آقا نجفي خوب نبوده مثلا مي آمدند حاج آقا نوراله که روش روشنفکري داشته، حاج آقا نوراله که بيشتر ميانشان با علما بوده در بعضي کتابها اينطوري مي خواهند بگويد؟
يعني با هم يکمي اختلاف مشرب بوده، مرحوم آقا نجفي با مشروطه با اين مسئله و اين ها وارد نبوده نه مثل اينکه مخالف داشته نه اينکه تاييد مي کرده است و اين ها، مرحوم حاج آقا نوراله خوب بمناسب اينکه خودشان شاگرد مرحوم آخوند بوده است و يک وضع فکر خودش را داشته است و از اين جهت خويش و قوم وارد مي نموده. ولي من نشنيدم که مرحوم آقا نجفي ايشان را تختار نکرده و باشد که تو و يک قضيه اي نقل مي کنند که مي گويند آخر مرحوم آقا نجفي اين بابيه ها را مخصوصا خيلي اين ها را دنبال مي کردند، مرحوم آقاي واعظ گفتند که يکروز رفته بودند با آقا زاده اي داشته ايشان به نام آقا جلال بله، گفت اين به نظرم تاجر بوده است گفت اين رفته با هم، هم رفيق بودند گفتند رفته بود آنجا، حالا دنبال بابيه و بهائياش کتابي بوده است ايشان از آقا جلال گرفته بوده که مطالعه اش کند گفته آن وقت که مي آمديم بيرون برخوردم به آقا نجفي گفتند اين کتاب چيست؟ کتاب را مي خواهي چکار کني، گفتم مي خواهم بخوانم گفت اين ها به اين نمي شود اگر هر کدام از اين ها را پيدا مي کني، بکن. حالا ايشان اينها را تعقيب مي کرد و آن وقت هم روس ها طرفدار اين ها بودند بسياري از اين ها هم در خود اصفهان هم که اين ها تحت فشار قرار مي گرفتند اين ها مي رفتند کنسول گري روس، کنسول گري روس، اين ها. آنها البته به لحاظ اين فشار مي آوردند که اين ها را آخر چرا اينقدر اذيت مي کنند و البته ناصرالدين شاه شخصا با اين ها مخالف بود. خوب اين ها مي خواستند ناصرالدين شاه را ترور بکنند و اين ها. ولي در همان شرايط بعد دور از اين که گاهي احضار مي کردند اين علما، علما هم آن طوري نبود که بخواهند تعصيت آن طوري، شکل خودشان را داشتند در يکي از مواقع از مواقع حالا به چه صورت بوده است که مرحوم آقا نجفي با مرحوم حاج آقا نوراله اين ها رفته بودند تهران و آن وقت آنجا متوفقشان کرده بودند يعني به صورت اين شاه نبوده است که برگردند بروند و اين بوده است که چطور وضعيتي شده است. گفتم که بالاخره از بعضي علما اقداماتي که شده است و اين ها. اين صدر اعظم آمده بود پيش مرحوم آقا نجفي، مرحوم حاج آقانوراله هم بوده و گفته بوده است بله  علي حضرت سلام رساندند و فلان. گفتند که شما اگر مي خواهيد مشرف بشويد به مشهد آنجا ما وسايل را فراهم کنيم و مشرف شويد آنجا، اين را شنيدم که مرحوم حاج آقا نوراله گفته بود که دوباره بياييد دوباره گفته بود، آن وقت گفتند با شدت تحويل گرفت آن علي حضرت غلط کرده تو هم غلط مي کني مي گويي حالا آن طوري مي گفته است آقا نجفي هم روي آن سياست خودش مي گفته است آقا نوراله چه مي گويي، پادشاه اسلام را مي گويي نگو اين ها. آن ناسزا مي داده است آن هم اينطوري يک سياستي خودش داشته، بله. نه من نشنيده ام که با هم بد باشند.
1- يکي از آقازاده هاي آقا نجفي مرحوم الفت «محمد باقر الفت» يک نوشته هايي ايشان دارد، «آقاي الفت را مي گويند در نوشته ها يک  چيزهايي نوشته»  در مورد ايشان مطلبي داريد، چون يک مقدار.
آن را مي گفتند آقا نجفي، مي گفتند بزرگ، روشنفکر بودند. « اين مرحوم آقا نجفي قوچاني چرا اينقدر در کتاب، سياحت شرق، سياحت غرب، اينقدر از علما، اين کتاب همين طور همه جا پخش است. راجب خيلي از علما ايشان» انتقاد دارد «خيلي تند، جوان هم بوده و مشروطه خواه افراطي» همه را همين طور يک سياحت شرق را بياوريد» خوب من از شما تعريف کردم در غياب گفتم ايشان مي خواستند راجب مرحوم حاج آقا نوراله کتاب بنويسيد آمدند با من مشورت کردند گفتم کتاب خيلي خوب، آمدند قم اما بايد چنان اين را بنويسيد در ذهن کسي اعتراض به مرحوم آقا شيخ نباشد. گفتم انصافا هم همين طور نوشتيد. کتاب ايشان اينطوري بود. اين ها، البته اين ها کم فکرند نمي توانند که تحليل مطالب را بکنند، «داشته باشد»  خوب آن وصفي که بود و آن آخوند آنجا و آقا مرحوم شيخ آنجا بود و آنها را يکطور ديگري مطلب را به ايشان عنوان کرده بودند که مثلا اينطور شده. اين ها خوب مطلب را مي دانستند و مي فهميدند که اين مطلب آن نيست که واقعا به مطلب بخواهند با موعظه و دين و عرض کنم که با همين مسائلي که مي خواستند انجام بدهند. يکي آن، «کتاب دوم ايشان» نخواندم « در آن کتاب سياحت غرب را که نوشته، خيلي کتاب خوبي» بله، «ولي سياحت شرق جواني و ... «بله» برايشان آن موقع کتاب را بياوريد سياحت شرق را و اين دوستان، يکي از دوستان نقد داشتند، ايشان نقد آن کتاب را نوشتند، سياحت شرق را، نکاتي داريد؟ بله.
1. چاپ شده: بله. چاپ کرديد: بله.
اگر اين را به من بگوييد تمام اين را مي توانم بگويم، تعليم کننده است، اين طور نيست، مسئله اين طوري که مي گويند نيست  «خيلي پخش اين کتاب ها، بعد هم در مسائل سياسي خوب اين اختلاف نظر پيدا مي شود و گاهي دونفرند. شما هم مي شود مثلا بگوييد که چنبردن ربطش با اين عرض کنم با آن صلح کرد و الا واگذار کرد لهستان را به هيتلر و آن وقت شعر مي گفتند چنبردن از بس که مصر را وصيت کردي. اين حالا بعد ترتيل آمد. آنها نگفتند که چنبردن خائن بود آن به نظر بقيه، انگلستان خدمت مي کرد. تب شرع هيتلر را بکنند آن وقت آن ميري آمد وارد شد. اين آمدنش و اين ها اينطوري وارد شدند وسايل سياسي حالا البته اين طور گاهي پيش آمد، آراء و نظرات مختلف مي شود بفهميد آن هم يک همچنين مسائلي ولي مطلب مشروطه همين است. ديدم يک نامه اي نوشته بود اين شيخ الاسلام عرض کنم که اصفهاني نامه جالبي به مرحوم آخوند نوشته بود که شما مرتفت باشيد مسئله اين نيست که اين ها مي خواهند بگويند که در مقابل ظلم و در مقابل استبداد و اين ها. اين ها مي خواستند اصلا وضع را عوض بکنند و اين تسلط خودشان را با اين عرض کنم که رسميت اسلام را، جوامع اسلاميت است مي خواهند اين را به هم بزنند و تضعيف بکنند، بالاخره اين طوري شد.
«شباهت، اختلافي علماي دوره مشروطه با امروز دارد يا ندارد؟ پس يک ماهيت ديگر دارد»
حالا امروز اختلافي نيست، به خاطر شخص امام بوده، مثلا امام يک نهضتي درست کردند، در رهبريش اختلاف نشده، «اختلاف کمتر است»: نه. خودشان هم بودند مثل بعضياني که مثل مرحوم آيت اله گلپايگاني که با ايشان مخالف بودند در حقيقت گاهي يک تندي هايي که يک طور ديگري ايشان تندي مي کردند. مثلا مي آمدند، مي گفتند که شما بايد براي چشن 2500 ساله يک تبريکي بگوييد يا آنجايي که 50 ساله هم اول بود خوب بعضي ديگر اگر مي رفتند به آنها مي گفتند تا آقاي گلپايگاني نگويند ما نمي توانيم، اين ها عنصرشان بود، ولي ايشان به امام زين العابدين مي گويند تبريک به يزيد بگو من نمي توانم که چنين کاري بکنم اين مواضع ايشان محکم بود در مقابل آنها و به اين کيفي است. آن نامه اي که به ازهاري و تلگرافي که به ازهاري، بختيار و بالاخره مواضع خودشان را داشتند و در اصل مسئله ي ولايت هم، ايشان قائل ولايت بودند.
«يکبار يک چيزي مي فرموديد که چرا ايشان تهران نرفتند با همان آقاي گلپايگاني» يکبار به من گفتيد آن همين بود که بعد معلوم شد که از آن را اخيرا را نوشته بودند حتما، اين نقشه اي بود که آنها مي خواستند علما را آنجا ببرند، بعد که مي خواستند ببرند و اين ها مثلا با شاه ملاقاتي کنند و  چه کار مي خواستند بکنند، «بگويند نکشند ما را» بله. اين ها کمي فکر داشتند و اين ها و به ايشان وقتي که پيشنهاد کردند شما هم بياييد و بعد که تلفن کرديم اين ها از خود ايشان معلوم شد که اينها نقشه است، «عجب» و با شاه مي خواهد که بروند و ايشان نرفت، «وساطت کنند» براي کشتن امام بود که نکشند» بله. اصلا کشتن امام نبود «مثلا اذيت نکنند، وساطت کنند» نه. اين ها طوري شد که بالاخره حالا نمي شود اين ها را بگوييم. آن روزي که امام را گرفتند، دوباره اين ها گفتند نمي شود بگوييم که اين گريان بوده، روزي که امام دستگير شد ما خيلي ناراحت شديم ديگر واقعا اين طور شد، حالا مفصل است، ولي من پيشنهاد کردم که همين امروز آقاي گلپايگاني، آقاي آقا مرتضي حائري و اين ها. امروز مناسب است که شما برويد تهران که دنبال آن وقت يا شما در راه بر مي گردانند يا بالاخره هرچه مي شود در جامعه انعکاسش است آن وقت قرار شد با بعضي ديگرها باشد آقاي آقا مرتضي حائري رفت و بعضي ديگر با آنها موافقت نکردند، گفتند نه ما بايد اين را اسبابش را ببينيم، ببينيم خوب ، آن وقت بعد رفتند همه ي اين ها نظرشان خوب و خير بود انشاءاله، يعني نمي شود هيچ وقت و روحاني و عالمي و فقيهي اين دانسته يا کاري بکند که به ضرر دين باشد «درسته» اين امکان ندارد.
1. مرحوم آقا نجفي وقتي مي ديدند مرحوم آخوند خراساني و بزرگان از مشروطه اينقدر محکم حمايت مي کنند آيا مثل شيخ فضل اله اين نگاه را داشتند که احيانا نفوذ وجود دارد، مي خواهند پيامي برسانند که بگويند اين ها نفوذ دارند و استعمار مي خواهيد اين جا، اين کارها را راه بيندازد براي اينکه اختلاف کم بشود بين مرحوم شيخ فضل اله و مرحوم آخوند خراساني و اين ها آيا کاري مي کردند، نگاهشان چطوري بود؟ چه کسي را مي فرماييد؟ « مي گويند مرحوم آقا نجفي بين شيخ فضل اله و مرحوم آخوند نمي خواستند يک صلح و صفايي و آرامشي برقرار کنند»
آخر آن وقت که ديگر ايشان مريض بودند و در آن شرايط و از مرحوم آقا نجفي نشنيدم که اصلا فعاليتي باشد، البته مرحوم آقا سيد محمد کاظم وضع خودش را داشت و باطنا با اين ها بود يعني مخالف با همان حرکت مرحوم عرض کنم که آخوند و بقيه و آن وقت آن طوري پيش آمد و بعد هم معلوم شد همين بود يعني فتنه، فتنه اي بود که عرض کنم آن رهبردهاي حقيقي اين ها ايشان تقي زاده بودند، امثال يفرم ارضي بودند، امثال همين ستارخان و ارازل و اوباش بودند و باقرخان که آن طوري کشته شد و اين ها وضعيتشان بود و آن وقت خيال مي کرد و اينطوري شد و
مي گفتند مرحوم آقاي واعظ مي گفت، مرحوم آقا شيخ نوراله مي گفت، آخر اين سپاه انگليس چقدر اين ها، چرا اين ها دلشان براي ما سوخته که اينقدر خرج مي کنند که ما اينجا مجلس داشته باشيم و اين ها خودشان ندارند، خوب اين ها معلوم بود که اين ها مي خواهند اين کارها را بکنند هم در ايران مي خواستند و هم در ترکيه و شد بالاخره.
1. اين مسئله که زياد مطرح مي کنند الان اين آقاي کنديور و اين ها بيشتر مطرح مي کنند که مرحوم آخوند خراساني قائل نبودند که روحانيت را به دست بگيرد، فقيه ولايت ندارد، حکومت مال مردم است اين را ترويج مي کنند.
اين ها آن طوري که بايد اين ها پخته نشده بود به اين طور حال، اين که علماي صيرشان بر اين بود آخر علماي شيعه هميشه در ضبط بودند، يعني در اقليت ما بوديم، در يک جوامعي که بوديم آنها اکثريت داشتند و آنها اگر يک حاکمي پيدا مي شد که اين حاکم طرفدار مي شد، طرفداري از شيعه مي کرد خوب، قهرا که بايد علما و شيعه بايد از حاکم حمايت بکنند، حالا صفويه که آمدند به ميدان، نمي شود که علما بيايند با شاه اسماعيل دعوا بکنند که چرا آمدي؟ اين اصلا قابل بيان نيست نهايت اين است که اينها کاري که مي کردند، مواظب بودند اين است که شکل اسلامي جامعه را نگه داشته بودند، يعني تمام مرافعات، تمام قوانين، تمام ظواهر عيني اين ها از شرع بود، يعني آن کسي که همه تمام، شاه هم در مقابل احکام، قران تسليم بود، نمي گفت، يعني اين رضاخان نبود که محمدرضا اينها، آنها هم در مقابل اين ها تسليم بودند، همه ي اين ها. اين يک چنين کيفيتي بود بجايش اين وجهه ي اسلامي کشور محفوظ بود و زمان قاجاريه از اول محفوظ بود، نه مثل اين. مثلا براي اين که اگر بخواهد بگذارد بايد غير خودش را بگذارد آن هم که غير ندارد خودش است «لم يولد هم زاييده نشده است براي اينکه اگر زاييده بشود از غير است پس غيري نيست، غير خودش، غير خدا اصلا کسي نيست، همه عنايت دارد، يک فکرهاي عرفان مي کنند، حالا از اصفهان، از شهرستان گفتيد، اين بهائي ها آنجا فعالند، «خيلي فعالند» بله، از کارهايي که، خوب من هرچه مي گويم به اين آقايان اصفهاني مي گويم، به اين ها مي گويم مطرح کنيد سرمنبرها بگويند اين ها خودشان وقتي ببينند که مردم دارند داخل مردم که زمزمه و اين ها دارند که بهارستان و آنجا با کيفيت خوب اين ها نمي گويند، بعد آن طوري که مي خواهند برنامشان را پياده بکنند نمي شود ديگر جلوگيري کرد خوب در مدرسه ها، در اصفهان، بچه ها را هم دارند تبليغ مي کنند خوب اين که شما مي گوييد، ما اين را مي خواهيم، يک کسي بايد اين را بگويد، اين را خدا مي خواهد، امام زمان اين را مي خواهد «گفتند 3000 نفر در شاهين شهر من پرسيدم» بله. حالا هرچه باشد خيلي است حالا شايد نباشد که اين ها را که مي گويند 3000 نفر ولي آنها بنايشان بر اين است که اين جمعيت خودشان را زياد بگويند، دروغ بگويند، بله. مي خواهند 3000 نفر بگويند يک موقع، بله. ولي 3000 نفر هم خيلي ديگر بايد جاي تشکر داشته باشد، آن وقت حرف نزند، ديگر هيچي. اين ها پشت گوش ما دارند نسبت به امام زمان گرفتار مي کنند اين کتاب ها را بخوانيد همين تاريخ هم سه جلد داشت، بد ننوشته است اين ها، اين تاريخ جامع بهائيت که آن افراسيابي نوشته است آن هم خوب، مثلا کهربا بايد بخوانند آن را، آن وقت وقتي بخوانند تحريک مي شوند اين ها بايد آن را بخوانند اين يادداشتهاي صحفه ي متحريه را بخوانند، کشف الريا آيتي را بخوانند، فلسفه نيکو را بخوانند آخر اين ها همين طور آزاد مي گردند. بله، فايده اي ندارد.
3. مسيحي ها تبليغاتشان زياد شده: آنها که خيلي، آنها بعضي جاها تبليغات مسيحي کردند: بله، در تهران آقاي دکتر فريدوني را مي شناسيد «نخير»؛  آن خيلي فعاليت دارد عليه اين ها و مي آيد جمعه در جلسات شما آن ها شيطان به انسان هستند. فرقه هاي مختلف است، همه بايد در مقابل همه ي اين ها، مردم مقابله کنند اين را بايد مردم از مرحوم آقا نجفي ياد بگيرند، اين را بايد سکوت نمي کردند در مقابل اين مطالب و خوب وقتي نگويي که در اصفهان بعضي مطالب است مي گويند ار آنجا مي آورند، از اصفهان، يعني مثل يک مرکزي شده براي بهائي ها خوب اين نبايد بشود.
« آقا بيت مرحوم والدتان را در گلپايگان نگه داشتيد، منزلشان و اين ها را يا از بين رفته»
ديگر آن منزل اوليشان از بين رفت البته، تقسيم شد و اين ها، حالا همان، منزل آقاي اخوي است، ما هم يک مقدار کوچکي ديگر از آن منزل، چندين منزل شده است و جزء زمين هاي باغ شده است.
« خوب حيف است از بين نرود چون ديگر تاريخ يک شهر است، ديگر اقدامي کرديد»
اشتباه شد آن از بين رفت اگر بود خوب مي شد. «مثلا موزه اي بشود، يک جايي بشود براي روحانيت، حيف بود، چون بعدا نسل هاي بعد، يادشان مي رود، کتابهاي ايشان مثلا آنجا باشد واقعا اقدامي کرده ايد؟»
واقعيتش اقدامي نکرده ايم، گرفتاريهايمان زياد است.
«آمدند از تبريز گفتند چرا مثلا عکس باقرخان را نگذاشتيد، گفتيم نمي گزاريم، گفتيم اين ها خيلي نقشي نداشتند» باقر خان که کشتندش، «گفتيم ما نمي زنيم، بهشان برخورد»
آقا شيخ حسن آقا بود، آقا جواد که دوره ي تنباکو بودند، آقاي واعظ مي گفتند وقتي شيخ را شهيد کردند، آقاي حسن آقا نباشد که ما را جمع بکند، البته منزل، مجلسي براي توضيح و اين ها احترامات شخصيتي بوده، بله مي گفتند از من هم دعوت کردند، رفتيم يک جاهايي بود بيشتر هم مي گفتند شاه نشين در خانه ها. ما آنجا نشسته بوديم و اين کنيزها آن پشت بودند و مي گفتند يک کسي پيش من نشسته بود، مي گفت اين کنيزه دارد من را مسخره مي کند. آقاي حسن آقا بود که علي حقا بر باطل به مرحوم آخوند احترام کرد. «خود مرحوم ثقه الاسلام که تبريز بود آن چه شد، که اعدام شده بود، ما سندش را چگونه بنويسيم، به نظرتان»
چون اعدام شده مظلوم ها روس ها هم کشتند، روز عاشورا ايشان را، گفتم چطور بنويسيد. شيخ خياباني آن دوره آن هم داستاني دارد راجب شيخ خياباني من خيلي فعاليت کردم، اين ها بعد آيت اله يک کسي بود به نام علي آور شنيده ايد؟ «نخير»، کتابي را از تبريز براي من فرستادند، اين دانشگاهي ها ديدم يک چنين کتابي همين طور مي آورند اينجا و منتشر مي شود. خوب من کتاب را خواندم يک طوري نوشته است، هر شيعه اي بخواند خيلي خوشحال و خوب و خوش است. اما آنجاهايي که مطلب شيخيت درست پرورانده است که مطلب آن باشد. «عجب» لذا بنده نوشتم، نه، اين کتاب از متون درآيد، کتبت درآيد مردم شما را لعنت کند و نبايد ديگر منتشر شود آنجاها، معضل است، يکروز آمدند گفتند که اين دانشگاهي و اساتيد دانشگاه مي خواهند بيايند ملاقات شما. بعد يک عده، به هر حال چند نفر بودند، اين ها آمدند و نشستند، گفتند کتاب را مهر کنيد ديدم نويسنده اش مريض است و خودش مي خواهد بيايد خدمت شما، مي خواستيم ببينيم کجايش اين غلط دارد، هرجا مي فرماييد بگوييد تا درست کنيم ما با ايشان صحبت مي کنيم، آقا از معنا اشخاصي که خودشان را معرفي کردند يکي از آنها مي گفت من اول انقلاب رئيس دانشگاه بوده «عجب» دکتر ملکي «تبريز» نه در تهران. آنها شيخي بودند، ولي در کتاب شما خلاصه از جلساتشان همه را، بعد يک موقوفه اي داشتند، بعد من نوشتم و من مي نويسم يک موقوفه اي بود، خيلي، خيلي در آن زمان اين را وقف کرده بودند براي طلاب شيخي که در کربلا درس بخوانند و براي قبر سيد کاظم و البته روضه خواني هم بود اين را آورده بودند، اين ها اوقاف مي خواسته بود از دستشان بگيرد، برنامه ديگري بگذارد، ولي اين ها سوال کرده بودند از دفتر ما که اين موقوفه متولي خاص دارد و حکمش چيست اين آقايان هيئتيه دائما نوشته بودند که خوب هر طور که است عمل کنيد، گفت موقوفه اي که بوده نمي شود که شخص ديگري تصرف بکند، مي خواستند من امضا کنم، گفتم من ببينم خودم چون موقوفه را داده بودند به ايشان عهدنامش را، عهدنامه را خواندم، ديدم اين مطالب را نوشته، « امضا نکرديد» آن وقت نوشتم، نوشتن اين موقوفه در اين رشته و بحث هايي که مربوط به آن بخش ها است، آن بخش ها همه باطل است و قابل اجرا نيست و نيست به آن بخش ها اشکال دارد. 

 

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا